شما اینجا هستید
گفتگو و گزارش » صدای بال سیمرغ در سرزمین بختیاریان

 بهار سال ۱۳۹۳ و در ماه‌های فروردین و اردی‌بهشت‌، بزرگ‌داشت چند شاعر بزرگ ایرانی نظیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، سعدی شیرازی، حکیم فرزانه توس فردوسی و هم‌چنین حکیم عمر خیام نیشابوری، عاشقان و دوستداران فرهنگ و ادبِ ایران‌زمین را به حق شادمان ساخت.

n00163036-b

از این‌که نیک‌اندیشان سرزمین الهی و اهورایی ایران اسلامی در سیاست‌های کلان فرهنگی نظام جایگاه ویژه‌ای برای چنین روزهای خاص در نظر گرفته و از آن حمایت می‌کنند، جای بسی شادمانی و خوش‌حالی است، به‌ویژه دو رویداد مهم مذهبی در طی این دو ماه پشت سر نهاده. میلاد فرخنده فاطمه‌ اطهر(س)، دخت گرامی پیامبر اعظم و سیزده رجب روز تجلّی ایمان و عشق یعنی تولد مولای متقیان حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) بر شکوه و عظمت هرچه بیش‌تر این روزها افزوده بود و باید گفت این دو ماه فرخنده، نقطه‌ی عطفی بوده است در همه زمینه‌های بازگشت به روزهای فرخنده و به ‌یاد ماندنی تاریخ این سرزمین …
امسال در اردی‌بهشت‌ماه جاری فرصتی پیش آمد که در معیت حجت‌الاسلام اسماعیلیان مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان و به دعوت برگزارکنندگان کنگره‌ی نکوداشت فرزانه و حکیم بی‌بدیل توس (فردوسی توسی) راهی سرزمین شیفتگان فرهنگ و ادب و دوستداران فرهنگ حماسه و پهلوانی و رزم‌آوری یعنی شهرستان ازنا، جایگاه و خاستگاه مردان سلحشور بختیاری گردیدیم.
اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان ازنا با همکاری دانشگاه علمی-کاربردی متولی انجام این امر مهم بودند و تالار هلال احمر این شهرستان با حضور صدها نفر از شیفتگان حکیم توس روز به یاد ماندنی را در اذهان مردم این سامان رقم زدند.
میهمان ویژه‌ی این مراسم استاد میرجلال‌الدین کزّازی، فردوسی‌شناس نام‌آشنای فرهنگ و ادب ایران‌زمین بود که با کلامی دل‌نشین و سخنانی پخته و سخته، گرمی مراسم را رونق بخشید و طنین باشکوه کلام آهنگین و گوش‌نواز وی بر دل و جان مستمعین و عاشقان فرهنگ حماسه می‌نشست.
سرزمین بختیاری و مردمان نیک‌اندیش لُر بزرگ، یعنی بختیاری‌های ساکن در این سرزمین تاریخی و اساطیری، به حق از عاشقان و هواخواهان شاه‌نامه و خالق و آفریننده‌ی آن، حکیم فرزانه‌ی توس می‌باشند و این علاقه و شوق زبان‌زد همه‌ی قوم لُر کوچک و بزرگ است. هنر والای شاه‌نامه‌خوانی و شیوه‌های درست آن، با نوای به یاد ماندنی سُرناهای محلی و هماهنگی نوا و نی،‌ شور و حالی به مجلس بخشیده بود. پس از چند برنامه شاه‌نامه‌خوانی نقال پیر و سخنور کمال‌یافته این روزگارمان، استاد سیّدمصطفی سعیدی معروف به آسیّدمصطفی، هنر والای سخنوری و نقالی را در این سال‌های پیری و کهن‌سالی به حق پرطنین و خوش‌آوا نشان داد و همه را حیرت‌زده کرد. سپس استاد میرجلال‌الدین کزّازی سخن‌شناس روزگار ما و فرهیخته‌ای که پنجاه سال بی‌وقفه را در راه شناساندن ارج و مقام فردوسی و شاه‌نامه با آثار ارزنده‌ای چون نامه‌ی باستان و برگرداندن کلمات شاه‌نامه به نثر سره فارسی (کاری ابتکاری و نو در طی تاریخ ادب پارسی) درباره‌ی فرزانه‌ی توس و شاه‌نامه به ایراد سخن پرداخت.
واقعیت این است که شاه‌نامه‌ی حکیم توس، امروز در جهان معاصر از چنان پایگاه و ارج و مقامی برخوردار است که در کنار آثاری چون ایلیاد و اودیسه هومر و انه‌‌اید ویرژیل، جزئی از مفاخر فرهنگی جهان به حساب می‌آید. طبیعی است که هر محقق و ایران‌شناس آگاهی خواسته یا ناخواسته در اندازه استعداد و توان علمی خود، وقتی به شاه‌نامه می‌نگرد و در اقیانوس مواج آن غوص می‌کند، مرواریدهای درخشان و دردانه‌هایی به چشم او کشیده می‌شود که برای همیشه و هماره در پهن‌دشت این اقیانوس بی‌کران، همتا و هماوردی برای آن نمی‌تواند در نظر بگیرد و گاه از ظن خود یار آن‌ها شده و در عظمت آن حیران و سرگردان است. پژوهنده‌ی ژرف‌نگر، استاد کزّازی پرخوان و پُردان و پر از یافته‌های ناگفته تا کنون معتقد است و بر این عقیده هماره پای افشرده است که گرچه فردوسی از سرزمین خراسان پای به عرصه‌ی وجود گذاشت، ولی شناخت و کمال‌یابی او در سرزمین لُران و بختیاران به تعالی و اوج‌شناسایی رسیده است …
افزون بر این سخن، ایشان اضافه می‌کند که مهر فردوسی و شاه‌نامه در نهاد تک‌تک لُران نژاده سرشته شده و هرگز خدشه‌ای در آن راه نخواهد یافت. در طول تاریخ دانشمندانی نظیر دارمستتر، ژول‌مول، ژلیبر لازار و ایرانیانی چون مرحوم ملک‌الشعرای بهار، مجتبی مینوی، اسلامی ندوشن، خالقی مطلق، عبدالحسین زرین‌کوب و استاد کزّازی هماره به فردوسی‌شناسی و شاهنامه‌پژوهی شهرت داشته و این شهرت به حق و سخنی است که بارقه حقیقت در آن موج می‌زند.
در چشم استاد کزّازی شاه‌نامه کامل‌ترین حماسه‌ی جهان است و در میان حماسه‌های گیتی بیش از همه با انه‌اید ویرژیل قابل سنجش است. وی رستم شاه‌نامه را پرشکوه‌ترین نمونه‌ی انسان آرمانی تمام حماسه‌های بزرگ می‌شمرد. نکته‌ای را که نگارنده در این افزون با سخنان گران‌سنگ استاد کزّازی باید اضافه کنم این است که به طور مثال برخی محققان و فردوسی‌شناسان درباره‌ی تأثیر رنگ و روح حماسه بر ساختار زبانی، بیانی فردوسی می‌گویند، در تشبیهات و صور خیال در سروده‌های فردوسی می‌بینیم که مژگان به ناوک، ابرو به کمان، سبزه‌ی خط به جوشن، گیسوان به کمند، قامت به تیر تشبیه شده، درحالی‌که در شبکه‌ی صور خیال شاه‌نامه حتا یک نمونه برای تشبیه مژگان به ناوک و سبزه خط به جوشن وجود ندارد و هر دو از ابیاتی برگرفته شده که منسوب به فردوسی است. برخی همان رباعی مورد آزمون محمود را که نخستین بار در مقدمه دست‌نویس فلورانس (۶۱۴ ق.) و بریتانیا (۶۷۵ ق.) آمده برگرفته شده که می‌گوید:
چون عارض تو ماه نباشد روشن؛
هم‌رنگ رخت گل نبود در گلشن؛
مژگانت گذر کند همی از جوشن؛
مانند سنان گیسو در جنگ پشن!
و دومین رباعی که از زبان فرزانه‌ی توس درباره‌ی “ایاز” آمده است که این رباعی نیز در مقدمه‌ی فلورانس دیده می‌شود:
مست است بتا چشم تو و تیر به دست؛
بس کن که ز تیر خشم مست تو بخست؛
گر پوشد عارضت زره عذرش هست؛
کز تیر بترسد همه‌کس خاصه که مست!
یک نکته‌ی قابل تأمل این است که اساساً خردگرایی عصر فردوسی را هرگز نباید با خردگرایی مادّی و حسّی آمیخته به شک و الحاد مقایسه کرد. نبردهای شاه‌نامه نیز همانند شرایط دوران اخیر و دفاع مقدس، در جنگ تحمیلی، را باید نوعی دفاع مقدس به حساب آورد.
استاد کزّازی در یکی از نوشته‌های خود که به گستره‌ی شعر پارسی در جهان امروز می‌پردازد، می‌نویسد: «می‌توانیم ایران سر‌زمین هزاره‌ها را از دیدگاه‌های گوناگون و بر پایه‌‌ی پاره‌ای ویژگی بنیادین سرزمین تاریخ، سرزمین روشنایی و خورشید، سرزمین قالی و هم‌چنین بی‌گمان سرزمین شعر بنامیم. برتری و چیرگی شعر در تاریخ ادبی و فرهنگی ایران حقیقتی دیگرگونی‌ناپذیر و بی‌چند و چون است. پیشینه‌ی شعر در ایران به روزگار مادها باز می‌رسد. گاهان که کهن‌ترین و مهم‌ترین بخش اوستا نامه‌‌ی مینوی ایرانی را پدید می‌آورد و زرتشت خود آن‌ها را سروده است، گونه‌ای از شعر است. پیامبر در آن‌ها در پیکره‌ باژها و دعاهایی سروده شده، خدای خویش، اهورامزدا را می‌ستاید. از آن زمان‌ باز سنت شعری همواره در ایران پایدار مانده است و در روزگار امپراتوری اسلامی به فرازْنای بالیدگی خویش رسیده است. در این روزگار امپراتوری شعر پارسی به شیوه‌ای شگفت گسترش یافت و جهان اسلام را فرو گرفت و گشود. جغرافیای این امپراتوری فرهنگی،‌ آن‌چنان گسترده و پهناور بود که نمونه را جهان‌سپار نامبردار، ابن بطوطه در سده‌ی چهاردهم میلادی آنگاه که برنشسته در زورقی رودخانه‌ای را در حین می‌پیمود غزلی از سعدی را شنید که زورقیان آن را به آواز در هنگام راندن زورق خویش می‌خواندند، هر چند که با زبان پارسی نیز آشنایی نداشت. افزون بر این داستان نمونه‌های دیگر بسیار کارسازی و اهمیتی را که شعر پارسی، در جهان شاهی اسلامی بدان رسیده است آشکارا نشان می‌دهند. در این زمینه می‌توان از این نکته یاد آورد که چه‌سان پادشاهان عثمانی که هماوردان و دشمنان آشتی‌ناپذیر پادشاهان صفوی ایران بودند به هنگام سرودن شعر، زبان پارسی را چونان زبان شعری و فرهنگی به کار می‌بردند، نیز آن‌که چگونه در هندوستان، تا روزگار چیرگی انگلستان بر این سرزمین زبان فرهنگی و ادبی که به کار برده می‌شد بنیاد گرفته بر شعر زبان پارسی بود. در این دوره است که ایران برجسته‌ترین سخنوران و سترگ‌ترین آثار شعری را به جهان ارمغان می‌دارد. سخنورانی چون فردوسی و حماسه‌ی سترگش شاه‌نامه، عمر خیام و چارانه‌هایش که زمینه‌ساز پیدایش و بستانی نو در شعر باخترین شدند و همین‌‌طور عطار و حماسه‌های درون‌سریانه و عرفانی‌اش، نظامی و پنج گنجش، خاقانی و چامه‌های شکوهمند و شگرفش، مولانا با مثنوی‌اش آن اثر بنیادین در عرفان ایران اسلامی و سعدی و نوشته‌های ارجمندش بوستان و گلستان و حافظ سخنور آسمانی که با غزل‌هایش گوته را افسون کرد و …»
آن‌چه که استاد کزّازی در این گفتار به خوانندگان منتقل می‌کند یک واقعیتی است انکارناپذیر، اما نکته‌ای دیگر را اینجا می‌شود بیان کرد تا سخن به نوعی کامل‌تر شود و آن این نکته است که فردوسی بی‌هیچ حرف و حدیثی در روح و روان و هنر بسیاری از شاعران بعد از خود تأثیرگذار بوده به طور مثال در تأثیر فردوسی بر نظامی و سنجش سخنوری این دو نیز آمده است که نفوذ فردوسی مخصوصاً از جهت ماده و محتوا در مثنوی‌های شیرین و خسرو و هفت‌گنبد و اسکندرنامه پیداست. در چند مورد که به جهت رعایت سیاق کلام به نظم مطالب و روایات مذکور در شاه‌نامه می‌پردازد، در مواجهه‌ی با فردوسی به‌طور بارزی شکست می‌خورد. توجه به این نکته هم که نظامی تقلیدی را که فردوسی در حفظ حدود متن خدای‌نامه داشته، ندارد،‌ قوت طبع و قریحه‌ی فردوسی را بیش‌تر روش می‌کند. (سیری در شعر فارسی، دکتر زرین‌کوب، ص ۶۴)
در مطلب مربوط به سعدی نیز بر این اعتقادند که برآیند چالش سعدی با فردوسی یا نظامی بر خلاف معروف نشانه‌ی توانایی و استادی سعدی است چرا که مقتضای حال در آن رعایت شده و شیخ به جای تقلید به نوآوری روی آورده است. علاوه بر آن چون سعدی حماسه‌ی مستقلی به وجود نیاورده است نمی‌توان حدود و مختصات آن طریقه را تعیین کرد. در طول چندین قرنی که ما با نام و منش و کنش فردوسی هماره مأنوس و آشنا بوده‌ایم و نسل‌های قبل از ما فردوسی را سمبل و اساس حماسه و هویت‌شناسی ایرانی می‌دانند و حرف و حدیث‌ها درباره‌ی این سخنور بی‌بدیل عرصه‌ی شعر حماسی ایران‌زمین بسیار رفته است. درباره‌ی پدر، همسر، دختر و فرزند پسر او، حرف‌ها زده شده و گفته پیامد هم آمده است و در کنار آن نوعی تحلیل روان‌شناختی و جامعه‌شناسانه‌ی این مطالب نیز تحویل خوانندگان داده شده، از آن جمله در احوال پدر او گفته‌اند که ملک و ضیاع کافی داشت. مطلبی خالی از توضیح یا توضیحات دیگر. فقط یک روایت دیررسیده حاکی از این نکته است که قرن‌ها بعد از شاعر در اذهان عمومی رایج و مطرح بوده است و آن این است که برخی از یک رؤیای او یاد می‌کنند که آینده‌ی پسرش را بشارت داده. اگر ردّ پای شخصیت پدر فردوسی را در افسانه‌ها بازجوییم جز از روایت تذکره‌ی آتشکده‌ی آذر درباره‌ی خواب او که خود از مقدمه‌ی بایسنقری گرفته شده است داستان برساخته‌ی دیگری در تذکره‌‌الشعرا دولتشاه سمرقندی، او را “بُستان‌بان” و شخصی به نام سوری بن ابومعشر (مُعتز) معرفی کرده است، درباره‌ی فردوسی آورده‌اند: «حتا بعدها، این تصویر چنان محو شد که نام او را هیچ‌کس به درستی در یاد نداشت و قرن‌ها بعد در این‌که وی منصور بن اسحاق بن شرفشاه خوانده می‌شد یا نام دیگر داشت،‌ سخن‌ها از این‌گونه نبوده، بر بنیاد پژوهش‌های دو تن از هم‌روزگاران که نتیجه‌ی بررسی و مقایسه‌ی اختلاف فردوسی در منابع گوناگون است، دو عنوان منصور بن حسن و حسن بن علی پذیرفته‌تر و تحقیقی‌تر از صورت‌های دیگر است.»
دکتر شفیعی کدکنی از راه مقایسه‌ای میان کنیه‌ها و نام‌ها در تاریخ نیشابور “حسن” را محتمل‌تر دانسته‌اند. مرحوم دکتر زرین‌کوب می‌گوید پژوهش‌های تطبیقی در حوزه‌ی اسطوره‌، حماسه و ادبیات چونان یکی از شعب گسترده و مورد توجه علوم انسانی به‌ویژه ادبیات در سطح جهان مقبول و راه‌گشاست، مشروط بر آن‌که همواره در تحقیق و نتیجه‌گیری به جای امکان وجود ارتباط و به دنبال آن اثرگذاری و اثرپذیری از مشابهات و مطابقات سخن بگوییم و با کوچک‌ترین نشانه و نمونه‌های همسان به فرضیه‌پردازی‌های دور و دراز و تصورهای واهی هر چند احیاناً جالب روی نکنیم. درباره‌ی بیت مشهور و مهم مربوط به پنجاه و هشت سالگی فردوسی در شاهنامه نوشته‌اند، اشکالی که در تفسیر این بیت هست این دعوی غریب شاعرانه است که فردوسی طی این بیت می‌گوید:
بدان گَه که بُد سال پنجاه و هشت؛
جوان بودم و چون جوانی گذشت!
یعنی در پنجاه و هشت سالگی او هنوز خود را جوان می‌خواند و چند بیت بعد از پیری سخن می‌گوید و از سختی‌های آن.» (چند نکته در باب سال ولادت فردوسی، عبدالحسین زرین‌کوب، ص ۷۰)
اما این سخنان و چنین نقل قول‌هایی توجیهات هنگامی است که بیت را به‌ویژه مصراع دوم آن را که مرکز بحث است، به همان صورت یادشده در نظر داشته باشیم،‌ درحالی‌که ضبط چاپ‌های ژول‌مول، مسکو، جیحونی و خالقی مطلق صریح و بدون دشواری و اشکال است (توان‌تر شدم چون جوانی گذشت)
در مقاله‌ی “شبی چون شبه” که مورد نظر “کریستین‌‌سن” (آرتور) است و در دانش‌نامه‌ی جهان اسلام، جلد پنجم، صفحه‌ی ۹۵۴ به نام او آمده است درباره‌ی فردوسی و فرزندش می‌گوید: «در آن هنگام، زن هنوز فرزند خود را که هرگز کسی نام او را ندانست به دنیا نیاورده بود، آیا می‌توان یکی از وجوه تسمیه‌ی کنیه‌ی معروف فردوسی، یعنی ابوالقاسم را هم‌چون دلایل اطلاق دیگر کنیه‌ها، نام فرزند وی یعنی قاسم دانست و از این راه به اسم احتمالی پسر شاعر پی برد؟ همان‌گونه که جامع شاه‌نامه‌ی ابومنصور به سبب نام فرزندش منصور که مهربان دوست فردوسی نیز بود “ابومنصور” محمد بن عبدالرزاق نامیده می‌شد.»
پیش از توضیح دادگرایانه بودن نبردهای پیشدادیان و کیانیان در مقاله‌ی “صلح و داد و عدالت در شاه‌نامه” آورده‌اند: «با آن‌که عنوان پیشداد از لحاظ ایتمولوژی ارتباطی با داد ندارد، اما ترکیب پیشداد به معنی نخستین آفریده و اولین کسی که برای فرمانروایی تعیین شده نیز گزارش گردیده، اما یکی از معانی مشهور آن نخستین قانون‌گذار است که در این صورت “داد” به معنی “عدل و آیین” است و پیوند ریشه‌شناختی این لقب با مفهوم داد را نشان می‌دهد.»
و اما امروز که استاد جلال‌الدین کزّازی شاه‌نامه را به نثر فاخر پارسی به شیوه‌ای که خاص اوست درآورده و واژگان سره‌ی پارسی را جای‌گزین برخی لغات بیگانه نموده، باید به این نکته اشاره کرد که اساس شاه‌نامه به نوعی متکی بر شاه‌نامه ابومنصوری است و “غز اخبار الملوک الفرس” که قسمت اعظم آن از شاه‌نامه ابومنصوری ترجمه شده است و در مواردی بسیار فردوسی نشان می‌دهد که برخی از داستان‌ها را برونِ از شاه‌نامه ابومنصوری نیز به نظم درآورده است و در مواردی که به اجماع و اتفاق بر آن تأیید شده داستان‌هایی نظیر: داستان بیژن و منیژه، رستم و سهراب، اکوان دیو و همین‌طور داستان‌های دیگری که آن‌گونه که برمی‌آید پایه‌ی آن‌ها را می‌توان از کتاب “آزادسرو” جست‌وجو کرد و فردوسی از درون آن وقایع را به نظم کشیده است. فردوسی مردی موحّد و به صورت‌های مختلف در شاه‌نامه در ستایش یزدان و اثبات صانع و تجرّد سخن رانده است و از کلام او بوی ایمان و صلابت و مردانگی می‌خیزد.
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چه‌ای، هر چه هستی تویی!
در شاه‌نامه فردوسی بارها، به ابراز عقاید حکیمانه‌ای برمی‌خوریم که همه نشانگر تفکر و اندیشه‌ی شاعر است و در این دیدگاه، گاه عقاید فلاسفه نیز به اثبات درآمده است. وی در خلال سروده‌های خود نگاهی اندیشمندانه به جهان هستی دارد و همه چیز را در یدّ و قدرت لم‌یزلی خداوند بی‌همتا می‌داند.
حرف آخر
مُنتقدِ راستین، برای شناخت کیفیت اثر هر شاعر و ارزیابی کلی آثار او، ناگزیر به کاوش و بررسی دقیق جنبه‌های گوناگون در زمینه‌های مختلف زندگی فردی و زندگی شاعرانه‌ی اوست. باید توجه داشت که اساساً نقد ادبی بر پایه‌ی اصول و منطق آن‌چنانی استوار نیست و نمی‌توان معیاری عادلانه و منصفانه جز در موارد خاص بر آن عرضه کرد.
و اما آن‌چه که درباره‌ی یک شاعر و هنرمند اساس و معیار است در حیطه وحدت زمانی و مکانی خاص خود قرار دارد. زمان و مکان عواملی هستند که در آفرینش هنر و ادب شیوه‌ی هر شاعر و هنرمند را شکلی خاص و ویژگی‌های مخصوص می‌کنند که گاه با شیوه‌ی هنرمند دیگر در همان زمینه هیچ‌گونه وجه مشترک ندارد، سوای زمینه‌ی محتوای اصلی که ممکن است در هر دو مشترک باشد؛ مانند هنر شعر که در هر شاعر مشترک است و این موضوع سرانجام روش و طرز و سبک‌های خاصی را به وجود می‌آورد که اساس و پایه‌ای در جهت نگرش واقعی به فضای بنیانی یک اثر منجر می‌گردد و پیر فرزانه‌ی توس، در طول هزار و اندی سال، پیروان و معتقدانی پیدا کرده است که هر چند گاه مسیر حماسه و اسطوره‌شناسی بی‌نظیری که او به جهان بشریت هدیه کرده است رگه‌هایی از آن را به نمایش می‌گذارند که همین نیز ما را بس است.

در بحر متقارب که هنر متعالی خداوندگار توس است رگه‌هایی از غزل ناب نیز دیده می‌شود که این قطعه را حسن ختام و پایان‌بخش این نوشته قرار می‌دهیم:
شبی در برت گر، برآسودمی؛
سر فخر بر آسمان سودمی!
قلم در کفِ تیر بشکستمی؛
کلاه از سر ماه بربودمی!
جمال تو گر زآن‌که من دارمی؛
به جای تو گر زآن‌که من بودمی!
به بیچارگان رحمت آوردمی؛
به دلدادگان بر ببخشودمی!
اردی‌بهشت‌ماه ۱۳۹۳ خورشیدی،  ایرج کاظمی

– این گزارش در شماره‌ی ۲۷۶ هفته نامه ی سیمره منتشر شده است.

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان