جغد شومی ، بلبلی راهجو کرد
خار خواری یک گُلی راهجو کرد
با تو هستم ای “امیرعاملی”
بیست بردی ز امتحان جاهلی
ای که بر رزم بزرگان حاضری
شاعری ؟ یا ننگ شعر وشاعری؟
شرم بادت با چنان استاد ما
یاوه گفتی تا بر آری داد ما
ننگ باشد اینکه گفتی ،شعر نیست
سنگ جای دُرّ بسفتی ،شعر نیست
چون گران آمد به چشمم ننگ تو
احمقی ، دارم هوای جنگ تو
حیف لایق نیستی از بهر جنگ
ننگِ ننگی،ننگِ ننگی ،ننگِ ننگ
ای که عزم جنگ شیران کرده ای
فکر بازوی دلیــــــــران کرده ای؟
با چنان استاد با جاه و وقار
از چه رو چون دشمنی ای نابکار؟
ای دماغت همچو کوهان شتر
ریشه های این حماقت را ببُر
ای سر بی مغز تو همچون کدو
ناز را ایزد به گل داد ای عدو
ای که آزردی دل اهل هنر
باد بر فرقت گِل اهل هنر
زلف را چون شاعران افشان مکن
از حقارت هی بله قربان نکن
ابر اگر پوشد زمانی روی ماه
خم نیاید هیچ بر ابروی ماه
بی جهت این دعوی بی جا نکن
خویشتن را بیش از این رسوا نکن
باز گردی بهتر است از این سبیل
چون مگس مانی به زیر پای پیل