شما اینجا هستید
دسته‌بندی نشده » احزاب و طوایف نباشند دنیا به کام پوپولیسم خواهد بود / نگاهی به پدیده انتخابات در مناطق لرنشین

جامعه ترکیبی از انسان هاست که هرکدام ضمن داشتن هویت فردی خود، با عضویت در گروه ها صاحب هویت اجتماعی نیز می شوند، وجود هویت اجتماعی برای انسان به قدری اهمیت دارد که می توان ضرورت آن را به ضرورت آب برای ماهی تشبیه کرد؛ اگر ماهی بیرون از آب غیر از «ماهی مُرده» نمی تواند باشد انسان نیز بدون هویت اجتماعی حتی از همان «هویت فردی» نیز برخوردار نخواهد بود. بنابراین تمام انسان ها، حتما دارای هویت اجتماعی و بلکه شبکه ای در هم تنیده از هویت های اجتماعی گوناگون هستند، مساله آنجاست که این شبکه هویت های اجتماعی چه کیفیتی داشته باشد و چه امکانات یا محدودیت هایی برای زیستن در اختیار وی قرار می دهد، طبیعی است عضویت در برخی گروه های اجتماع مزیت ها و امکانات مناسب تری برای دست یابی به سطحی از رضایت و خوشبختی در اختیار او قرار می دهد، در عین حال طرد شدن از این گروه ها و یا عضویت در برخی گروه های دیگر ممکن است مزیت کمتری و یا حتی محدودیت هایی برای وی به بار بیاورد. در اصطلاح جامعه شناختی، نوع عضویت ما در گروه های مختلف اجتماعی تعیین کننده «سرمایه اجتماعی» ماست و همین سرمایه اجتماعی است که در تعامل و داد و ستد با سرمایه های اقتصادی، فرهنگی و امثال آن ما را در دست یافتن به آرمان ها و اهدافمان یاری می کند. به عنوان مثال همه ی ما با داشتن شهروندی جمهوری اسلامی ایران، دارای هویت اجتماعی ملی هستیم، این هویت ضمن اهمیت و ارزش بالای آن، آن قدر کُلی و کلان است که به خودی خود نمی تواند برای تولید سرمایه اجتماعی مورد نیاز کافی باشد، به عبارت دیگر ما غیر از عضویت در اجتماع ملی لازم است در گروه های متعدد کوچک تر و بسیار کوچک تر نیز عضویت داشته باشیم تا پیوند اجتماعی مفید و کارآمدی داشته باشیم، اگر پیوندهای ما در اجتماعات کوچک تر از سطح ملی نباشند همکاری ها، رقابت ها و تعامل های ناچیزی خواهیم داشت.

در زمینه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… هواداری از احزاب، پیروی اتحادیه ها، علاقه به باشگاه های فوتبال، وفاداری به کلوب ها و سازمان های مردم نهاد (سمن=NGO)، شراکت های اقتصادی و امثال آن نمونه هایی از همبستگی های اجتماعی در جوامع مدرن هستند که به تولید سرمایه اجتماعی منجر می شوند. در عوض، در جامعه سنتی روابط هم خونی و هم تباری (خانواده ها و طوایف)، هم فرهنگی و همزبانی (اقوام)، همسایگی (هم محله ای، همشهری و هم استانی) و امثال آن زمینه های تولید انواع هویت های اجتماعی و به دنبال آن سرمایه های اجتماعی هستند. یک مساله اجتماعی در جوامعی مثل ایران و مخصوصا استان ها و مناطقی همچون لرستانات این است که مدرنیته عرصه را بر هویت های اجتماعی سنتی تنگ می کند، طوایف، اقوام و همشهری ها در میان ارزش های مدرن جامعه جدید جایگاه چندان محترمی نمی یابند، اما این جوامع در دست یافتن به انواع مدرن هویت اجتماعی نیز ناکام می مانند، نتیجه فقدان پیوندهای اجتماعی محکم، زمینه های همکاری و مشارکت مناسب و نهایتا سرمایه اجتماعی لازم برای دست یافتن به توسعه است.

احزاب ناپایدار، ورزشگاه های خالی از هوادار، سمن های ناموفق و ناکارآمد، شراکت های زیان ده وهمکاری های ناقص و اختلاف برانگیز پدیده های کاملا رایج در کشورهایی است که میان سنت و مدرنیته آویزان مانده اند! راه حل فوری و کُشنده روشنفکران چنین جامعه ای برای خلاصی از بافت سنتی و تشکیل بافت مدرن، نابودکردن هویت های اجتماعی سنتی و در واقع به هدر دادن سرمایه های اجتماعی کُهن جامعه به شوق دست یافتن به هویت های اجتماعی مدرن است، نسخه ای که روشنفکری ایرانی حداقل از زمان انقلاب مشروطه تا کنون، با ولع در پی عملیاتی کردن آن بوده اما کمتر توفیقی به دست آورده است. این تلاش اگر هم توفیقی به دست آورده است فقط در مرحله نخست آن (یعنی تضعیف هویت های اجتماعی سنّتی) بوده، و هنوز که هنوز است احزاب، سمن ها، باشگاه ها و دیگر اشکال اجتماع مدرن تولد نیافته اند. اما حالا شاید سراب مدرنیته بخش زیادی از جذابیت و فریبندی خود را برای ما از دست داده باشد، اکنون شاید زمان آن باشد که به بازخوانی آن نسخه ساده و راه حلّ پیش پا افتاده بپردازیم، شاید زمان آن باشد که از خود بپرسیم چه ضرورتی دارد پیش از ساختن پُل جدید و مدرن روی رودخانه، کمتر در خراب کردن همان پُل های قدیمی و فرسوده تعجیل کنیم؟

به هر حال جریان آب هرگز با ما همکاری لازم را نخواهد داشت، رودخانه متوقف نمی شود و ما مجبوریم روزانه نیازمند پُل باشیم، ولو همان پُل قدیمی و فرسوده. من در پایان نامه کارشناسی ارشدم به موضوع هویت و فوتبال پرداخته ام، آن جا به این نتیجه رسیدم که یکی از راه های پُر کردن ورزشگاه های ایران، که اکنون سال هاست جاذبه خود را برای مردم از دست داده است، حمایت از باشگاه های قومی همچون تراکتورسازی تبریز و گهر دورود و شهرستانی همچون ملوان بندرانزلی و پدیده مشهد است، زیرا دوگانه مدرن پرسپولیس و استقلال فقط برای بخشی از اقشار جامعه جذابیت دارد، این در حالی است که تیم گهر دورود لرستان در فصلی که در لیگ برتر بازی کرد، با وجود نتایج ورزشی بد و نمایش فوتبالی ضعیفش، پای مردمی را به ورزشگاه آزادی تهران کشاند که شاید هرگز حاضر نباشند برای تیم دیگری مرارت حضور در آن ورزشگاه و استادیوم های دیگر را تحمل کنند! اینک سخن از یک عرصه اجتماعی متفاوت است، اما مشکل اصلی کماکان همان مشارکت مردم و نوع و کیفیت آن است؛ عرصه ی انتخابات! در صحنه ی انتخابات، هر چند سال یک بار، روشنفکران و فعالان اجتماعی و سیاسی لُر بر همان طبل حالا دیگر قدیمی و پاره پاره می کوبند که مشکلات ما به نمایندگان مان بر می گردند و مشکلات نمایندگان ما به شیوه انتخابشان بر می گردد و مشکل شیوه انتخابشان هم به مساله طایفه گرایی و محله گرایی، رقابت های بین شهری و دیگر انواع هویت های اجتماعی سنتی بر می گردد. نکته ای که کاشفان این دردِ لاعلاج بدان پاسخ نمی دهند این است که آیا برای عوارض داروی تجویزی خود، که همانا از بین بردن سرمایه های اجتماعی موجود، بدون ایجاد هیچ گونه سرمایه جایگزین است، فکر کرده اند؟

در این روزها با نزدیک شدن ایام انتخابات نمایندگی مجلس شورای اسلامی، بازهم زمزمه ها در نکوهش فعالیت (به زعم مدعیان) مخرّب طوایف و دیگر هویت های اجتماعی سنتی (مثلا رقابت دورودی / ازنایی یا الشتری/نورآبادی) بالاست، در این مُقال بنده از کارآمدی و جنبه های مثبت این هویت های سنتی، که گاه اکسیر حل بسیاری از مشکلات اجتماعی و اقتصادی جامعه ماست سخنی نخواهم گفت، پرسشی که دارم این است که به فرض مُحال، با کنار رفتن طوایف از انتخابات مجلس چه معیارهایی برجسته می شوند و چه ائتلاف هایی برنده خواهند شد؟ به نظر من، به طور کلی سه فضا برای مشارکت عموم مردم در انتخابات متصور است؛ احزاب، طوایف (و دیگر هویت های سنتی) و پوپولیسم. احزاب احزاب لرستان کدام هستند؟ نشانی دفاترشان چیست؟ جلسات شان کجا برگزار می شود؟

کُنگره سالانه آن ها آخرین بار کی برگزار شد؟ تریبون آن ها و افراد شاخص شان کدامند؟ من به عنوان یک رأی دهنده، نه فقط در لُرستان، که در سطح کشور، هیچ حزبی که استاندارد های مورد نیاز فعالیت حزبی را داشته باشد سُراغ ندارم، مدعیان فعالیت حزبی، از این پدیده اجتماعی مُدرن هیچ نشانی جز تکه کاغذی به عنوان مُجوز از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب، چیزی در چنته ندارند، سابقه پیوستن به چنین تشکیلاتی در تاریخ معاصر ایران قابل اتکاء نیست، حزبی که فاقد تاریخچه، مرامنامه روشن، برنامه مشخص، رهبران و اعضای وفادار و امثال آن باشد در حقیقت جز بازیچه ای در دست همان هویت های سنتی و یا پوپولیسم نخواهد بود. بنده شخصا اگر گرایش های سیاسی مورد نظرم را در احزاب موجود می دیدم و یا حق تأسیس حزب، به معنی دُرُست آن، داشتم حتما مشارکتم را در انتخابات در قالب یک حزب به انجام می رساندم. طوایف گزینه دیگری که من با توجه به عضویتم در آن ها می توانم به نتیجه برسم که در فلان عرصه سیاسی چه کُنشی داشته باشم و در انتخابات پیش رو چه به چه کسی رأی بدهم طوایف و دیگر انواع هویت اجتماعی سنتی هستند، نگاه طایفه ای به انتخابات، در کنار آسیبی که به شایسته سالاری می زند، این مزیت را دارد که می تواند بخشی از هویت اجتماعی کاندیداها را روشن کند، مثلا می توان حدس زد با انتخاب شدن فردی از طایفه الف، احتمالا مدیران منصوب وی چه خصوصیت ها و جایگاه های اجتماعی خواهند داشت، چه رویکردی را در برخورد با مسایل برخواهند گزید، به چه مسایلی در سطح شهر و استان و امثال آن توجه خواهند کرد، کدام محلات یا کدام شهرها بیشتر مورد توجه خواهند بود، لذا من با درنظر گرفتن تمایلات، مشکلات و عضویت هایم در جامعه، با در نظر گرفتن منافع خودم، اطرافیان، محله یا شهرم تا حدّی دلایلی برای انتخاب کردن «فلانی» خواهم داشت. اطرافیان کاندیدای طایفه ای نیز معمولا همچون خودش جایگاه مشخص و روشنی در میان مردم دارند، این افراد از درون خود جامعه هستند، دستشان خیلی زود برای مردم و رقیبان رو می شود، در صورت تخلف یا عمل نکردن به وعده ها، نه فقط خود کاندیدا، بلکه اطرافیان، اقوام و حتی طایفه ایشان زیر سوال می رود و برای انتقاد در دسترس هستند. پوپولیسم در شرایطی که هیچ یک از هویت های اجتماعی مدرن یا سنتی نتوانند انتخاب را برای رأی دهنده تسهیل کُنند او بر چه اساسی انتخاب خود را خواهد کرد و این شیوه انتخاب چه تجارب و پیامدهایی در تاریخ معاصر کشورمان داشته است؟

وقتی پُل قدیمی روی رودخانه را خراب کنیم و پُل جدید و مطمئنی هم نساخته باشیم، برای عبور ناگزیر از این رود خروشان چه راهی می ماند غیر از کندن کفش ها، تا کردن پاچه شلوار و عبور از رودخانه به بدترین شکل ممکن؟ مردمی که سرمایه ها اجتماعی، یعنی همان هویت های اجتماعی سنتی خود را از دست داده اند و در دست یابی به هویت های مدرن هم نا کام مانده اند، چه در دست خواهند داشت؟ مشارکت بدون سرمایه در این بازار مکاره چه تفاوتی با گدایی خواهد داشت؟ هم اکنون راه حلی که فعالان سیاسی لُر ارائه می کنند بسیار ابتدایی و کاملا پوپولیستی است، آن ها می گویند: حرف های کاندیداها را بشنوید، آن ها را ببینید (و بدون توجه به هویت اجتماعی آن ها) آن که شایسته تر است را برگزینید! رأی دهندگان چه خواهند کرد؟ به شرط آن که برای آراء خویش اهمیت قایل باشند وقت زیادی می گذارند و فرضا در شهری مثل خرم آباد از میان دو جین کاندیدا، حداکثر پای سخنرانی ده تا از آن ها می نشینند (در این صورت با رأی دهندگان حرفه ای رو به رو خواهیم بود، عموم اقشار رأی دهنده هیچگاه این قدر وقت و انرژی صرف انتخابات نمی کنند)، در این سخنرانی ها چقدر می توان امیدوار بود که «شایسته» شناخته شود؟ آیا این چنین فضایی بهترین آب گل آلود برای «بازیگران» نخواهد بود؟ بازیگرانی که استادِ ایفای نقشی هستند که با واقعیت ایشان فرسنگ ها فاصله دارد، بهترین متن را آماده می کنند بدون آن که واقعا حرف های خودشان باشد، خوشگل ترین سخنان را گرد می آورند، لحن های نیکو را تمرین می کنند و در سخنرانی خود دل ها را می ربایند. بدون شک نتیجه این مقاله لزوم تقویت رویکرد طایفه ای به انتخابات نخواهد بود، بلکه اصرار نویسنده آن است که دغدغه مندان جامعه ی ما درد را درست تشخیص دهند و بر درمان صحیح آن اصرار ورزند. رویکرد طایفه ای به انتخابات اگر قابل دفاع نباشد، کارنامه اش از رویکرد پوپولیستیِ بی هویت که به نام شایسته سالاری، مردم فریبی را پیشه خود کرده بدتر نیست.

 ابراهیم خدایی (دانشجوی دکتری جامعه شناسی، دانشگاه تهران):لور

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان