سالهاست از آموزش و پرورش درک درستی نداریم. حدود ۱۰ سال پیش در همین استان لرستان صدای ما بلند شد که: ایها الناس! دنیا به سمت “آموزش و پرورش داناییمحور” به شتاب بیسابقهای در حال گذر است!
در آموزش و پرورش داناییمحور ناگذیر همهی مفاهیم و مصادیق آموزشی بازتعریف میشوند. مفاهیم و مصادیقی مثل: “معلم”، “کتاب درسی”، “دانشآموز”، “مدرسه”، “ابزار آموزشی”، یا “کارافزارهای آموزشی”، “یادگیری”، “نوشتن” و … همهی این عناصر دیگرگون میشوند. یعنی بازتعریفشان چنان با وضعیت موجود از جهت کارکردها فاصله دارد که قابل جمع نیست!
از بازتعریف همهی عناصر و مفاهیم آموزشی میگذریم و تنها به دو عنصر اشاره میکنیم و بسط بحث را به بزنگاهی دیگر واگذار میکنیم.
به عنوان مثال در تعریف “دانشآموز” داشتیم:” لوحی سفید است که معلم وظیفه دارد با محوریت کتاب درسی هر روز برآن معلم شهید محسن خشخاشیلوح سفید چیزی بیافزاید” یا نه “محفظهای یا خانهای تاریک است که معلم عزیز هر روز وظیفه دارد که دراین خانه شمعی روشن کند!” اگر چه این تعریف درزمان خود یک تعریف درست و کارآمد بوده است ؛ اما امروز این تعریف از دانشآموز، یک تعریف عقب مانده و عهد بوقی است. چرا که این تعریف مال زمانی است که هیچکدام از این رسانهها وجود نداشتند و معلم علامهی دهر دانشآموز بود!
این تعریف ما از دانشآموز مربوط به زمانی است که درتمام روستا یک رادیو وجود نداشت و فیلسوف روستا دعانویس محله بود!
این تعریف ما از دانشآموز مربوط به زمانی است که کتابهای درسی دانشآموزان تنها کتابهای یک خانواده به حساب میآمدند! خانواده ها نه کتابخانههای شخصی داشتند نه تلفن داشتند نه روزنامه میخواندند نه از پایگاههای اینترنتی خبر داشتند نه ماهواره می دیدند نه تلویزیون عضوی از خانوادهیشان شده بود.
امروز دانشآموز، دیگر آن مرغ کور و خانه ی تاریک و لوح سفید نیست. امروز دانشآموز زورق کوچکی است که بر روی دریایی از اطلاعات شناور است.
پرسش این است:
پس معلم چه کاره است!؟
آیا معلم با همان عنوان فیلسوف و علامهی ده و شهر دیروز، باقی مانده است!؟
آیا معلم همان چراغ دانش دیروز است!؟
آیا او وظیفه دارد که خانهی تاریک ذهن دانشآموزان را روشن کند!؟
آیا هنوز او با ابزار سخنرانی و گچ و تختهی سیاه یا سبز می تواند دانشآموزان را دانشمند و هدایت کند!؟
یا نه همان گونه که در آغاز گفته شد معلم نیزدراین فرآیند ناگزیر باید بازتعریف شود.
معلم باید خود بداند که دیگر علامه ی دهر نیست! دیرزمانی است که دانشآموزان دیگر آن خانهی تاریک نیستند تا او شمعی در آن بیافروزد!
او باید شجاعانه بپذیرد که “دانش” گسترده شده است دانش منفجر شده شده است!
دانشآموزان در خیلی از شاخهها از او جلوترند به تعبیری دیگر او باید گاهی معلمی و گاهی دانشآموزی کند یعنی خود نیازمند یادگیری شده است! به همین جهت باید به فرآیند “یاددهی_ یادگیری” ایمان بیاورد!
او باید این مسأله را بپذیرد و آن را به دانشآموزان اعلام کند.
پرسش این است: در این میانه که دانشآموزان روی اقیانوسی از دانش شناورند کار معلم چیست؟!
کار معلم راهنمایی و نظارت است. کار معلم این است که این زورق را با آرامش به ساحل مقصود هدایت کند معلم نه شمع بلکه بادشرطهای است که قایق را به مقصدی مطمینی هدایت میکند!
حالا سخن این است که اگر این معلم نه اقیانوس را دیده باشد، نه قایق را شناخته باشد، نه ساحل این اقیانوس را بلد باشد، نه شناگر بامهارتی باشد،
چطور میتواند به وظیفه ی خود عمل کند؟!
چطور میتواند به اعتماد خانوادهها پاسخ مثبتی داده باشد؟!
معلمی که خود در این میدان نابرابر بیتوشه و ابزار مانده است و برای یکبار هم شده، دستش به موس رایانهای نخورده است، محروم از داشتن گوشیهای لمسی است! از رسانههای مولتیمدیا خبر ندارد! چطور میتواند با ابزار عقب ماندهی سخنرانی دانشآموزان را قانع کند؟ چطور میتواند کاری کند دانشآموزان اورا به جای پیامهای کوتاه و ابزارهای چندرسانهای انتخاب کنند؟!
بحران از این جا آغاز میشود که معلم را دست خالی به میدان جنگ میفرستیم. آیا او نمیخواهد؟! روشن است که میخواهد، ولی توان ندارد! او صبح تا شام در پی نیازها اولیهی مازلویی است!
بزنگاه پرداختن به این موضوعات را نه میتواند داشته باشد و نه مییابد و بحران از اینجا آغاز میشود!
بحران مشروعیت معلمان چیزی نیست که بتوانیم به سادگی از کنار آن بگذریم خیلی از معلمان هم نمیدانند که سرچشمه ی این درد کجاست! آنان فکر میکنند که قانون پشتیبان آنان نیست و روی دست خود میزنند و خاطرات گذشته را نقل میکنند واز دورانی که دانشآموز، وقتی معلم خود را میدید فرار را برقرار ترجیح میداد و میگریخت، به خیرو نیکی یاد میکنند!
اما این برخوردی سطحی و ساده با موضوع است بحران مشروعیت معلم در نزد دانشآموز زمانی آغاز شد که همهی هدف آموزش و پرورش القاء کتاب درسی به ذهن دانشآموزان شد! کتابهای درسیای که خود نیازمند بازتعریفاند.
کنکور به میدان آمد و هدف آموزش و پرورش کنکور شد و معلم خوب کسی شد که تمام نکات کتاب درسی را به دانش آموزان القا کند! معلم خوب یعنی یک “حلالمسایل” خوب! آموزش مهارتهای زندگی تعطیل شد! اردوها به فراموشی سپرده شد! امور پرورشی به دست مربی پرورشی سپرده شد! و نقش معلمان را تا حد یک “حلالمسایل” پایین کشیده شد و دیری نگذشت مراکز نشر کتابهای کمکآموزشی در صدا و سیما در تبلیغ کتابهای حلالمسایل گستاخانه جار زدند:” دانشآموزان عزیز معلمان را به خانههای خود ببرید”!
بحران از آن جایی شروع شدکه معلمان در برابر دانش آموزان سپر انداختند و آموزش و پرورش رسمی در برابر آموزش و پرورش غیر رسمی(صدا و سیما، روزنامهها، مجلهها، مراکز آموزشی غیردولتی، آموزشگاههای علمی، ماهواره، گوشیهای همراه و امروز همین شبکههای اجتماعی) شکست خورد.
بحران از آن جا آغاز می شود که هنوز معلم مهمترین ابزارش برای انتقال دانش و مفاهیم به فراگیران، سخنرانی است. تازه مفاهیمی که برای دانشآموزان هم کهنه و هم عقب ماندهاند!
در این گیر و دار، این حرمت معلمان است که بازیچهی دانشآموزان قرار میگیرد!
سال ۹۱ بودجه نهاد آموزش و پرورش ۱۶هزار میلیارد و سال ۹۲ به ۱۸ هزاز میلیارد ودر سال ۹۳ به ۲۱ هزارمیلیارد و در سال ۹۴ این مبلغ به ۲۴ هزار میلیارد تومان افزایش یافت. جالب است بدانیم بخش عمدهی این بودجه، صرف حقوق و دستمزد میشود. تنها ۵ درصد از اعتبارآموزش و پرورش، صرف کارهای کیفی آموزش میشود با این اعتبار کم نمیتوانیم به تحول اساسی امیدوار باشیم؟
دستمزد معلمان برای یک زندگی آبرومندحداقلی کفاف نمیکند! اگر بودجه ی آموزش و پرورش ۵۰ هزار میلیارد تومان شود باز یک لنگهی مسأله بر زمین میماند و آن بخش کیفیت در آموزش و پرورش است.
یک نکتهی ظریف در نگاه مختصر به اعتبارات آموزش و پرورش سالهای اخیر ذهن را به سمت خود میکشد و آن این است که بودجه تنظیم شدهی این نهاد در دولت مهرورزی با بودجه تنظیم شده در دولت تدبیر و امید رشد متفاوتی نداشته است و نشان از این دارد که با همهی حرفها و حدیثها، هنوز ارادهای برای تحول اساسی دراین نهاد نضج نگرفته است.
ادامه ی این وضعیت ضربه ی اساسی به مسیر توسعه و پیشرفت کشور میزند.
با این حال هر روز این چالشها بیشتر از دیروز میشود درآینده دانشآموزان قرن بیست و یکم همانهایی که برای زندهیاد “پاشایی” به خیابانها ریختند و گریهها و خندههایشان به هم آمیخیت و تحلیلگران را به ارایه تحلیلهای گونه گون وادار کرد.
ممکن است تاب و تحمل ما معلمان با افکارکلیشه ای و کارابزارهای آموزشی عهد بوقی را نداشته باشند!
سالها پیش نوشتیم در نظام مقدس جمهوری اسلامی، ناگزیر باید آموزش و پرورش، محور توسعه قرار بگیرد و تا روزی که شغل معلمی سرآمد همهی شغلها نشود، تا روزی که معلمان از بهترین نیروهای جامعه جذب نشوند، تا روزی که دست سیاست و سیاستبازان از سراین نهاد آموزشی کوتاه نشود، متاسفانه باید شاهد باشیم که در بر همین پاشنه بچرخد!
به امید روزی که متولیان و بزرگان کشور، آموزش و پرورش را با نگاهی متفاوتتر از گذشته ببینند و به تعریف جدید مفاهیم و علی گودرزیانمصادیق آموزشی باورمند شوند و روز به روز زمینههای بهبودی دستگاه آموزش و پرورش را فراهم آورند! تا بیشتر از این شاهد شکستن حرمت معلمان نشویم چرا که معلم نماد فرهنگ یک جامعه به حساب میآید و فرهنگ زیرساخت تو سعهی متوازن شناسایی شده است.
شکستن حرمت معلم نشانههای خوبی برای همهی ما نیست!
برخورد قهری شدید با حرمتشکنان هم تنها راه چاره نیست باید زمینههایی فراهم کنیم که عزت و منزلت اجتماعی معلمان ارتقا یابد.
علی گودرزیان (ع. پایدار)/ یافته