یکم؛
اگر گذری به نظریهی” بقای اصلح” هربرت اسپنسر فیلسوف بزرگ اجتماعی بزنیم بخوبی نمایانگر یک لمپنیسم سیاسی، بسیج تودهای، هجوم طایفهای، حملهی ورزشکاران، عرضاندام هنرمندان و سلیبریتیها در زمینهی کاندیداتوری شورا میشویم که متاسفانه هیچگونه تخصص و دانشی مرتبط با وظایف شورا و شهروندی ندارند و تنها میدان و منظرهشان برای به رخ کشیدن قدرت و توانایی در برابر رقیبان، یک توهم فریبنده است که از طریق پروپاگاندای صنعت فرهنگی(ماکوزه) و رفتارهای غیرمدنی رسانهای مثل بالابردن اجباری تعداد اعضا در گروههای سیاهلشگر تلگرامیشان به نمایش گذاشته می شود و منجر به راه انداختن کارناولهای دروغینی شده که در عصر حاکمیت فهم و شعور دیگر نه تنها یک حرکت رسوا و ناگوار،بلکه توهین به شعور مخاطب است. هربرت اسپنسر(همان است که دوستاش در ستایشاش میگوید جهان همچنان از بزرگترین مغزش بیخبر است)در داروینیسم اجتماعیاش میآورد که؛
تقویت آدمهای بیارزش به زیان آدمهای ارزشمند،ستمکاری شدیدی است. این کار یک نوع تدارک عمدی برای نسلهای آینده است. برای نسلهای آینده هیچ مصیبتی بدتر از این نیست که جمعیت فزایندهای از آدمهای کمهوش و ناشایست و تبهکار را برایشان به ارث گذاریم… کوشش کلی طبیعت، خلاص شدن از شر چنین آدمها و پاک کردن جهان از لوث آنها و بازکردن فضا برای آدمهای شایستهتر است…
دوم؛
در مقایسهی سطح کیفی انتخابات شورا که در دورههای اول نخبگان و سیاسیون حرفه ای وارد گود شده بودند ولی با گذشت زمان کمکم این نیروها به حاشیه رانده شدند(برای مثال کرسی سعید حجاریان و ابراهیم اصغرزاده از ایدیولوژیستهای اصلاحات به حسین رضازاده و عباس جدیدی رسید، هر چند ما برای “دو شخص دوم” نیز در ورزش نه در سیاست احترام قایلم، اما کار مغز را بازو نمیتواند انجام دهد و برعکس).
این دموکراسی معیوب شورا خصوصآ در شهرستانها دچار شارلاتانیزیم سیاسی( کسی که خود را واجد توانمندیها و ویژگیها و دانش معرفی میکند که فاقد آنهاست و در این مرام یا مسلک فرد یا گروهی خود را چنان مینمایانند که نیستند،چنان میگویند که باور ندارند، چنان وعده میدهند که بر متحقق ساختن آن توانا نیستند و البته صلاحیت و بضاعت آن را هم ندارند) و حضور عشیره و قبیله مردم شد که به کلی از اهداف اولیه خودش که تمرین و مشق دموکراسی و مدیریت شهری و استفاده از افراد کاردان و باتجربه و همچنین استفاده از پتانسیل تخصصهای مردمی و استفاده از این انرژی برای کمک به دولت در زمینه مدیریتشهری فاصله گرفت تا جای که شوراها نیز باعث فربه شدن سیستم اجرایی و به عنوان حقوقبگیران باری مضاعف بر دوش دولت و ملت شدند.
سوم؛
با توجه به آنچه در بالا آمده و با تمرکز بر نظریهی بقای اصلح اسپنسر و با علم به اینکه شوراها برخلاف این همه جنجال و هزینهای که برایشان درست شده است، آنقدر قدرت اجرایی برایشان تعریف نشده است که بتواند تغییرات و اصلاحات اجتماعی از دلش بیرون بیاید، ایضآ نیک میدانیم که یک جمعیت بیتفاوت برای جامعه تهدید بزرگی به شمار میآید و اگر این درجه زیاد شود سرانجام سراسر جامعه با کارکردهایش فرو میریزد. پس ما به عنوان ضمیر واژهی “پرحیثیت” شهروند، موظف و مسئولیم که در همین دموکراسی ناقص ایجاد شده برای شورا به دور از تعصب و با پرهیز از “عاطفی اندیشه” و در “واکنش به افکار جاافتاده” برای رای خود ارزش قایل شویم و نگذاریم تحت تاثیر جبرهای محیطی ما را به موجودات منفعل تقلیل داده و پایین بکشند.لکن باتوجه به فساد خیز بودن و رانتهای شدید موجود در این شغل افراد پاکدستی را انتخاب کنیم که حداقل با حقوق شهروندی آشنایی داشته باشد و در زمینه مدیریت شهری کارنامه و رزومهای موفق در دست داشته باشد که بتوانیم روستاهای مدرن مان که اسم شهرستان را یدک می کشند،به شهرهای نوپا با خدمات رفاهی مقدماتیاش برسانیم.
پس ما میتوانیم چیزی فراتر از آنچه هستیم بشویم،این مسیر با دخالت آگاهانه و عمل دسته جمعی و عاقلانه ما می تواند کوتاه تر شده و گذار به دموکراسی به معنای واقعی تسریع شود.
فرشید گراوند؛ بلوطستان
عالی بود عالی مطلب فوق العاده ای بود.
متن جالب و مبتنی بر واقعیات سیایی کشور بود بسیار عالی.
تشکر می کنم از دکتر گراوند بیان مفید ی بود
این که مطلبتان تکیه بر علم داره خیلی عالیه و مستند و مستدل نویسی کاملا مشهوده تشکر دارم از شما وسایر افراد خواستارم که مطالب بعدی منتشره هم این چنین علمی باشند.