آقای رئیسجمهور به نیمه راه رسیده است؛ چند روز دیگر هوادارانش جشن دو سالگی پیروزی در انتخابات را خواهند گرفت اما حالا یک سوال مهم در این میان به وجود آمده؛ آیا حسن روحانی «تنها» شده است؟ بیایید این اظهارات مهندس اسحاق جهانگیری را با دقت بخوانیم: «در سختیها هیچ کس به دولت کمک نمیکند. آنها که ما را تشویق میکردند وقتی که ما وارد میدان شدیم سکوت کردند. این درحالی است که آنها هم که با ما مخالف هستند، با رسانههای خود ما را آزار میدهند.» این شاید بهترین تصویر از شرایط پیرامونی دولت یازدهم است که از سوی معاون اول کابینه بیان میشود. دولت «تنها» شده است؛ کوتاهترین تفسیر از سخنان آقای معاون اول.
سوال: چرا کسی از روحانی دفاع نمیکند؟
سوال: چرا تصور میشود صف مدافعان بلند است اما همه سرها یا پایین است یا سوی دیگری را نگاه میکنند؟
سوال: ساماندهندگان بدنه اجتماعی حسن روحانی در خرداد ۹۲ چرا دست روی دست گذاشته و سکوت را بر هر اقدام دیگری ترجیح میدهند؟
سوال: چرا از چهرهها و ژنرالهای دولت هم چندان صدای بلندی شنیده نمیشود؟
پاسخ این سوالها میتواند تکلیف خیلی چیزها را مشخص کند؛ تکلیف «بدنه» با «سر»؛ عاقبت این همچسبی عجیب؛ فرجام آقای رئیسجمهور!
لازم است یک بار دیگر یک خاطره در این مجال طرح شود. «حسن روحانی «تردید» دارد. او نگران «بدنه» است اما دنبال راضیکردن او هستیم.» این جملهای است که فرزند یکی از روسای جمهور پیشین در Off The Record مصاحبه با نگارنده این سطور در فاصله سه ماه مانده به انتخابات ۲۴ خرداد بیان کرد. این یعنی اینکه حسن روحانی از همان زمان که رایزنیها با او در مورد حضور و نامزدیاش در انتخابات در جریان بوده، نگران یک مساله مهم بوده است: «بدنه».
او میدانست که تا آن روز تنها یک بوروکرات بوده در ساخت حاکمیتی ایران با موقعیتی شبیه علی اکبر ولایتی البته با تفاوتهایی خاص!
او از جمله چهرههایی بود که در دورهای از شخصیتهای حکومتی به شمار میآمده و البته از دورهای به بعد در زمره چهرههایی از همان حکومتیها قرار میگیرد که با آمدن محمود احمدینژاد و اقدامات او جایی دیگر در ساخت حاکمیتی پیدا کرده و در درستترین تعبیر در جایگاه «منتقد وضع موجود» قرار گرفتند. همان جایی که دیگرانی چون علیاکبر ناطقنوری و اکبر هاشمیرفسنجانی حضور داشتند. هر چه بود به اصرار تشویق کنندگان گعده نشین مجمع تشخیص که به انجمن اسلامی مجمع شهره بودند یا به تشخیص خود و یا هر دو، او راهی انتخابات شد. درست از همین جاست که باید با مداقه به بررسی بدنهای که پیرامون حسن روحانی پدید آمد و سرمایه اجتماعی او شد پرداخت. باید به وقایع خرداد ۹۲ از منظر چگونگی تشکیل این بدنه نگاه کنیم. واقعیت این است که حسن روحانی وقتی «راضی» به کاندیداتوری شد، نامزد هیچ جناحی نبود. اصلاحطلبان هوای دیگری در سر داشتند و تعداد نامزدهای اصولگرایان هم آنقدر زیاد بود که اصلا به روحانی فکر نمیکردند. مطرح است که سیدمحمد خاتمی در دیداری به روحانی گفته بود اگر بنا بر انتخاب نامزدی برای تحت حمایت قرار گرفتن اصلاحطلبان باشد، شما در انتهای صف قرار دارید. هرچه بود از میانه بحثهای مدافعان تشکیل دولت وحدت ملی در جلسات خصوصی حاشیه مجمع تشخیص، این حسن روحانی بود که طلایهدار ایجاد این دولت شد؛ همان چیزی که هاشمی میخواست و همان چیزی که خاتمی به آن تن داد.
اصلاحطلبان در یک معادله سیاسی به این رسیدند که ریسک حضور مستقل بالاست، پس به همنشینی هاشمی، همان رقیب سالهای نهچندان دور روی آوردند. نامزد قرضی گرفتند و بدنه اجتماعی را به عاریت دادند. قرارشان این شد که حمایت کنند تا راه حضورشان در سیاست رسمی کشور باز شود، صندلیهایی از پاستور به آنها برسد و فرصتی یابند برای ترمیم همبستگی آسیبدیده. اما آیا اگر از این زاویه نگاه کنیم باید به این تصور برسیم که این گزاره به آن معناست که حسن روحانی هیچ بدنه اجتماعیای نداشته است؟ مطرح است که حسن روحانی همان شب پیروزیاش در انتخابات ریاستجمهوری گفته است پیروزیام در انتخابات را مدیون کسی نیستم (مصاحبه محسن رفیقدوست با مثلث و نقل قول او از حسن روحانی) این یعنی او میگوید از کنار حرفها و تبلیغاتش در انتخابات، رئیسجمهور شده است. در سطح دیگری از تحلیل، مسلم است که همه رای روحانی متعلق به اصلاحطلبان و بدنه اجتماعی آنها نیست، هرچند ممکن است بخش قابل توجهی از آن چنین خاستگاهی داشته باشد. حسن روحانی بخش زیادی از رای خود را از گفتوگوی ویژه خبری و مناظرهها دارد. با چنین تصویری میتوان گفت که رای حسن روحانی ترکیبی است از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان، حامیان هاشمیرفسنجانی، طبقه متوسطی که نظرشان درباره محمدباقر قالیباف تغییر کرد و مردم طبقه ضعیفی که با تصور از بین رفتن تحریمها و ایجاد شرایط اقتصادی بهتر به او رای دادند. در سطح جزئیتر از تحلیل میتوان گفت که حسن روحانی رای خود را از سامان اجتماعیای بهدست آورده که اصلاحطلبان و هاشمیرفسنجانی در روزهای آخر برایش ایجاد کردند. این شاید منصفانهترین تحلیلی باشد که بتوان از علت پیروزی حسن روحانی کرد و البته باید به آن اضافه کرد چنددستگی میان اصولگرایان را.
دولت تنها؟
به اینجای تحلیل که میرسیم بدون هیچ درنگی باید به سخنان جدید اسحاق جهانگیری برگردیم: «آنها که ما را تشویق میکردند وقتی که ما وارد میدان شدیم سکوت کردند.. این درحالی است که آنها هم که با ما مخالف هستند با رسانههای خود ما را آزار میدهند» و البته به آن اضافه کنیم این سخن جدید حسن روحانی را:« شما به یکی بگو که بیاید و از مجلس انتقاد کند، مجلس؟ چه جوری؟ از کجای مجلس؟ از کدام قسمت مجلس؟ از قانون مجلس؟ از نطقهای مجلس؟ نه آقا! ما را ول کنید. بگذارید زندگی کنیم. از قوه قضائیه انتقاد کنیم؟ تو را خدا بگذارید ما زندگی کنیم! از دولت و رئیسجمهور انتقاد کنیم؟ بله! زبانها باز میشود. گل از گل شکفته میشود.»
بیایید به این فکر کنیم که همان بدنه خرداد ۹۲ چرا سکوت کرده و حسن روحانی را تنها گذاشته است؟ شاید بتوان ماجرا را اینگونه تعریف کرد که از نظر اصلاحطلبان دولت باید «تنهایی» را حس میکرد، همین. شاید از نظر آنها دولت باید نیاز به «حامی» را همیشه کنارش داشته باشد تا بر ترس از «تنها شدن» و مواجهه «بییاور» با مخالفانی که رادیکالترین مواضع را هر روز به طریقی بیان میکنند، غلبه کند. به یک معنا آنچه حامیان اصلی حسن روحانی میخواهند چیزی نیست جز یک «دولت پیرو»؛ چیزی که البته رئیسجمهور از آن گریزان است.
نگارنده این سطور سال گذشته در مطلبی با عنوان «دولت پیرو» نوشته بود: «حسن روحانی رئیسجمهور است. او اکنون صاحب بخش مهمی از قدرت رسمی کشور است. همین گزاره کافی است تا افراد زیادی همنشینش شوند. به قول اکبر هاشمیرفسنجانی «باید بپذیرم که حسن روحانی رئیسجمهور شده است.» (مصاحبه با هفتهنامه مثلث) روحانی رئیسجمهور است اما نه مثل هاشمی، نه مثل خاتمی و نه مثل احمدینژاد. او قدرت خود را شریک است با دیگران، دیگرانی مثل هاشمی و دیگرانی مثل اصلاحطلبان. پس در چنین شرایطی از نظر اصلاحطلبان او باید اقتضای شراکت را رعایت کند. شراکت اصولی دارد. طبیعی است که روحانی نمیخواهد رئیسجمهور یک دورهای باشد، پس ریسک بر هم زدن قاعده شراکت را نخواهد کرد. شرکا چه میخواهند و روحانی چه میخواهد؟ این سوال مهمی است. اصلاحطلبان به حداقلها راضی شدهاند اما این برای شرایط امروز است. «چه کسی گفته آنها همیشه به حداقلها راضی خواهند بود؟» این گزاره مهمی است. واقعیت این است که «حامیان»، دولت را «تنها» نخواهند گذاشت. قرار نیست کسی فعلا از حسن روحانی عبور کند. روحانی میداند روزهای سختی پیشرو دارد. او سرمایهگذاری بزرگی کرده روی غرب و روی پرونده هستهای.»
امروز اما شرایط با سال گذشته تفاوتهای فراوانی کرده است:
۱- پرونده هستهای بهرغم پیشبینیهای آقای رئیسجمهور هنوز به نتیجه نرسیده و برخی خبرها و مشکلات پدید آمده در مذاکرات حتی احتمال شکست آن را نیز در تحلیلهای مختلف قوی کرده است.
۲- در سیاست داخلی، دولت امتیاز خاصی به اصلاحطلبان نداده است. آنها همچنان خواستهای حداکثری و حتی بخشی از خواستههای حداقلی خود را تحققنیافته میبینند و البته عزمی هم در روحانی برای اجرای آن نمیبینند.
۳- آنها جای پاهایی در قدرت رسمی پیدا کردهاند و برخی تصورات برای حضور مستقل پدید آمده است.
۴- آنها نمیخواهند هزینه شکسست احتمالی در مذاکرات هستهای را بدهند. به همین دلیل وقتی مخالفان دولت با صدای بلند در نطق پیش از دستور صحبت میکنند، نمایندگان حامیدولت خصوصا اصلاحطلبان راحت و آرام روی صندلی خود تکیه میزنند و خود را به خواندن روزنامه یا مطالب روی میزشان سرگرم میکنند. وقتی بدنه اجتماعی مخالفان، تجمع پشت تجمع تشکیل میدهند و حتی کارشان به تحصن هم کشیده میشود، حامیان حسن روحانی ترجیح میدهند همچنان از پشت کیبوردهایشان تکان نخورند و نهایتا یک کامنت و پستی در شبکههای اجتماعی بگذارند.
۵- دیگر در هیچ تجمعی شعار «روحانی متشکریم» شنیده نمیشود.
۶- اصلاحطلبان دیگر ابایی ندارند از حسن روحانی انتقاد کنند. آنها تئوری سعید حجاریان که گفته بود حمایت علنی و انتقاد مخفی را به گوشهای گذاشتهاند و حالا با چراغی نیمهروشن راه دیگری برای ادامه سیاستورزی انتخاب کردهاند.همه اینها به ما میگوید اسحاق جهانگیری راست میگوید؛ دولت «تنها »شده است. این دولت بیش از همیشه «تنها »شده است. نه در سال آخر که در سال دوم تنها شده است. حالا حسن روحانی مانده است و پرونده هستهای. شاید او آخر این بازی، برنده غیرمنتظره باشد، شاید. این تنها راه است که حسن روحانی میتواند خودش و دولتش را نجات دهد. هرچه هست دولت، امروز در خرداد ماه ۹۴ «تنها » شده است. همین!