شما اینجا هستید
ادب فارسی » «وادی عشق»

تقدیم به محمد بساطی؛ که فروتن و عاشق و بی‌حاشیه در خدمت به فرهنگ و ادب دیار و زادگاه می‌کوشد.

شنیدم خارج از گودی ز فرهاد
به ضرب تیشه اش بگرفت ایراد

 ره دلبر به تیشه صاف کردن
شود ننگت، مگیر آنرا به گردن

مژه داری، چرا باضربِ تیشه؟
به مژگانت برآر از کوه ریشه

بگفت فرهاد به آن طعنهِ زنِ خام
لبانت باد محروم ، از لب جام

(توآن، ناخوانده علمی از سماوات)
(توآن، نابرده رنجی در خرابات)

تو مژگان را جدا از تیشه دیدی
تو هشیاری، به اینجاچون رسیدی؟

مکان اینجا ، مکانِ عاشقان است
مقام و محفلِ (سوته دلان) است

مکان ما هم از فرمان عشق است
زمانی کربلا ، گاهی دمشق است

به دست ما دهد ابزار ما دوست
مطیعم ما و آمر هم فقط، اوست

کِشد ما را به دنبال جذبه‌هایش
به ما او رهنماست و گفته‌هایش

فقط دست از ولای او گرفتیم
ز چَه تامصر او، مستانه رفتیم

گهی در دست کمان‌داریم و آرش
گهی در بین آتش، چون سیاوش

به صنعان مسلمیم در روم ترسا
کِشد ما را، وصال اینجا و آنجا

به دستوری ز کعبه ما گذشتیم
به دریایی، زخون خود نشستیم

رها کردیم، صفا و مروه با هم
فرات وصل نوشیدیم، نه زمزم

گذشتیم از کنار (حرم و حِل )
به دشت قبر لیلیٰ آرمید دل

نه ما بودیم، همه دستور عشق کرد
به قصر مصر شدن، یابه چه سرد

اگر مایی، شنیدی ، مای«ما»اوست
سراپا چشم و گوشیم در ره دوست

تو در(من) مانده‌ای برگرد، خامی
نه داری درد عشق نه اهل (جامی)

ندیدی بی‌ستون به آن بزرگی
بدیدی عیب عشق را در کلنگی

تو و آتش کجا؟دستت به دوداست
به (غافل) وادی مستانه، زود است

تابستان؛ ۱۳۹۵
 
photo_2016-08-09_16-24-47

  1. ا -ع*ناشناس

    همکار قدیمی استاد میر تیموری تواضعت الگوی
    خوبی برای ما بود امام سیدالشهدا به توکمک کند
    فرات وصل نوشیدیم نه زمزم
    زیباترین صحنه عشق درمیدان کربلا‌را نوشته ای
    برای شما آرزوی موفقیت میکنم،

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان