شما اینجا هستید
دسته‌بندی نشده » از اسارت در انگلیس تا نمایندگی مجلس

ممم

به گزارش بلوطستان به نقل از “دوران “ماهنامه الکترونیکی تاریخ معاصرایران ، کوروش فولادی جوان ۱۶ ساله ایرانی که در سال ۱۳۵۸ به بهانه‌ای واهی در لندن دستگیر شد و طی ۱۰ سال انواع شکنجه‌های موحش مأموران انگلیسی را تجربه کرد.

انفجار در لندن و دستگیری کوروش فولادی

بر اساس یک گزارش اسکاتلندیارد پلیس لندن، در ساعت دو بیست دقیقه بعد از ظهر روز ۱۳ دسامبر/ ۲۲ آذر، بمبی در داخل یک دستگاه خودروی داتسون سفید، متعلق به فردی به نام محسن غفوری، در میدان کاونا (در نزدیکی خیابان اجور و ایستگاه مترو ماربل آرش) در مرکز لندن منفجر شد. بر اثر این انفجار دو تن از سرنشینان خودرو، یک ایرانی به نام امیر هوشنگ امامی و یک بحرینی به نام محمد علی حسن طاهر کشته و نفر سوم به نام کوروش فولادی به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شد. شدت جراحت فولادی به حدی بود که گزارش‌های اولیه پلیس از به هوش آمدن و نجات او ابراز ناامیدی کرده بود.
فولادی در ۱۶ سالگی در لندن دستگیر شد و در ۲۶ سالگی در حالی که چهره‌اش، او را ۴۰ ساله نشان می‌داد از زندان آزاد شد و در ۱۹ شهریور سال ۱۳۶۸ وارد تهران شد. متن زیر خلاصه‌ای از اظهارات وی در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی است که در شماره ۲۹ شهریور ۱۳۶۸ این روزنامه به چاپ رسیده است.

نحوه انفجار از زبان فولادی

…من در انگلیس از فعالان مدافع انقلاب اسلامی و همیشه تحت نظر مأموران انگلیسی بودم.یک روز اتومبیل خود را درخیابان پارک کردم و برای صرف غذا با دو تن از دوستان به رستوران رفتم.افرادی بمبی را در صندوق عقب ماشین من کار گذاشتند. وقتی سوار شدیم چند بار استارت زدم متوجه شدم ماشین دارای نقص است و روشن نمی‌شود، ناگهان صدای انفجار مهیبی شنیده شد. در پی آن دو تن از دوستان شهید شدند و من به شدت مجروح شدم و با همان وضع چهار و نیم ساعت داخل ماشین افتاده بودم. سرانجام مرا به بیمارستان منتقل کردند. در بیمارستان بعد از اینکه قادر به حرف زدن شدم بازجوئی به عمل آوردند. یکی از مأمورین بازجویی، بازوی دست مرا که چندین ترکش بمب در آن بود به شدت فشار می‌داد و می‌گفت بگو با چه افرادی همکاری داری و من از شدت درد به خود می‌پیچیدم. او می‌گفت من در ایران استاد ساواک بوده‌ام و به ساواکیها درس داده‌ام. از آنجا مرا بدون محاکمه و بدون دلیل موجه به زندان انداختند چرا که خودشان باعث انفجار بمب بودند.

ده سال حبس و شکنجه های پلیس بریتانیا

وی با بیان اینکه طی ده سال حبس، به ۲۰ الی ۳۰ زندان متفاوت منتقل شده است گفت: انتقالهای متعدد برای این بود که روحیه مرا خراب کنند و نگذارند با سایر زندانیان آشنا شده و یا مطالعات مستمری در یک زندان داشته باشم.
وی می گوید: من از این ده سال اسارت، خاطرات بسیار تلخ و در عین حال آموزنده و سازنده‌ای دارم. چه از نظر برخوردهای پلیس جنایت‌پیشه انگلیس مدعی دفاع از حقوق بشر و چه از لحاظ آشنائی و مراودت با سایر زندانیان به ویژه مسلمانان کشورهای مختلف که در زندانهای انگلیس به بند کشیده شده‌اند و مورد شکنجه و آزار زندانبانان قرار می‌گیرند بدون اینکه دادرسی داشته باشند.
وی در رابطه با مواردی از شکنجه‌های معمول در زندانهای انگلیس می‌گوید: یک روز من جهت ادای فریضه نماز داشتم مهیا می‌شدم ناگهان یکی از زندانبانان انگشت خود را به داخل چشم من فشار داد بطوری که گوشه چشمم پاره شد، متأسفانه از معالجه هم خبری نبود و من بینائی این چشم را از دست دادم. بعد از این جریان یک روز رئیس زندان به من گفت تو را در این زندان خرد می‌کنم و حقیر در جواب گفتم آیا شده است که تا به حال یک مسلمان و مؤمنی را خرد کرده باشید که من دومی باشم. او گفت: به زودی خواهی فهمید.
وی اضافه کرد: در یک مورد وقتی مرا به سلول انفرادی منتقل کردند، برایم صبحانه آوردند. دیدم داخل یک بشقاب ادرار کرده‌اند و گفتند باید این را بخوری. بارها در حالی که دستبند بدست داشتم، بر روی من ادرار کردند و مرا به شدت با کتک و آتش سیگار مضروب نمودند.
فولادی تصریح می کند:  هر روز صبح زود می‌آمدند و آب سرد بر روی من می‌ریختند. بسیاری از اوقات وقتی از خواب بیدار می‌شدم دستبند به دستها و پاهایم می‌زدند و چند نفر از آنان بر روی بدن من ادرار می‌کردند و اجازه شستن آن را به من نمی‌دادند. غذایی که می‌دادند بسیار ساده بود مثلاً سیب‌زمینی و پیاز آن هم بگونه‌ای غیربهداشتی که کمتر قابل خوردن بود.

پنج سال ونیم حبس در انفرادی

فولادی خاطره دیگری از شکنجه زندانبانان را در حالی که آثار شکستگی بر روی بینی وی بر جای مانده چنین نقل می‌کند: یک روز دیدم یک زندانی سیاهپوست را به شدت مورد شکنجه قرار داده بودند. غیرت اسلامی من باعث می‌شد به دفاع از او برخیزم. جلو رفتم و گفتم این زندانی چه گناهی کرده که باید اینگونه شکنجه شود؟ ناگهان به طرف من حمله کردند و بینی مرا شکستند و حسابی کتکم زدند.
وی  در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه حدود ۵/۴ سال حبس خود را به صورت انفرادی سپری کرده است، می‌گوید: از این مدت دو سال و نیم آن را بطور مستمر در زندان انفرادی گذراندم به گونه‌ای که مرا در یک اطاق انفرادی حبس کرده بودند و جنب آن اطاق، موتورخانه کارخانه‌ای قرار داشت که من از سر و صدای موتورخانه نمی‌توانستم یک لحظه در آرامش به سر ببرم.
وی اضافه می‌کند: یک روز بدن مرا با آتش سیگار سوزاندند بعد هم رئیس زندان آمد و گفت مبادا به کسی این موضوع را بگویی وگرنه تو را به جای دیگری منتقل می‌کنیم و من گفتم تو کور خوانده‌ای، همه از این موضوع مطلع هستند البته من خاطرات خود را در ۵۴ دفترچه نوشته بودم که زندانبانان از من به سرقت بردند تا بلکه کمتر باعث رسوائی‌شان شوم. آقای فولادی با توجه به اینکه چند تن از زندانبانان در اثر بحثها و گفتگوهایی که با وی داشته‌اند به اسلام گرایش پیدا کرده‌اند، شدت علاقه آنان را به اسلام و انقلاب به ویژه حضرت امام (قدس سره) مورد اشاره قرار داد و گفت: یکی از سربازان ایرلند شمالی که در زندان به اسلام گرویده بود، پس از رحلت حضرت امام نامه‌ای به مسئولین جمهوری اسلامی نوشته و متذکر شده بود که من چیزی از خود ندارم و از زندان هم نمی‌توانم بیرون بیایم. فقط دو پوند موجودی خود را در پاکت می‌گذارم تا شما شاخه گلی تهیه کرده و بر سر مزار امام خمینی بگذارید.

همدستی منافقین با پلیس انگلیس

وی در بخش دیگری از سخنان متأثرکننده خود همدستی پلیس انگلیس را با منافقین فراری از وطن مورد توجه قرار می‌دهد و می‌گوید در یک مورد منافقین در حمله به سفارت جمهوری اسلامی ایران با پلیس انگلیس همدست بودند ولی با شکست مواجه شدند. در مواردی هم که بعداً به جان من سوء قصد داشتند ناکام ماندند. لذا وقتی با نقشه منافقین و همدستی پلیس انگلیس من در اثر انفجار بمب مجروح و دستگیر شدم، در دادگاه آمدند و شکایت کردند آنها در حالی که نهایت همکاری را با پلیس داشتند می‌گفتند فولادی ما را کتک زده و ما خواستار مجازات او هستیم. در همین حال یکی از پلیس‌ها که کلاه خودش را قبلاً زمین زده و شکسته بود می‌گفت: این آقا کلاه مرا هم شکسته است و در چنین جوی بود که ده سال زندان برای من بریدند. با این حال به حبس من هم بسنده نکردند و در زندان به یک زندانی چاقو داده و گفته بودند برو فولادی را با این چاقو بکش، اگر او را کشتی تو را عفو می‌کنیم.
وی اضافه می‌کند الحمدلله اکثر زندانیان با من دوست صمیمی بودند. آن جوان که چاقو هم به او داده بودند مرا دوست داشت و بعد از این جریان هم مسلمان شد. او به من گفت کوروش، یک نفر این چاقو را به من داده و گفته تو را بکشم تا عفو شوم. اما تو را به خدا این قضیه را به او نگویی که من را قطعه قطعه خواهند کرد.
وی در ادامه اظهار می‌دارد: من و امثال من در زندانهای انگلیس در آن وضعیت اسفبار به سر می‌بردیم و راجر کوپر انگلیسی که حتی به جاسوس بودن خود اقرار دارد در زندان، راحت به سر می‌برد و حتی به او اجازه تماس تلفنی با خانواده‌اش داده می‌شود. حال جهانیان اگر انصاف داشته باشند، آیا باز هم به ماهیت واقعی مدعیان دروغین حقوق بشر پی نخواهند برد؟

کوروش فولادی و حضور در مجلس

کوروش فولادی شش سال پس از آزادی از زندان و بازگشت به ایران به عنوان کاندبدای انتخابات مجلس پنجم از حوزه انتخابیه خرم آباد شرکت کرد و به همراه ماشاء الله حیدری‌مقدم، عبدالرضا سپهوند و عبدالرحیم بهاروند راهی دور دوم انتخابات شد و در مرحله بعدی در ۳۱ فروردین ۱۳۷۵، کوروش فولادی به همراه  عبدالرضا سپهوند به عنوان نمایندگان خرم آباد در مجلس پنجم انتخاب و راهی مجلس شورای اسلامی شد.

این روال در دوره ششم مجلس شورای اسلامی نیز برای فولادی تکرار شد تا در انتخابات ۲۹ اسفند ۱۳۷۸ این بار در کنار کریم ملک‌آسا،  سیدعیسی موسوی‌نژاد و عبدالرحیم بهاروند به دور دوم راه یابد اما این بار حکایت کمی تفاوت داشته و او در مرحله دوم در همان جای چهارم قرار گرفت.

کوروش فولادی  سالها قبل که تورم در عرصه اقتصاد افزایش یافته و حتی تخم مرغ نیز از آن بی نصیب نمانده بود و به قیمت عجیب آن دوران یعنی هر دانه  ۲۵ تومان رسیده بود در یکی از سخنان خود که به روایتی طنز و تاریخی مبدل گردید طرح مبارزه با گرانی تخم مرغ را در اهم فعالیتهای انتخاباتی اش گذاشت ، همان طرحی که میخواست کاری کند که دیگر مرغها هوس تخم گران گذاشتن نکنند !

  1. اندیشه خرداد

    عشق من کوروش فولادی و نحوه تبلیغاتشه بی صبرانه منتظر ورود ش به انتخاباتم

  2. واقعی

    گزارش با هدف تبلیغ برای ورود کورش فولادی تنظیم شه اما مطالبش خواندنی بودند تشکر

  3. ارشادی 2

    گفته های کوروش فولادی غالب شان طنز و خنده دار بودند بروید و جستجو کنید سخنان او به عنوان نماینده را تا بفهمید چه جوک های با مزه ایی را ازسخن رانده است

  4. سامان

    دکتر کورش فولادی افتخار میکنم دایی مثل شما دارم.
    شما جز ذخایر با ارزش این نظام هستین.
    دستت را میبوسم و به این بوسه افتخار میکنم.

    • کامیار غفوری

      برای من افتخار بزرگیه که باهاشون آشناییت دارم البته از طریق شما سرکار خانم فولادی

  5. ش.فولادی

    برادر عزیزم روزهایی که شما برای افتخار افرینی میهن عزیز انقلاب اسلامی در اسارت بودین من غمخوار گریه های مادری بودم که دل تنگیهاشو مثل ابر بهاری میبارید.
    حالا اون مادر مهربان نیست و من بعنوان خواهرت به خودم می بالم ک برادر بزرگی به اسم کورش فولادی دارم.

  6. کامیار غفوری

    بنده هم به داشتن بستگانی مثل آقای کوروش فولادی افتخار میکنم

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان