بیستوین، بابک کوهه اه خرمدین بیرق سوره /خیرت یعقوبلیث کوچی اه ایرونی فره چوره
(کیومرث امیری کُلهجویی)
خرمدینان فرقهای مذهبی و در عین حال ملی بودند که در منطقه آذربائیجان و پیرامون آن فعالیت داشتند و برخی از نویسندگان اسلامی آنانرا از پیروان مزدک میدانستند. این فرقه بخصوص با خلافت عباسیان و سلطه آنان بر ایران مخالف بودند و این مخالفت آنان پس از قتل ابومسلم خراسانی بصورتی حاد و آشکار درآمد. پیشوای این فرقه در زمان توطئه ناجوانمردانه مرگ ابومسلم مردی بنام جاویدان بن سهل بود که بعد از مرگ وی بابک خرمدین جانشین او شد.
نسب بابک بهدرستی مشخص نیست؛ دینوری در اخبار الطوال او را از فرزندان مطهر دخترزاده ابومسلم دانسته است ولی اکثریت مورخان مسلمان به پیروی از ابنالندیم از قول واقدبن عمرو تمیمی گردآورنده اخبار بابک، پدر او را روغنفروش دورهگردی از اهالی مداین بنام مرداس معرفی کردهاند که در دهکده هلالآباد آذربائیجان با زنی که از یک چشم کور بود رابطهای نامشروع داشت و بابک از این رابطه و وصلت بوجود آمده است.
به تذکر و بررسی تاریخی عبدالحسین زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت، تاکید بر اینکه مادر بابک را زن بدکارهای یکچشم و پدر او را مرداس نامی (که در پارسی کهن معنی مرد میخواره دارد و پدر ضحاک نیز همین نام را داشته است) معرفی کنند، بیانگر این است که دستگاه تبلیغاتی خلافت میکوشیده است تا بابک را بصورتی هر قدر ممکن ناخوشایندتر نشان دهد و در راستای همین هدف کلی است که در فهرست ابنندیم آمده است که بابک برای گروهی از مردم گاوچرانی میکرد و روزی که در حین چرانیدن گاوان برهنه در زیر درختی به خواب رفته بود مادرش بر او گذر کرد و دید که در زیر هر موئی از موهای سینهاش قطرهخونی نمایان است و از اینجا دانست که خونریزی بسیار در طالع اوست. علیرغم همه این دشمنیها گواهی تاریخ این است که بابک خرمدین از بزرگترین قهرمانان ملی تاریخ ایران است و همواره در این مقام باقی خواهد ماند.
قیام بابک بر خلافت عباسی در زمان خلافت مامون از دژپاژ در آذربائیجان که مرکز خرمدینان بود آغاز شد. طبری در این باره در وقایع سال ۲۰۱مینویسد: در این سال بود که بابک خرمدین بر کیش جاویدانیه بیرون آمد و دعوی کرد که روان جاویدان بن سهل در او حلول کرده است و فتنه را آغاز کرد. در این قیام لشکریان خلیفه پیاپی شکست خوردند و قلعههای آنان یکی پس از دیگری بهدست بابک افتاد. این سلسله جنگها و پیروزیها که اساس خلافت عباسی را در دوران مامون و معتصم به لرزه درآورد بیست سال تمام ادامه یافت و در همه نبردهای این دوران خرمدینان پیروز بودند بهطوریکه وقایعنگاران شمار کشتهشدگان خلافت را تا پانصدهزار نوشتهاند هر چند که این ارقام مسلماً و یا به احتمال اغراقآمیز است.
سقوط بابک نه با جنگ بلکه با توطئه و فریب انجام گرفت و متاسفانه عامل اجرای این توطئه یک ایرانی دیگر بنام افشین امیرزاده ایرانی بود که بهخاطر رسیدن به ولایت اشروسنه خود را در خدمت مامون گذاشت و ظاهراً اسلام آورد و از طرف خلیفه مامور به دستیابی به بابک شد که نیروی خلافت در تمام مدت بیست سال موفق بدان نشده بود. بابک در این هنگام در جریان ائتلاف با تئوفیل امپراتور بیزانس (ترکیه کنونی) برای لشکرکشی وی به آذریائیجان بود اما پیش از آنکه این برنامه به نتیجه برسد افشین در لباس دوست بابک را فریفت و با فرستادن پیامهای محبتآمیز و ضد خلافت او را بهدام انداخت و دژپاژ را از دست او بدر آورد. بابک که موفق به فرار از دام شده بود به نزد پادشاه ارمنستان رفت ولی او با سازش با افشین وی را دست و پا بسته به بغداد فرستاد. حمیری ماجرای مرگ فجیع وی را چنین شرح داده است:
(خلیفه امر به احضار بابک داد که دست و پایش در غل و زنجیر بود از او پرسید: بابک تو هستی؟ ولی وی جوابی نداد تا او چند بار سوال خود را تکرار کرد. سرانجام گفت؛ آری بابک منم. آنگاه معتصم فرمان داد که غل و زنجیر از او بردارند. به فرمان او دست راستش را قطع کردند تا با آن به صورتش سیلی زنند. بابک در حالیکه خون از بدنش میریخت با یک دست دیگرش چهرهاش را به خون خود رنگین کرد. خلیفه پرسید: ای سگ این کار از چه رو میکنی؟ جواب داد از این رو که با رفتن خون بهناچار چهرهام بیرنگ شود و تو – نامرد پنداری که از ترس تو رنگ باختهام. خلیفه خشمگینانه فرمان داد که بازوی دیگرش را تیز ببرند. بابک در این هنگام بصورت خلیفه تُف انداخت و وی از جلاد خواست که خنجر خود را در پائین قلب او بهمیان دندههایش جای دهد، تا عذاب لحظات مرگ او بیشتر بطول انجامد. سرانجام سرش را بریدند و بر بالای نیزه کردند و به بغداد بردند تا در روی پل بزرگ دجله به دیدگاه عمومی گذارند. پس از مدتی سر را به خراسان فرستادند تا در یکایک شهر های آن گردانده شود). و این چنین یکی دیگر از رهبران آزاد اندیش ایرانی به دست خلفای عباسی گناهکار، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
از هجر تو ابر چشم بارانریز است / از جان و دلم غم تو آذربیز است
از این رهگذر درباره عقاید فرقه بابکیه و خرمدینان اطلاع دقیقی نداریم در انتساب جرایم و اتهامات به او با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند زیرا کتابها و نوشتههای خود بابکیان پس از تصرف دژباج جملگی توسط اعراب به آتش سوزانده شد. در «الفرق بین الفرق» آنها را «اباهیه» آنانرا دنباله روان مزدک میشمارند که تحت تاثیر تعلیمات او فرائض مذهبی اسلام را ملغی کرده بودند. طبری و ابنخلدون از همآهنگی کامل عقاید خرمدینان با مزدکیان یاد میکنند که بر مساوات همه افراد و مخالفت با سرمایهداری و لزوم توزیع ثروت توانگران میان تنگدستان متکی است.
مسعودی و یعقوبی تاکید میکنند که بابکیان اموال زمینداران بزرگ را میگرفتند و املاکشان را میان کشاورزان فقیر تقسیم میکردند. خواجه نظامالملک در سیاستنامه تاریخ جشنهای بزرگ خرمدینان را سالهای ۱۶۲ و ۱۷۱ و ۲۰۱ و ۲۱۲ و ۲۱۴ و ۲۱۸ هجری تعیین کرده است.
در سال بعد از قتل بابک، مازیار اسپهبد ایرانی طبرستان بر خلیفه عصیان کرد و این بار او نیز به دسیسه خلیفه بدست عبدالله بن طاهر اسیر و به بغداد فرستاده شد و در آنجا خلیفه او را به ضرب تازیانه کشت و جسدش را روبهروی جسد بابک به دار آویخت. چندی پس از آن همین معتصم خلیفه، افشین را متهم کرد که در توطئه علیه او با مازیار همدست بوده است و به همین جهت او را به زندان انداخت و افشین در سال ۲۲۷ ه در همانجا مرد. بدین ترتیب سه سردار ایرامی که به اعتراف افشین در راه سقوط خلافت عباسی با یکدیگر پیمان بسته بودند با فریبکاری خلیفه یکدیگر را در دام او انداختند و هر سه در این راه جان باختند. در ارتباط با این فاجعه ماجرائی که خواجه نظامالملک در سیاستنامه خود آورده است از نکات عبرتآمیز تاریخ ما است:
( … و معتصم خلیفه به مجلس شرات برخاست و در حجرهای شد. زمانی در آنجا بود پس بیرون آمد و شرابی بخورد و باز برخاست و در حجره دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد بار سوم در حجره شد و پس بیرون آمد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بگذاشت و به مجلس باز آمد و گفت؛ قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت نه، گفت نماز شکر نعمتی از نعمتهائی که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این ساعت از سه دختر بکارت برداشتم که هر سه دختران دشمنان من بودند: یکی دختر بابک، دیگری دختر افشین، و سومی دختر مازیار.
آری در چنین روزگاری بود که گروهی به نام خلفای عباسی و هواخواه اسلام، با افکاری پریشان و پوچ، همچون گروهک داعش و داعشیان، سنگ اسلام ناب را به سینه میزدند و در هر گوشه و کنار موجب آزار و اذیت مسلمین و به خصوص ایرانیان و هواداران ایرانی میپرداختند. که در واقع سبب بداندیشی جوامع مسلمین نسبت به هم گردیده بود. و البته با توجه به نظر تاریخنگاران قرون آغازین اسلامی، در این هنگامه فقط ایران و جانبازان رشید ایرانی بودند که با تکیه بر افکار شیعی و اولاد علی(ع)، مخالفت خود را نسبت به چنین وضعیت متشنج و مسمومی اعلام میکردند و در واقع همین اعتراضات و شورشهای پی در پی آزاداندیشان ایرانی بود که در نهایت منجر به سقوط حکومت نابکار و شیطانی خلفای عباسی، در زمان لشکرکشیهای هلاکو قاآن مغول گردید.
نام تو زنده است تا روزی که نیکی زنده است / نام تو چون نام ایران تا ابد پاینده است
امیرمنصوری؛ بلوطستان
پژوهشگر و باستانشناس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام برادر یک بار دیگه کامنت گذاشتم اما درج نکردین این مطلب دزدیه از یه سایت دیگه برداشته بدون هیچ تغییری این کار خطای بزرگیه لطفآ پیگیری باشین
با درود
مخاطب عزیز
تا کنون کامنتی نفرستادین که درج نشده باشد
اگه برای ادعایتان مستندی دارید بیان کنید، آیا سایتی که گفتین آدرس نداره؟
لطفا همینجوری زحمت دیگران را زیر سوال نبرید
عرض ادب خدمت مدیر محترم نشریه بلوطستانی،
آدرس و مستند هم خدمت شما ارسال شده،لطفاً پیگیر باشین.
سلام و خسته نباشید خدمت دوستان بلوطستانی،
در تأیید اظهارات جناب ماهان خان :
قطعاً مطلب فوق کاملاً کپی، و حتی بدونِ ذکر منبع میباشد، copy paste یا plagiarism یا به قولی، سرقت ادبی به حساب میاد و پیگرد قانونی داره،
بنده برای شفاف سازی قضیه، لینک اصلی موضوع را در ایمیل بعدی برای دوستان درج خواهم کرد، و قضاوت با خود ایشان.
مجله تاریخی – فرهنگی “” عشق پـــارسی “” – بمناسبت تولد و بزرگداشت بابک خرمدین قهرمان ملی تاریخ ایران.
http://satpars.blogfa.com/post-187.aspx
لینک فوق مربوط به متن اصلی به اسم شخص اصلی و به تاریخ ۷/اردیبهشت ماه/۱۳۸۹ منتشر شده.
امیدوارم دوستان محقق، مورخ، باستانشناس یا غیره……
بجای کپی کردن،مطالعه کنن.
دقیقاً همینطوره.رفرنس درسته.
آقای منصوری استاد دانشگاه است.
فکر کردم مطلب مال ایشون بوده.
به هر حال آموزنده بود،
سلام وسپاس از جناب شهاب
این جناب منصوری استاد کدوم دانشگاست ؟ …
سلام بر ماهان خانِ نکته دان.
به نظرم دانشگاه پیام نور،واحد کوهدشت.