نمیدانم کدام مهندس شیرپاک خوردهای از سر دلسوزی قلم بر کاغذ انداخت و طرح سدی بر روی رودخانه کشکان در تنگهی گاوشمار را برای تامین آب کشاورزی مسیر رودخانه، علیالخصوص نورآباد، کوهدشت، چگنی و شاید هم رومشگان و پلدختر -تقریباً نیمی از لرستان- را طراحی و مهندسی کرد.
شاید نمیدانست نیمقرن بعد بهصورت معضلی برای مدیران اجرایی استان، وزیران نیرو و دغدغهای برای مردم بهخصوص شهر کوهدشت که از کمآبی و بیآبی رنج میبرند.
تا حافظه یاری میکند از دورهی نمایندگی علی امامیراد تا امروز حدود ۱۵ سال است که معشوره با فکر و خیال مردم گرهخورده است و پلاکاردی شده برای هر کاندیدای نمایندگی مجلس که زمان انتخابات رگ غیرت مردم را بیدار کرده و چنان گل و ریحان میکارد که عنقریب پاش به مجلس برسد کار تمام است و معشوره نازنازان بر دشت و دمنِ مسیرش بوسه میزند و «صدای پای آب» به کوهدشت خواهد رسید، اما هیهات از «قطرهی محالاندیش»، هرگاه رئیسجمهوری مثل احمدینژاد و یا وزیران متعددی عزم سفر به کوهدشت مینمایند، از امام جمعه تا فرماندار قصهی مکرر معشوره را برای صدمین بازگو میکند هر فرمانداری که پس از هر انتخابات به این شهر میآید هم پیگیر ماجرای معشوره میشود، ماجرای معشوره و قول و قرارهای سستپایهی مسئولین از مصوبه هیئت دولت احمدینژاد و روحانی تا وعدههای سرخرمن وزیران نیروی ادوار مختلف،
هنوز شعار «یا مرگ یا معشوره» فروردین ۹۳ بر دیوارهای شهر مانده است، زمانی معشوره تبدیل به یک بحران منطقهای میشود و چون آژیر قرمزی نهادهای امنیتی زده میگردد، استاندار سراسیمه خودش را به کوهدشت میرساند و جلسه اضطراری تشکیل میدهد و مسئولین این حرکت و دعوتکنندگان به اعتراض مقابل فرمانداری فراخوانده میشوند و مسئولین هشدار دادند و تهدیدشان کردند که اگر از دماغ کسی خونی بیاید مسئول آنان خواهند بود آنان هم با اطلاعیه و اعلامیه اعلام کردند تجمع لغو گردیده و مشغول رأیزنی با مسئولین هستیم
کدام مسئولین؟ فرماندار که خود از خدا میخواهد این طرح عملیاتی شود، نماینده دست به دعاست که این افتخار را به نام خود ثبت نماید و دورهی بعدی نمایندگی را هم برای خودش رزرو کند، اما این جلسات فقط برای آرام کردن مردم و دلخوشک آنها بود تا مبادا صدای اعتراضشان دستمال خبری رادیو و شبکههای آن ور آب شود و خشم وزیر را برانگیزد و حکم عزلش را صادر نماید و لیاقت و شایستگیاش که هنگام رسیدن به فرمانداری بر روی بنرهای فرمایشی نقش بسته، زیر سوال برود.
بالاخره دور فلک دوام ندارد و عمر ریاست فرمانداریش روزی به پایان خواهد رسید، هر آمدنی رفتنی به دنبال دارد فوقش چهار سال تا انتخابات مجلسی دیگر و پیروزی نمایندهای که شاید هم باند و جناحش نباشد، پس دم را باید غنیمت شمرد و تا «فرمان»دار است «فرمان» میدهد، جوری حکومت نماید تا پایههای صندلی ریاستش به لرزه در نیاید و پیگیر کاغذبازیهای همیشگی اداری برای فلان مسئول و بهمان وزیر و معاونانش در مورد سد معشوره، اما کاغذش شاید در زیر تلی از نامههای اداری و زیرنویس دستورات، عمل نکردن پائیندستیهای وزارتخانه و مدیران کل خاک میخورد، بر او خردهای نیست چه کند رخت بیکسی خود را بر کدامین میخ از هزار میخ درد و رنج بیشمارش، آویزان کند؟
وقتی استاندار لرتباری با آن قیافهی بزن بهادری و پهلوانیاش نمیتواند زیر یک خم از پیر خروس وزنی مثل چیت چیان را بگیرد و بله رضایت سد معشوره را از دهانش بشنود، میبرد و نای رفت و آمد و رفتن از صفا و مروه و رفتنش از این وزارتخانه به آن وزارتخانه را ندارد و از فشارش میافتد من لاغر مردنی که بیرون گود قلم به دست گرفتهام و در رثای معشوره -برای بلوطستانِ محمد بساطی که حال و روز خوشتری از من ندارد- مینویسم، کجای معشوره ایستادهام؟
خوش بودیم که پروژه را دادند به قرارگاه خاتمالانبیا که ریاستش با سرداریست از گوشت و پوست و خون خودمان، سردار عبدالهی نورآبادی یا بهقول قدیمیهای ایلاخی که رگ غیرت ایلیاتی و عِرق لک بودنش هم بوده آستین همت بالا زده و اما کارشکنی و سنگاندازی معاونین وزیر، داد و فریادها و مخالفتهای نمایندهی پلدختر که نگران آب خوردن مردم شهرش است، حتی پائینتر از پلدختر، اعتراض استاندار خوزستان از همه عجبتر اعتراض نمایندهی خبرگان رهبری استان خوزستان نسبت به احداث سد معشوره و درد بیدرمانتر نبودن پول و اعتبار که بهصورت قطرهچکانی توی دهان چاه ویل سد معشوره افتاده، تا فعلا نمیرد، شاید فرجی حاصل شد و مسئولین هم از خر شیطان پائین بیاد و «بله» را بدهند، آدم آتش میگیرد وقتی معاون پایتختنشین وزیر نیرو در امورآب توی جلسهای با استاندار لرستان افاضه میفرماید: «حجم ۵۰ میلیونی سد از روی ترحم و صدقهسری است» گویی به قول استاندار آب پدرش بوده، که جناب معاون وزیر بذل و بخشش کرده و حاتم بخشی نموده است.
در دولت قبل وقتی میخواستند آب ناب برفآبها را لولهکشی کنند و به یزد ببرند احمدینژاد اجازه نداد و گفت من «میراب» (مسئول آب) کهکیلویهام، اما زورش نرسید به حضرات قم که عمریست آب شور میخورند، برفآبهای الیگودرز و اشترانکوه را ریختند توی لوله و بردند و مزه نمودند و بر دلاوری و سلحشوری قوم لر دعا کردند.
«صدقه» و «ترحم» در فرهنگ لری ما معنی خاصی داده و برای آدمهای فلج و افلیج و عاجز بهکار میرود از سوی معاون وزیر که از بس عمق فاجعه و بدبختی و بیچارگی و بیکاری لرستان را شنیده بخود اجازه میدهد چنین در حضور مسئولین ارشد اجرایی استان که هم لر و لک و سالم و گاهی ورزشکار هستند بگوید به شما ترحم کردهایم
الحق استاندار هم بیخیال مقام و منزلت خود و بیاعتنا به عادت مرسوم چربزبانی و اتوکشی کلمات و کتابی و ادبی سخن گفتن و مزه ریختن و افاضه کردن، میزند به سیم آخر و میگوید مگر ارث پدرت است که ترحم میکنی؟
وقعیت آن است که پس از پانزده سال شعار توخالی بیفایده امیدی به احداث سد ندارم و عمرمان کفاف نمیدهد که شاهد آبگیری آن باشیم و تا در بر این پاشنه میچرخد، معشوره فقط شعار و بهانهای برای کسانی که هر دور کاندیدای نمایندگی مجلس میشوند تا قاپ و رای مردم را بدزدند و رخت خویش به تهران افکنند و جامه وکالت بر تن، با بزرگان و از ما بهتران همسفره و هم عنان گردند و جای پای خود را با آویزان شدن به شخصیتها و آدمهای بانفوذ محکم نمایند و سرو چمان قامتشان میل چمن کوهدشت نخواهد کرد و غمِ فردای حریفان «مردم شهر» نمیخورند و در پی آنند که پس از پایان نمایندگی سر از کدام جای پُر پُول و پِله درآورند که آینده سیاسی و اقتصادی را تامین نمایند و مائیم که مات و ملول و گیج و سرگردان رخت بیکسی خود را بر میخ بیشمار درد و رنج و بدبختی آویزان نمائیم.
رضا آزادبخت؛ بلوطستان
اشاره: این مطلب در بلوطستان شماره ۱۳ تاریخ نوزدهم بهمنماه ۱۳۹۵ چاپ گردید.
امیدواریم باتلاش وهمت مردم ،مشکلات مملکت مرتفع وحاکمان !ایران به این رنجنامه هاکه ابتدایی ترین حق آنهاست بصورت عملی نه شعاری توجه کنندوبه خواسته های مردم طرهان که توسط آقایان! !بیان می شودتوجه جدی بعمل آید،همچنان منتظر معجزهای می باشیم!!!…….