اندیشمندان مکاتب مختلف توسعه از دیدگاههای متفاوت به امر توسعه نگریسته و نظریات مختلفی ارائه کردهاند. گروهی توسعه را نوعی نوسازی در سطح نظام اجتماعی قلمداد میکنند و معتقدند توسعه نوعی تغییر اجتماعی است که طی آن ایدههای جدید به یک نظام اجتماعی عرضه میشود تا با به کار گرفتن روشهای نوین تولید و نهادههای پیشرفته اجتماعی، درآمد سرانه و سطح زندگی افراد بالا برود. یکی از این اندیشمندان مایکل تودارو است که به چند بعدی بودن جریان توسعه اعتقاد دارد که مستلزم تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی، طرز تلقی مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابریها و ریشهکن کردن فقر مطلق است.
آنچه که در این نظریه بیشتر قابل تامل می باشد “طرز تلقیها و نهادهای شکل گرفته خودجوش مردمی است که مقوم و بستر ساز توسعه به حساب می آیند “، درچارچوب این نگرشها و باورهاست که تغییرات در محیط پیرامونی شکل می گیرد و نظامهای اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی جهت حرکت و دگرگونی مثبت خود را می یابند وگام به گام توسعه دست یافتنی تر می شود ، در این یادداشت نگارنده به دنبال بیان و تایید این نگاه می باشد که “پیشرفت و توسعه یافتگی یک امر درونی است وشرایط مستعد خارجی، تنها عوامل تسهیل کنندهاند” از این رو ضمن اشاره و تایید به سه عنصر ” عوامل ” ، ” شرایط ” و ” کارگزاران ( که جامعه شناسی چون گی روشه به آنها پرداخته است) بیشتر ذیل عنوان ” کارگزاران ” به عنوان اشخاص ، گروهها (پذیرندگان و تسهیل کنندگان یا موانع توسعه یافتگی از دریچه فرهنگ یا باور رفتاری ) ویا تحت عناوینی چون ” مردم ” ، ” روشنفکران و اهل فکر ” و ” مسئوولین و متصدیان امور ” به چند ” اگر ” و ” اما و امان ” اشاره می شود که در افکار عمومی ودر فرهنگ رفتاری ما محسوس اند و شاید هریک از ما به نوعی هر ویژگی را تجربه کرده و یا در دیگران دیده باشیم
اگر منیتها ( که پس زننده اند) تبدیل به شخصیتها (که پیش برندهاند) شوند و منها به مفهوم واقعی ما شوند و منهای تک رو و خودخواه و خود بزرگ خوانده به ما جمعی بپیوندند، آنگاه مسوولیتپذیری اجتماعی، تقدم منافع جمعی بر منافع فردی به عنوان یک فرهنگ به رسمیت شناخته میشود، آنگاه شهر ما خانهی ما فقط یک تابلوی زیبا در سطح شهر نخواهد بود، آنگاه شعر زیبای سعدی بنیآدم اعضای یکدیگرند … را ما در قفسهی کتابخانهمان جستجو نخواهیم کرد بلکه بیشتر و بیشتر به عمق شعور آن کسی پی خواهیم برد که یک تاریخ بزرگ را در قالب جند بیت کوتاه به جهانیان نمایانده است.
اما امان از تعمیق و ترویج فرهنگ خود خدابینیها و تکرویها که در بسیاری از صحنهها پیروز و یکهتاز میدانند و امان از کنار گذاشتن فرهنگی اصیل و کهن که آن را در کتابهای درسی ، صرفا برای امتحان و کسب نمره ای و داشتن مدرکی باید خواند ویا فقط و فقط ردش را در شب شعرهای بی خاطره باید جستجو کرد
اگر آموختهها و دانستههای مفید خود را به عنوان یک دستاورد و نه کسب درآمد در خدمت اصلاح و توسعهی محل زیست خود قرار دهیم آنگاه انتظار تحقق حرکت از وضع موجود به سمت وضع مطلوب به مراتب بیشتر از ابزاری نگاه کردن به داشتههای خود است ، آنگاه فرهنگ همه با هم – برای هم به تدریج جای تفکر غیر انسانی دیگران برای من را خواهد گرفت در چنین حالتی آگاهی اجتماعی افزایش خواهد یافت و فرهنگ دانستن و پرسیدن به تدریج جا می افتد و آن را به عنوان یک حق از یکدیگر مطالبه و دستاوردش را که موارد زیر هست حس خواهیم کرد 🙁 آگاهی از آنچه که در اطرافمان می گذرد ، افزایش احساس مسوولیت همگانی، توان نه گفتن به بسیاری از امور که نا خواسته و یا به خاطر همان ” رو دربایستی ” بر ما تحمیل میشوند، افزایش توان نقد کردن دیگران با هدف اصلاح و پیشرفت و نه تخریب و همچنین بالا بردن تاب آوری اجتماعی خود و دیگران برای جلوگیری از نابسامانیها و ناهنجاریهای اخلاقی ، افزایش یادگیری مهارتهای اجتماعی چون درک و تمیزمعنای رفتارهایی چون افشاگری و روشنگری در عرصه ی زندگی اجتماعی ، سیاسی واقتصادی) اما امان از مهاجرت روز افزون نخبه گان و افراد متخصص این دیار در سالهای اخیر به دلایل مختلف سلبی و ایجابی که بسیار تلخ وهشدار دهنده است ( هرچند رها کردن این دیار هرگز و هرگز از مردان مرد سلب مسوولیت نخواهد کرد) و امان از فاصله زیاد میان ” آنچه که می دانیم ” با ” آنچه که در میدان عمل ” به آن عمل می کنیم و امان از ناسازگاری میان دانسته های تئوریک اهل فن و خطابه وآنچه در زندگی واقعیشان رخ می دهد
اگر متدینین آگاه و تحصیل کرده و البته پر ادعای ما که ظاهری از دین را نگرفته باشند و زیبایی پر جاذبه دینداری بر خلوص باطنیشان نچربیده و از حیث عمل پیوند میان شخصیت دههی شصتیشان(صداقتشان، شجاعتشان، گذشتشان، مردانگیشان، ایمانشان، سادگی همراه با زیرکیشان، تواضعشان و ) با شخصیت علمی دهه نودی آنها به هم نخورده باشد ، آنگاه از دین زیبای باطنیشان هم شعار زیبا بر می آید و هم شعوری شیرین در عملی زیباتر و پر جاذبه تر ، اما امان از افراطها و تفریطها، امان از تظاهرها، ریاکاریها و تغافلها که نتیجهاش ایفای نقش در برخی عرصهها توسط افرادی است که به ریش همه میخندند، میدانداری میکنند بر شاخ مینشینند و بن میزنند و میبرند ، کارشان به جیب زدن خود و تیغزدن دیگران است، همان فرصت طلبانی که به هرچیز به عنوان طعمه نگاه می کنند ، امان از زمان و مکانی که اینگونه افراد پیشقراول باشند آن وقت پیشرفت جامعه، توسعه، قانونمندی، حقالناس، بیتالمال ، حقوق شهروندی، دیانت، شایستهسالاری ، نقدپذیری و نقد کردن چه حال و وضعیتی خواهند داشت؟
– اگر همهی ما به مسئوولیت خود در قبال هم آگاه ودر عمل به احساس مسئوولیت اجتماعی پایبند باشیم و هر چه را برای خود به اندیشهای نیک میپسندیم همان را برای دیگران در نظر بگیریم، اینجاست که گفتمان “همه با هم برای هم” به یک نگاه و نظر و آنگاه به تدریج به یک باور، ایده واعتقاد(فرهنگ) تبدیل می شود آنگاه اعمال، رفتارو تعاملمان را با دیگران بر اساس آن گفتمان شکل می دهیم (به کمک دیگران می شتابیم چون خود را نیازمند کمک دیگران می دانیم ، عدم آزار دیگران را فضیلت می دانیم چونکه از آزار خود توسط دیگران بسیاررنج می بریم ، برای حقوق شهروندی همدیگر ارزش و احترام قائل می شویم ، به جای نگاه ابزاری به یکدیگر ، نگاه انسانی به همدیگر خواهیم داشت ، و در انظارعموم به جای عادات نادرست فحش در گفتار و پرخاش در رفتار ادب و نزاکت خواهد نشست و از هرگونه دروغ پردازی و نشر آن پرهیز خواهیم نمود….) اما امان از گفتمان ” فرد محوری ” و ” فردیت طلبی خود خواهانه ” (به من چه و کلاه خودت را بگیر که باد نبره ) که در زندگی بیشتر ما به نوعی به چشم می خورد
– اگر مسوولین در فاصلهی بین اینور میز ریاست -که خود روزی اینوری میز را تجربه کردهاند و در آینده هم حتما تجربه خواهند کرد و مردمان در این سوی میز ، منتظر به پاسخگویی و گره گشایی از گره های کور زندگیشان توسط آنان می باشند- و آنور میز ریاست خود و گذشتهی خود را فراموش نکنند و مانند گذشته که شعارهایشان لبالب از واژههای عاطفی و مردمپسندانه بوده در آن سوی ریاست هم مردمی بودن را همچنان الگوی عملی در رفتار مدیریتی خویش نماید، در چنین وضع مناسبی (پیوند و همراهی صادقانه مردم و مسئوولین) افق روشن و چشمانداز امید وارانهای پیش روخواهد بود و حرکت رو به جلو استمرار خواهد داشت، اما امان از این میزها که چه زود جدایی میاندازند و چه زود همراهیها را به کارشکنیها تبدیل می کند ، و امان از این میزها که چه دوپینگ کننده برای برخی هستند و چون با ابزار نامشروع و از راهی غیرمردمی حاصل می شوند چه زود که هم فریب دهندهاند و هم قاتل عاشق خود و هم مانعی بر سر راه تحقق آمال مطلوبی چون پیشرفت و توسعه، هرچند از منظری دیگر باید این میزها را بوسید و مراتب تقدیر و تشکر را در جلسات و محافل مختلف از آنها به عمل آورد : زیرا شاخص و میزانی مناسب برای مقایسهی هویتهای اینور میزی با هویتهای آنور میزی است و به کمک آنها میتوان به کنه واقعی شخصیت مستور افراد پی برد.
حمزه فیضی پور، بلوطستان (استاد دانشگاه و فعال سیاسی)
سپاس از بلوطستان و اقای فیضی پور متن مرقوم بسیار زیبا و بر اساس علم و تجربه است
وقتی برای قشر تحصیلکرده و دلسوز مجالی برای خدمت از جانب سیاسیون داده نمیشود ایا راهی جز مهاجرت وجود دارد؟ ایا چند درصد مدیران بر اساس شایسته سالاری منصوب شده اند؟
آیا از شخصی که برای رئیس شدن به آب و آتش میزند و چندین نفر را برای رئیس شدن واسطه میکند می توان انتظار کار اجرایی داشت؟این افراد فقط به فکر حفظ ریاست هستند