شما اینجا هستید
دسته‌بندی نشده » نکاتی در مورد کلید همه‌ی گناهان، علل دروغگویی و درمان آن

به گرد دروغ آن که گردد بسی               از او راست باور ندارد کسی !

اگر جفت گردد زبان با دروغ                نگیرد زبخت سپهری فروغ

آورده اند که : سقراط حکیم ، مردی را دید که خیلی ناراحت است. پرسید چرا نارحتی؟ پاسخ داد:”در راه که می آمدم آشنایی را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.”
سقراط گفت:”چرا رنجیدی؟” مرد با تعجب گفت :” معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.”
سقراط پرسید:”اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد، آیا از دست او رنجیده می شدی؟”
مرد گفت:” هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی رنجیده خاطر نمی شود.”
سقراط پرسید:”به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟”
مرد جواب داد:”احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.”
سقراط گفت:”همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود.
بیماری فکر و روان نامش “غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.
شخص دروغگو نیز باطنی مریض دارد و ریشه مرض دروغ، ترس ، ضعف ، عجز، احساس حقارت ، عقده حقارت ، یا بعضى از حالات نفسانى نظیر این هاست . دروغگو، به نوعی به مرض نفاق نیز دچار شده است زیرا ارتباط تنگاتنگی میان دروغ و دورویی است. دو رویی و دروغ بیانگر آن است که میان ظاهر و باطن فرد سازگاری و تناسب نیست و عدم تطابق به عنوان مولفه اصلی نفاق و کذب می باشد.
امام خمینی «ره»، مى فرمایند «حقیقت ایمان در قلب ما وارد نشده. اگر ایمان وارد قلب شود، کارها اصلاح مى‏شود. آثار آن سرایت می‌کند به تمام ظاهر و باطن و سرّ و علن. پس، باید معالجه باطن را بکنیم و مرض قلب را علاج نماییم. و از احادیث ظاهر مى شود که همان طور که سستى ایمان و عدم خلوص آن موجب مفاسد اخلاقى و اعمالى میشود، این مفاسد نیز موجب نقصان ایمان، بلکه زایل شدن آن مى‏شود. (امام خمینى چهل‏حدیث، ص ۳۰۷).
از دیدگاه شرع نیز احادیث فراوانى در زمینه ى قبح دروغ وارد شده است که تفکر و تأمل در این احادیث موجبات دورى انسان از این صفت زشت- که مخرب دنیا و آخرت مى باشد- رافراهم مى کند.
امام باقر علیه السلام فرمود: «الکذب هو خراب الإیمان» ، دروغگویى خرابى ایمان است».
امام خمینى (ره) در توضیح این حدیث فرموده اند : «حقیقتا این طور اخبار دل انسان را می‌‏لرزاند و پشت انسان را مى‏شکند. گمان مى‏کنم که دروغ از مفاسد اعمالى است که از بس شایع است قبحش بکلى از بین رفته ولى یک وقت تنبه پیدا مى‏کنیم که ایمان که سرمایه حیات عالم آخرت است به واسطه این از دست ما رفته و خود ما نفهمیدیم.
شخصى به حضور پیامبر( ص) رسید، عرض کرد نماز مى‏خوانم و عمل منافى عفت انجام مى‏دهم، دروغ هم مى‏گویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پیامبر( ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید: هنگامى که خارج شد، وسوسه‏‌هاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر( ص) از او در این باره سؤال کند چه بگوید، بگوید چنین عملى را مرتکب نشده است، اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جارى مى‏شود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهاى خلاف این طرز فکر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید رسول خدا (ص) فرمود: کم آبرو ترین مردم، کسى است که دروغ مى گوید. دروغ گو، از هر طبقه اى باشد. از همه افراد راست گوى آن طبقه آبرویش کم تر و بى حیثیت تر خواهد بود(مستدرک الوسائل، ج ۹، ح ۱۰۲۹۵)
راستى و پیروزى:
راستی کن که راستان رستند                             درجهان راستان قوی دستند
چه بسیار مردمى که در مواقع حساس در کمال شهامت و رشادت راست گفتند سرانجام پیروز شدند. خوانخوارى و جنایتکارى هاى حجاج بن یوسف بر کسى پوشیده نیست . روزى جمعى از طرفداران عبدالرحمان را به اسیرى به مجلس حجاج آوردند. حجاج به قتل همه آن ها مصمم بود. مردى از اسرا به پا خاست و گفت : امیر! من بر تو حقى دارم ، مرا به پاس آن حق آزاد کن .
حجاج پرسید: چه حقى دارى ؟ جواب داد: روزى عبدالرحمان در مجلس خویش تو را دشنام داد و من از تو دفاع کردم . حجاج گفت : آیا بر این کار گواهى دارى ؟ یکى از اسرا از جاى برخاست و به صحت گفتار او شهادت داد. حجاج آزادش کرد. سپس به شاهد متوجه شد و گفت : تو چرا در آن مجلس از من دفاع نکردى ؟ گواه در کمال صراحت و بدون ضعف و زبونى جواب داد: از آن جهت که با تو دشمن بودم . حجاج گفت : او را نیز به علت راستگویى آزاد نمایید!
روزى حجاج در منبر خطابه خود را طولانى کرد. مردى از وسط جمعیت با صداى بلند گفت : موقع نماز است ، سخن را کوتاه کن . نه وقت به احترام شما توقف مى کند، نه خداوند عذرت را مى پذیرد.
حجاج از این صراحت ، آن هم در یک مجلس عمومى ناراحت شد، دستور داد مرد را زندانى کردند. کسان او به ملاقات حجاج رفتند و به وى گفتند: امیر! مرد زندانى از فامیل ماست و دیوانه است . دستور فرمایید آزاد شود.
حجاج گفت : اگر خودش به دیوانگى اقرار کند آزادش خواهم کرد. برخی از اقوامش به زندان رفتند و گفتند: به جنونت اقرار کن تا آزاد شوى . مرد گفت : هرگز چنین اعترافى نمى کنم ، من مریض نیستم . خداوند مرا سالم آفریده است . وقتى جواب هاى صریح و صادقانه زندانى به گوش حجاج رسید دستور داد به احترام راستگویى آزادش کردند. المستطرف ، ج ۲، ص ۸٫
استمداد از خداوند متعال:
دعا و نیایش و زارى به درگاه الهى و توسل به حضرات معصومین، بخصوص امام زمان (عج) و تلاوت روزانه ى آیات قرآن کریم و تفکر در آن، بسیار مؤثر است.
امام سجاد(ع) از پروردگار متعال براى نیکو تربیت کردن فرزندانش استمداد مى طلبد و می­فرماید : و اعنى على تربیتهم و تاءدیبهم و برهم ؛ بار خدایا مرا در تربیت و تادیب فرزندانم یارى و مدد بفرما.
دروغ سازان زیر دست
اگر مدد الهی نباشد ای بسا سوژه ی نحوه ی دروغ گفتن را از سخنان پدر و مادر گرفته شود.برادران یوسف صدیق دروغگویان و دروغ سازان زبر دستى بودند. موقعى که یوسف را در چاه افکنده و نزد پدر آمدند گریه مى کردند، اشک مى ریختند، پیراهن خون آلوده آوردند و خلاصه با نقشه منظم ، صحنه اى ایجاد کردند که بیننده باور مى کرد یوسف را گرگ دریده است . این قبیل درغگویى هاست که بسیار خطرناک و گمراه کننده است . رسول اکرم کلمه کذّاب را در مورد آنان به کار برده است : به مردم کذّاب راه دروغگویى را تلقین نکنید و دروغ سازى را به آنان نیاموزید. بچه هاى یعقوب نمى دانستند گرگ انسان را نیز مى درد، از تذکر و تلقین پدر استفاده کردند. سفینه ، (کذب )، ص ۴۷۴٫
تربیت در محیط پاک
پرورش گوسفنندان و پرندگان خیلى از تربیت فرزندان آدمى آسان تر است ، با این حال کسى که مى خواهد به پرورش آنها بپردازد باید مدتى را در یک قریه یا آموزشگاه کشاورزى تعلیم بگیرد و هیچ فرد عاقلى با مطالعه مجلات و کتاب حساب یا فلسفه ، خود را آماده این کار نمى کند. اما دیوانگى را امروز دختران جوان ، یعنى مادران فردا مى کنند و بسیارى از آنان چیزى خارج از برنامه درس نمى دانند و با جهل کامل از وظایف زنى ، به آستانه زناشویى پا مى گذارند.و حال آن که امام صادق(ع)مراقبت شدید پدران را در تربیت فرزندان از حقوق واجب آنان دانسته است. و تجب للولد على والده ثلاث خصال : اختیاره لوالدته و تحسین اسمه و المبالغه فى تاءدیبه.
کوموله سو در کتاب خود، مادرى را مورد بحث قرار داده است که مظهر حقیقتى مى باشد. این استاد تعلیم و تربیت هنگامى که براى تنظیم گزارشى در چهارمین کنگره ازدواج ، مشغول مطالعه بوده است با زنى برخورد مى کند که توانسته بود پس از مرگ همسرش ده فرزند خود را با موفقیت کامل تربیت کند. بین زن و استاد چند پرسش و پاسخ رد و بدل شده است . زن در پاسخ هاى خود از خدا و دعا و خلاصه از ایمان سخن گفته و موفقیت خویش را در تربیت صحیح فرزندان ، مرهون سرمایه هاى ایمانى و معنوى خود دانسته است . در پایان استاد پرسید: پس براى فرزندانتان چه کردید؟کار دیگرى نکردم … من روى نفس خود کار کردم و یزدان روى آن ها عمل کرد.
توقع به قدر طاقت
ریمودند بیچ مى گوید: دختر جوانى را مى شناسم که اکنون یک دروغگوى درمان ناپذیر است او هنگامى که هفت سال داشت هر روز به کلاس درسى مى رفت که در آن بیست و پنج نفر از بچه ها تحصیل مى کردند.
پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پایان درس نیز خودش عقب او مى رفت این پرستار وظیفه داشت که دخترک را مراقبت کند تا تکالیفش را انجام دهد و درس هایش را بیاموزد، و مختصر، این زن مسؤ ول تربیت این کودک بود.در آن زمان بر حسب روش مرسومى که آموزش و پرورش امروز آن را به کلى بى مصرف و بى حاصل مى داند، شاگردان کلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات کتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و….معین مى شد دخترک ، هر روز همین که کیف به دست از کلاس خارج مى شد با پرسش یک نواخت و حریصانه پرستارش که مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هر گاه او مى توانست بگوید اول یا دوم ، کار درست بود اما یک بار اتفاق افتاد که سه نوبت پى در پى این بچه شاگرد سوم شد و باید گفت که رتبه سوم میان بیست و پنج نوآموز به راستى جاى قابل تحسینى است . اما با این وجود پرستار او از آن کسانى نبود که این حقیقت را درک کند او دو نوبت اول بردبارى کرد، اما بار سوم دیگر نتوانست خوددارى کند. در حالى که بچه از وحشت دچار بهت شده بود فریاد زد:((پس این شاگرد سومى تو پایان ندارد؟! فردا باید اول شوى ، مى شنوى ؟ اول ، باید شاگرد اول شوى !))این امر سخت و جدى در تمام آن روز فکر دخترک را به خود مشغول کرد و بامداد فردا هم در مدرسه دچار همین غم و وحشت بود تمام دقت و توجهى را که در امکان داشت آن روز در انجام تکالیف و درسش به کار برد تمام تفریق هایش درست بود جواب تمام جمعهایش صحیح بود همه درس ها را به خوبى پس داد و تا نزدیکى هاى ظهر که نوبت به دیکته رسید همه کارها رضایت بخش و رو به راه بود اما در امتحان دیکته او چهار غلط داشت و سرانجام آن روز بار دیگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز دیگر این مصیبت و بلاى عظیمى بود!هنگامى که زنگ آخر را زدند پرستار دم در کلاس در کمین این طفلک ایستاده بود همین که چشمش به او افتاد فریاد زد:
((چه خبر))دخترک که دل گفتن حقیقت را در خودش ندید پاسخ داد:((اول شدم !))و این گونه دروغگویى او آغاز شد!چقدر از پدرها و مادرها که به همین گونه رفتار مى کنند و به این ترتیب بار سنگین گناهکارى و مسؤ ولیت دروغگویى فرزندان را به دوش ‍ مى گیرند!)) ما و فرزندان ما، ص ۶۱٫
ترس از مجازات
یکى از علل دروغگویى اطفال ترس از مجازات است . موقعى که به کودک بگوییم : شیشه اطاق را تو شکسته اى ؟ اگر کودک بداند که اعتراف او، مستلزم مجازات سخن پدر و مادر خواهد شد، غریزه صیانت ذات او را وا مى دارد که به دروغ بگوید: من شکسته ام . بچه خود را در مقابل چوب و سیلى طاقت فرساى پدر و مادر ناتوان مى بیند. براى حفظ خود چاره اى ندارد جز آن که به پناه دروغ برود و گناه خود را انکار نماید. بدیهى است هر قدر مجازات ، خشنن تر باشد، ترس زیادتر و اصرار کودک در دروغ بیشتر خواهد بود!
مربیان پلید
انسان نیز همچون میمون تمایل غریزى به تقلید دارد، ولى بد را آسان تر از خوب تقلید مى کند. کودک طرز فکر و عمل افرادى را که مى شناسد و یا شرح حالشان را مى شنود و مى خواند، رفقا و استادان ، پدر و مادر و به خصوص ستاره هاى سینما و شخصیت هاى حقیقى یا فرضى را که در روزنامه ها و مجلات مى خواند سرمشق خود قرار مى دهد. به قول فنلون در این سراشیب تقلید کودکان ، اگر آنان را به دست افراد بى فضیلتى بسپارند معایب بى حدى به بار خواهد آمد. فقط کسانى مربى خوبند که به آنچه مى گویند معتقد باشند و عمل کنند.)) راه و رسم زندگى ، ص ۱۶۲٫
فکر کنید هنگامى که ما موفق نمى شویم از راه عادى و طبیعى کودکى را آرام و تسلیم کنیم چه قدر او را فریب مى دهیم ، به چه وعده هاى توخالى متشبث مى شویم و چه قدر او را تهدید مى کنیم . چه قدر مادرها هنگامى که مى خواهند از منزل خارج شوند براى این که زود داد و فریاد و گریه کودکى را که به بیرون رفتن آن ها اعتراض دارد خاموش کنند به او وعده مى دهند که مى خواهم بروم برایت اسباب بازى بخرم ، اما کودک پس از ساعت ها انتظار سوزان و پرهیجان آن ها را در بازگشت دست خالى مى یابد. چه بسا از مادرها هنگامى که مى خواهند داروى تلخى را به خورد کودک بدهند، به او اطمینان مى دهند که این دارو شیرین است .
از این نمونه ها زیاد است ، آن قدر به این طفلک ها دروغ گفته می شود که هزاران مثال مى توان در این باره ذکر کرد.اتومبیل آماده است ، پدرى مى خواهد به مسافرت برود. در لحظه اى که مى خواهد سوار شود، پسر کش به سوى او مى دود و خواهش ‍ مى کند او را هم به شهر ببرند. اصرار مى کند، التماس مى کند، و چون این کودک هرگز نیاموخته است که نه را به عنوان یک جواب منفى قطعى و تغیرناپذیر تلقى کند، دست از سماجت بر نمى دارند و پدر که احساس ‍ مى کند منصرف کردن او کار آسانى نیست به سرعت تمهیدى به کار مى برد.
((جان من ، این طور که نمى توانى به شهر بیایى ، برو لباست را عوض کن و بیا.))طفلک با اعتماد طبیعى که به پدرش دارد مى دود تا لباس هایش را عوض ‍ کند. اما همین که باز مى گردد در انتهاى جاده جز گرد و غبارى که اتومبیل پشت سر گذارده چیز دیگرى نمى بیند. کودک به این صحنه نگاه مى کند، از جا در مى رود، بى طاقت مى شود، فریاد مى زند: ((تو دروغگویى ، دروغگو.))
کلیب صیداوى از حضرت ابوالحسن (ع ) حدیث مى کند که فرمود: چون به اطفال وعده اى دادید وفا کنید و تخلف ننمایید، زیرا کودکان گمان مى کنند شما رازق آن ها هستید. خداوند براى هیچ چیز،به قدر تجاوز به حقوق زنان و کودکان غضب نمى کند.
امام على علیه السلام از رسول اکرم روایت کرده است که فرمود: وقتى یکى از شما به فرزند خود وعده اى داد البته به آن وفا کند و از عهد خود تخلف ننماید.
امام على علیه السلام فرمود: شایسته نیست آدمى به جد یا به شوخى دروغ بگوید. شایسته نیست کسى به فرزند خود وعده اى بدهد و به آن وفا ننماید.
پدر خائن
چه بسیار پدران گناهکار و بى ایمان که به تعالیم دینى و علمى بى اعتنایى کردند و فرزندان خویش را از کودکى به مجالس گناه بردند و در برابر چشم هاى کنجکاو و متجسس آن ها، مرتکب اعمال زشت شدند و اطفال پاک دل را در محیط معصیت پرورش دادند و بعضى با جسارت بیشترى آن ها را به معصیت وادار نمودند.
مرحوم فلسفی نوشته اند: در حدود ۱۵ سال قبل ، اواخر شب در ایستگاه اتوبوس به انتظار ماشین ایستاده بودم . چند نفر مسافر دیگر نیز در ایستگاه بودند. بین مسافرین مردى بود که دست طفل شش ساله اى را در دست داشت . طفلک منقلب بود. کنار خیابان استفراغ کرد. یکى از مسافران پرسید: ((طفلت چه مرضى دارد؟)) جواب داد: ((مریض نیست ، امشب او را به مجلس رفقا بردم و به او مشروب دادم !)) چه خیانتى بزرگتر از این است که پدرى به فرزند شش ‍ ساله خود مشروب الکلى بدهد و او را از کودکى بدبخت کند! آیا چنین پدرى نباید معاقب باشد؟! آیا چنین فرزندى حق ندارد پدر ستمگر خود را نفرین نماید؟! رسول اکرم به على (ع ) فرمود: لعنت خداى بر پدر و مادرى که فرزند خویش را بد تربیت کنند و موجبات عاق خود را فراهم نمایند.
تحقیر کودک
یکى دیگر از عوامل روانى که باعث دروغ گفتن کودک است احساس ‍ تحقیر است . به موجب تعالیم مذهبى و علمى ، پدران و مادران موظفند به شخصیت کودکان احترام کنند و این خود در اصول تربیتى ، یکى از مسایل بسیار مهم است . کودکانى که مورد اعتنا نباشند و اعضاى خانواده به آن ها احترام نکنند، گاهى آنان را فریب دهند یا مسخره کنند، و زمانى بى جهت به آن ها ملامت و سرزنش نمایند، و خلاصه طورى رفتار کنند که کودک در خود احساس حقارت کند و بفهمد که اعضاى خانواده او را ناچیز و پست مى شمارند ناراحت مى شود. به فکر انتقام گرفتن مى افتد، رفته رفته صفات ناپسندى در او بروز مى کند و به کارهاى ناشایستى دست مى زند.
جبران حقارت
کودکى که مورد تحقیر و اهانت واقع شده و به شخصیتش ضربه وارد آمده است دست و پا مى کند از هر راهى که مى تواند خود را نشان بدهد. کارى مى کند که اعضاى خانواده و احیانا کسان دیگر به وى توجه کنند، او را به حساب بیاورند و به شخصیتش اعتراف نمایند. از فرصت هاى گوناگون استفاده مى کند و منظور خود را عملى مى سازد.در موقعى که چند نفر مهمان محترم نزد پدر و مادر است و تمام توجه آنان به پذیرایى مهمان هاست و کمترین اعتنایى به کودک ندارند، طفل به کارهاى غیر عادى دست مى زند. در اطاق را سخت به هم مى کوبد، ظرف میوه را بر مى گرداند و میوه ها را به زمین مى ریزد، فریاد مى کند، مادر را مى زند، از سر و دوش او بالا مى رود، و خلاصه کارى مى کند که توجه پدر و مادر و مهمان ها را به خود جلب نماید. کودک از همه این کارها جز جلب توجه هدفى ندارد. او تشنه خودنمایى و ابراز شخصیت است . او مى خواهد بفهماند من هم هستم ، به من توجه کنید و مرا به حساب بیاورید.

در دل دوست به هر حیله رهى باید کرد                        طاعت از دست نیاید گنهى باید کرد!

بدبینى به دین
بعضى از پدران و مادران نادان به گمان این که فرزند خود را متدین و خداپرست بار بیاورند بیش از طاقت عادى مستحبات را بر وى تحمیل مى کنند و پیوسته او را به شب زنده دارى و نوافل و خواندن قرآن و دعا وا مى دارند مى گویند بعد از نماز صبح یک جزو قرآن فراموشت نشود! دعاى کمیل را در شب هاى جمعه ترک نکنى ! دعاهاى ایام هفته را حتما باید بخوانى ! فلان ذکر را ورزى هزار بار باید بگویى ! و امثال این ها پدر و مادر غافلند از این که نه تنها این قبیل تحمیل هاى طاقت فرسا در اسلام پسندیده نیست ، بلکه با این عمل فرزند خود را به دین خدا بدبین مى کنند و در دل او نسبت به اسلام بغض و کینه ایجاد مى نمایند. علاوه بر این ، فرزند با این وضع در بن بست مشکلى قرار مى گیرد از طرفى انجام آن همه مستحبات به طور مداوم طاقت فرسا و غیر قابل تحمل است ، و از طرف دیگر از کدورت پدر و مادر خائف است و نمى خواهد آنان را رنجیده خاطر نماید ناچار به پناه دروغ مى رود، در حالى که شب را تا صبح در بستر خوابیده است به دروغ و بر خلاف واقع براى راضى نگاهداشتن پدر و مادر مى گوید دیشب را تا صبح احیا داشتم ، چنین نماز گزاردم و چنان قرآن و دعا خواندم .اگر پدر و مادر به دستور رسول اکرم (ص ) عمل کنند:(( یقبل میسوره و یتجاوز عن معسوره .))و از فرزند توقعات سنگین و طاقت فرسا نداشته باشند، فرزند دروغگو و بدبین به دین خدا بار نمى آید.
راه‌هاى درمان دروغگویی :
اولین راه مبارزه با ناخوشى دروغ ، شناختن ریشه مرض است بدون تردید یک حالت روانى در باطن دروغگو وجود دارد که باعث دروغ گفتن او مى شود و تا زمانى که آن علت بر طرف نشود ناخوشى دروغ علاج نخواهد شد.ترس ، ضعف ، عجز، احساس حقارت ، عقده حقارت ، یا بعضى از حالات نفسانى نظیر این ها مى توانند بشر را از راه مستقیم فطرت راستگویى منحرف کند و به دروغگویى وادارش نماید.علاوه براین براى درمان دروغ ، بزرگان ما دو راه علمى و عملى را سفارش مى کنند.
درمان از طریق علمى، با مطالعه ى آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقى که در زمینه ى مذمت دروغ نگاشته شده، حاصل مى شود. وقتى انسان به محرومیتها و خسارات ناشى از این صفت مى اندیشد، مى تواند با سعى و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند. یاد آورى مداوم پیامدهاى دروغ محرومیت از هدایت الهى، ناتوانى از چشیدن طعم ایمان، قرار گرفتن در زمره ى کفار و منافقان، سقوط در آتش جهنم و… انسان دروغگو را در درمان، کمک مى کند.
آیه الله مجتبى تهرانى در زمینه ى درمان عملى دروغ مى فرمایند: یکى از مهمترین روشهاى عملى در درمان دروغ آن است که انسان پیش از آنکه کلمه اى را بر زبان بیاورد، درباره ى درستى یا نادرستى آن بیاندیشد، و به آثار و عواقب آن توجه کند…..
شیوه ى دیگر در درمان عملى دروغ آن است . از معاشرت با دوستان دروغگو باید پرهیز کرد امام على (علیه السلام) فرموده اند: از دوستى با دروغگو بپرهیز که او همچون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور مى سازد.
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
راه دیگر، قرار دادن تنبیه شرعى در صورت دروغ گفتن است. براى مثال: مى توان با هر بار دروغ گفتن مبلغى را به عنوان صدقه کنار بگذارید و یا فرداى آن روز را روزه بگیرید

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان