شما اینجا هستید
ادب فارسی » زخم/هوشنگ جودکی

Image (2)1
مرد بی‌آنکه کسی را به یاری بخواهد “پله‌ها را یک به یک به سختی طی می‌کرد. تنه آدم‌ها که به یاری پاهای سالم و سینه‌های پرنفس پله‌ها را دو تا یکی رد می‌کردند مرد را به مکثی گذرا وا می‌داشت. نفسی چاق می‌کرد و دوباره سنگینی بدنش را در برابر ریه نصف و نیمه که به زور نفسش را پس می‌داد، احساس می‌کرد تا رسیدن به اتاق آقای مدیرکل هنوز پله‌های زیادی باقی مانده بود. نفسش به شماره افتاده بود. مکثی کرد چشمش به پوسترخوش آب و رنگی که بر دیوارراه‌پله چسپانده بودند افتاد.عکس رزمنده‌ای بود جوان نورسیده‌ای که کلاشی در دست و آثار خاک و خُل برچهره زیرعکس نوشته بود: یاد و خاطره هشت سال دفاع مقدس بر دلاور مردان آن روزها گرامی باد. دلاور مرد بی‌خیال همه بی‌تفاوتی‌ها و بی‌حرمتی‌ها و کاغذبازی‌ها و وعده‌های امروز و فردا لبخندی زد و تا خود را به آقای مدیرکل برساند و زیر نامه‌اش را امضاء بزند. جانبازان یادگاران ماندگار دفاع مقدس سینه‌هاشان پر است از خاطرات تلخ و شیرین روزهای آتش و خون. میان نخل‌های سوخته بی‌سر حسرت سیر دیدن پدر و یا دست‌ها و پاهایی که رفیق نیمه‌راه شدند و پشت سنگرها جا ماندند. وداع یاران و حلالیت طلبیدن‌های شب‌های پیش از عملیات … جنگ واژه دل‌نشینی نیست! وقتی که بی‌رحمانه هم تحمیل شده باشد.در پس آواره‌گی و بمباران و بوی باروت و خون واژه‌های چون ایثار و شهادت می‌روید. عشق و علاقه به خاک سرزمینت دو چندان می‌شود. ارزش‌ها در آن خاک می‌روید و معناً پیدا می‌کند. همین ارزش‌ها مرد را به دلاوری فراخواند تا برای پایداری نفس‌های من و تو نفس‌هایش تنگ و به شماره افتد. آرامش امروز ما مرارت‌های دیروز آنانی است که که یا مظلومانه پر کشیدن و رفتند و یا آنانی است که چشمانشانش و پاها و دست‌هایشان جا ماند و یایادگاری از آن روزها در جسم وجان خویش همراه دارند.هن‌هن کنان خود را به اتاق مدیرکل رساند تن ناتوانش را روی مبل منشی ولو کرد و نفسی چاق کرد و عرق پیشانی‌اش را با چفیه دورگردنش خشکانید. منشی جوان گفت: حاجی امری دارید؟ کاغذ را بدست منشی داد، منشی نیم‌نگاهی به نامه انداخت و گفت: ببخشید حاجی آقای مدیرکل جلسه دارند تشریف ببرید فردا بیایید. زیرلب غرولندی کرد سعی کرد، عصبانیتش را بروز ندهد نامه را تا کرد و تو جیب گذاشت از در بیرون زد روی اولین پله نوشته بود لبخند بزن دلاور!

این مطلب در شماره ۱۲ دوهفته‌نامه آساره (سایت بلوطستان) منتشر شده است

  1. pezhmantolabi71@.gmeail.com

    بسیار بسیار عالی بود جناب آقای جودکی

  2. pezhmantolabi71@.gmeail.com

    بسیار بسیار عالی و دلنشین بود آقای جودکی

  3. مهدی بیرانوند روژمان

    زیبا وعالی بود زنده باد.من عاشق ادبیات وداستان کوتاه هشتم
    سلام من مهدی بیرانوند متخلص به روژمان ساکن لرستان هستم . و دوستدارم در بلوطستان همکاری داشته باشم .
    من مدتی بعنوان نویسنده ادبی پیغام بروجرد، سیروان کردستان و بامداد لرستان فعالیت داشتم در بخش های داستان کوتاه با موضوعات اجتماعی ، شعر نو و نقد و برسی ادبی کار می کنم.
    لطفا جواب بدهید- – ۰۹۱۰۶۵۵۲۹۱۲ rozhmanbeyranvand@gmail.com

    • بلوطستان

      با درود
      و سپاس از ابراز دوستیتان نسبت به نشریه
      بلوطستان هم مخاطبانش را چون جان دوست دارد
      آثارتان را به نشانی ایمیل یا تلگرام نشریه که در شناسنامه ی سایت درج شده بفرستید

  4. ی میررضایی

    سلام بسیارزیبا بود ازخواندن داستان کوتاه شما آقای جودکی لذت بردم ازنوع نگاهتان و دقت نظر و حسن سلیقه اتان خوشم آمد..
    موفق و پیروز باشید

  5. امیرزعفرانی

    عالی بود باز هم بنویس

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان