ای دیار زاگرس! سرزمینِ من، سلام!
سر به سر درگهِ لطفی، نازنینِ من سلام!
میلِ جانم ای عجب، جمله سویِ رویِ توست
گهوارهی کودکیها، ایِ بلندبالا، سلام!
ای مرا از حسنِ رویت، ذوقِ آبِ زندگی
کاروانِ شخمِ دشت و گندمکار من سلام!
من بدان شادم که دوراز تو نمیرم ای زمین!
کشتکارانِ کارزار و کشت و کار من سلام!
راستی، آن کدخدا صیّادِ کَلخانی چه شد؟!
مردِ شیر و ببرِ پیر، زردا کوهِ من، سلام!
آن سواران بر کُهیلان، مرد مگو شیر بود!
میغرّند عینِ پلنگ، ای دنایِ من! سلام!
هر سحر با بانگِ خروس نجدِ ایران پر کشد
بر ستونِ استخوانهاست پارینه سنگت، سلام!
ای خاکِ نرمت بر زمین، توتیایِ چشم ما
اشترانکوه را تو بگو، رود کارونم سلام!
در خیالم کی بگنجد وصف آن همه جمال
ای چین خورده رخسار من، آب حیاتم سلام!
بر خلیجت اشک ریزم، فارسگونه در زمان
بر هرمزگان رقص کنم دلبر نازم! سلام!
سعدی! زان چشمه نوشیدی روزگارانی زمهر
چشمهی آشنایِ خوبان! سیمرهی من! سلام!
دکتر سعدی نعمت؛ بلوطستان