شما اینجا هستید
خبری » خاطرات زمستان داوری

برزو بابایی | دهم شهریور هر سال بدون اینکه منبع خاصی داشته باشد روز جهانی داور گفته می شود و تبریک می گویند آن را به داوران فوتبال.بهانه خوبی است برای یاد آوری خاطرات داوری…
نمی دانم چه می خواهم بگویم
زبانم در دهان باز،بسته است
در تنگ قفس باز است و افسوس
که بال مرغ آوازم شکسته ست
ما آدم ها به ندرت به جای زخم ها فکر می کنیم،اما هر وقت به یادشان می افتیم می دانیم که جای زخم ها در واقع علامت زندگی اند،زخم هایی از الفبای نهان اند که داستان هویتت را باز می گویند،زیر هر جای زخمی یاد بود زخمی ست که التیام یافته و هر زخم بر اثر بر خورد نا منتظر با جهان ایجاد شده.یعنی یک تصادف یا چیزی که لازم نبود اتفاق بیفتد.
ویک روزی که به آینه نگاه می کنی پی می بری سراسر زندگی چیزی به جز تصادف نیست و تنها یک واقعیت محرز است،،اینکه دیر یا زود به پایان خواهد رسید.
در جایی خواندم که فصلی بین تابستان و پاییز وجود دارد به اسم فصل آرزو های نرسیده هر چقدر در تابستان دست هایت را برای رسیدن شان بلند می کنی ودر نهایت تلاش های بی شمارت،بهشان نمی رسی ودر پاییز تاوان خاطره هایش را با درد پس می دهی.
و من اینک که در پاییز زندگی قرار دارم وقتی که به روز های تابستان زندگی ام می اندیشم چه تلاش ها که کردم تا در داوری به آرزویم برسم و نرسیدم وحال در پاییز زندگی تنها دارم تاوان خاطرات با درد را پس می دهم.
و فکر می کنم مگر من چیزی به جز سهم خودم را طلب نمی کردم.چه عواملی باعث شد که به آرزوی خودم نرسیدم اینک ایستاده تماشا می کنم خاطرات درد آلود آرزوهای نرسیده ام را.به چشم خود می دیدم که چه بسیار پرنده هایی که می توانستند آواز بخوانند ولال شدند و درخت هایی که می توانستند میوه های شیرین به بار آورند،بچه گربه زاییدند.
دیوانه شدم حس کردم که دارم باد می شوم و به خود پیچیدم و خیلی دوست دارم که نعره بکشم وبا فریاد بلند بگویم از درد آرزوهایم که هرگز نتوانستم بهشان برسم.وبا فریادهایم خواب شهر را پریشان کنم.اما ترسم از این است که مردم این شهر از دیوانه ای چون من که فقط نتوانسته به آرزوهایم برسم حبسم کنند ودر اتاق سردی نگه ام دارند.
مگر من چه می خواستم،نه اینکه آرزو داشتم که سیب سبز ترش درخت وجودم مثل همه سیب های دیگر سرخ و شیرین شود.
واما اینک که در پاییز زندگی هستم به این نتیجه رسیده ام که ما هم در دنیای ورزش به مانند دنیای سیاست به آدم های حسابی نیاز داریم تا آرزوهایمان به خاطرات تلخ بدل نشود.
این آدم های حسابی چه شکلی باید باشند تا ما بتوانیم در عرصه های اجتماعی به آرزوهای خود برسیم ودر واقع به توسعه دست پیدا کنیم.تا در بده و بستان های زندگی نشان بدهیم که اگر در مدیریت های ورزشی مان هم آدم های حسابی باشند ما هم می توانیم با تعاملات صادقانه و با حضور آن آدم حسابی ها در فرصت های به دست آمده به موفقیت و خوش بختی دست یابیم.
واما این آدم حسابی ها ویژگی هایی دارند که من در این مجال فقط به یک نشان از آنها بسنده می کنم:آدم حسابی ها نشان مهم شان نوع دوستی شان است آنها فارغ از هر پست و مقام و منصب و داشته ها و نداشته ها عاشق خیر رساندن به دیگران هستند وبدون هر گونه انتظار خاصی و چشم داشتی و منتی،وقتی کاری از دست شان بر می آید،دوست دارن اون کار رو به نحو احسن انجام دهند.
و اگر همین یک ویژگی در وجود مدیران ما می بود خیلی از آرزوهای ما به خاطرات تلخ بدل نمی شد. باشد که داوران جوان در کنار مدیران حسابی آرزو به دل نمانند.

داور بازنشسته فوتبال

این مطلب بدون برچسب می باشد.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان