شما اینجا هستید
دسته‌بندی نشده » نگاهی به زندگی و وصیت‌نامه شهید منصورعلی رستم‌پور

DSC00120
در رومشکان در خانواده‌ای فقیر و متدین بدنیا آمد. پدرش از راه کارگری در تهران لقمه حلال در دهان فرزندانش می‌گذاشت. منصورعلی هم در حالی‌که نوجوان بود پس از پایان تعطیلات مدارس جهت امرار معاش خانواده به تهران می‌رفت و کارگری می‌کرد. نوجوانی بیش نبود که پدرش را از دست داد و نان‌آور خانواده گردید. با سختی زندگی  خود و خانواده‌اش را تامین می‌کرد. دیپلم که گرفت در تربیت‌معلم در رشته پرورشی مشغول به تحصیل شد. او قاری قرآن بود و مراسم‌های مذهبی روستا از جمله دعای توسل و ندبه را اداره می‌کرد. در تربیت‌معلم هم مجری برنامه‌های مذهبی و انقلابی بود. چندبار به جبهه‌های جنگ رفت و با دوستان هم رزمش به دفاع از انقلاب پرداخت. او همواره در فکر جبهه‌ها بود. و تمام ذکر و فکرش جبهه بود. سرانجام در عملیات سلیمانیه به شهادت رسید. جنازه او در خاک عراق ماند پس از پایان جنگ جنازه او را پیدا کرده و به زادگاهش آوردند و با عزت و عظمت در کنار یاران شهیدش آرام گرفت.
شهید رستم‌پور جوانی پاک و صادق و مومن و معتقد بود. فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:
«بارالها ما را زندگی علی‌وار و مردنی علی‌گونه و برخاستی علی مانند عنایت فرما، مرگ در راه اسلام برایم افتخار است که صد بار کشته شوم و زنده گردم و بازکشته شوم. برادر و خواهر مسلمان بدانید با شادمانی می‌جنگم و مبارزه می‌کنیم تا اینکه کاخ فرعونیان زمان را ویران سازیم آرزو دارم که از دستاوردهای انقلاب اسلامی پاس‌داری کنم و سرانجام کشته شوم تا اینکه خدمتی ناچیزی کرده باشم و با هم‌رزمانم فریاد الله‌اکبر به پیش بتازیم و دشمن را نیست و نابود گردانیم. آرزو دارم که به اهداف امام خمینی خدمت کنم تا اینکه در خون خود بغلطم تا ندای حقیقت را به گوش جهانیان برسانم.
پدر و مادرم! راهی که من انتخاب کرده‌ام بهترین راه برای نجات انسان‌های محروم است. پدر و مادرم! شما را از گریه منع نمی‌کنم به اندازه تسلی قلبتان گریه کنید و بعد از آن با مردانگی شعار دهید جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان، به خواهر و برادر کوچکم حتماًحتماً شعار جنگ جنگ تا پیروزی را تعلیم دهید؛ مبادا امام عزیزمان را فراموش کنید. تشریفات مراسم را کنار بگذارید تا شاید رضایت خدا بیشتر جلب شود به من ناکام نگویید و خانواده مرا بدبخت نخوانید چون در صورت رضایت خداوند به آرزویم رسیده‌ام. یکی از هم‌رزمان شهید می‌گوید: منصورعلی در تربیت‌معلم بود که دوست رزمنده‌اش به شهادت رسیده بود یک روز آمد گفت: بیا برویم سر مزار شهید دلی تسلی دهیم، رفتیم خیلی درددل کرد، دست گذاشت روی سنگ قبر شهیدان جهانبخش شیری‌پور، ولی‌جعفر امرایی و سبزه یوسفوند دعایی خواند که: خدایا ترا به عظمت و آبروی این شهیدان اگر راهشان حق است و تو از ایشان راضی هستی تا چهلم آن‌ها مرا به ایشان ملحق گردان. خدا به آبرو عزت آن شهیدان دعای این جوان پاک و صادق را برآورده ساخت دو سه روز مانده به چهلم شهیدان خبر رسید منصورعلی به شهادت رسیده!
آرامگاه این شهید وارسته هر پنجشنبه محل راز و نیاز اهالی روستاست و چنان برایش احترام و ارزش قایل هستند که حاجت‌مندان به آرامگاهش دخیل می‌بندند و او را شفیع خود و خدا قرار می‌دهند. روحش شاد و راهش مستدام.

منتشر شده در شماره ۱۲ نشریه آساره(سایت بلوطستان)

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان