ملوک خانم سرتیپنیا خواهرزادهی محمدحسینخان غضنفری به مناسبت ۲۵ مرداد ماه سالروز درگذشت دایی والاتبار و ارجمندش، نوشته ی زیر را در اختیار بلوطستان گذارده که ضمن ابراز همدردی با ایشان تقدیم مخاطبان فرهیخته می گردد.
به یاد شمع رویت، همچنان پروانه می سوزم تو رفتی، من به جایت، اندرین کاشانه می سوزم
گهی آیم کنار قبر تو، با دیده گریان گهی از مهربانیهای تو، در خانه می سوزم
هفت سال از آن تابستان جانسوز می گذرد و من هر روز با خود «هرچی دِلَکَم مَم دلالت / چوی آهو زم دار هامه ضلالت» را زمزمه می کنم ولی افسوس جز شعله ور شدن آتش یادت چیزی دستگیرم نمی شود تا همیشه یادت را گرامی خواهم داشت ای جانشین همه ی نداشتن ها و نبودن ها بعد از آن یگانه بی همتا
چشمه ها از چشم ما جاری نمود ابر را در دیده باران کرد و رفت
آن صبور دردمند پر شکیب رازها در سینه پنهان کرد و رفت
همیشه داغدارت
ملوک سرتیپ نیا
روح این بزرگ مرد شاد و یادش گرامی
ملوک خانم سرتیب نیا چه نسبتی با غلامشاه خان سرتیب نیا دارد ؟ آیا از نوادگان یوسف خان امیر بهادر می باشد ؟؟؟
با درود
بله ملوک خانم نوه ی یوسف خان امیربهار است دختر غلامشاه خان سرتیپ نیا
او نوه ی دختری امیراشرف و نوه ی پسری امیربهادر می باشد و به اصلاح خودمان «هر دو سر نقد است»
خاندان غضنفری از ستون های استوار قوم لر وبخصوص لرستان بودند.افسوس که این ستونها وامثال ایشان در بالاگریوه وبیرانوند و…از هم پاشیدند وهیچ سیستم قانونمند وتوانمندی هم جایگزینشان نشد.حالا دراین استان وقوم هیچ کسی حرف کس دیگر را قبول ندارنددرحالیکه ان موقع بزرگان و ریش سفیدان به یک نتیجه که انصافا” بیشتر مواقع خیروصلاح دوطرف دران قید بود می رسیدندحالا چه؟هر روز دادگاه هر روز پاسگاه هر روز طلاق و…و…چرا اعراب وبلوچها سیستمشان را حفظ کردند ومانکردیم؟مگر بزرگان ما از بزرگان انها چه کم داشتند؟بدبختی اینجاست که حالا دراین پلدختر می خواهیم صحبتی از قدیمیها را بنویسیم یک عده از خدابی خبر زیراب زن متهم به خان پرستیمان می کنند ومجبوریم یاد این بزرگان را به خاک بسپاریم.همینها خودشان روزگاری وردست خان بودندحالا بزرگ شده اند
آقا یا خانم بالا گریوه ای ؛
سلام
نمدانم از چه قماشی هستی خان یا خانزاده یا رعیت خان پرست ،کجا آن زمان خوش بوده است هنوز مردم ظلم و ستم و بی حرمتیهای خوانیین را فراموش نکرده اند.خوانینی که برای بقای خود برادرکشی میکردند طوایف را بجان هم می انداختند عده قلیلی از جامعه که مردم را قربانی هوا و هوس خود میکردند ناموس مردم از دستشان در امان نبوده ،آن زمان هم بزرگی و کوچکی نبوده حرمت معنا نداشته است.عده ای ترسو و بزدل بله قربان بوده اند و از ترس اطاعت میکردند و عده ای هم با تکیه بر قدرت مردم را وادار به اطاعت میکرده اند کجای این عدالت است .برادر و خواهر گرامی هر چه دل تنگت میخواهد از خان و خوانین بنویس اما واقعیات را بگو بنویس الان فرزندان خوانین … همه متعاد و مفنگی شده اند در آن زمان هم پدرانشان چه خیانتهایی بر مردم پلدختر روا داشته اند بنویس تا میتوانی بنویس.امروز مردم سالاری حاکم است و کسی نمی تواند بر کسی زور بگوید مردم آزادانه زندگی میکنند شاید فکر کنی بنده از خانواده ای رعیت پیشه بزرگ شده ام،بدان که چنین نیست اما آزاداندیش هستم و دوست دارم نسل جوان واقعیات را بدانند.
خوانین محلی به ندرت پیش می آید که به مردم خیانت نکرده باشند
بستگی دارد کسی مردم باشند
خوانین اگه ظالم بودن اسم اونها هم دفن میشد جنابعالی از بزرگان خودت بگو اگه عقده ایی نداری
؟
همین که نه مالک بوده ای ونه رایت .نشان از تبارت دارد
د وست عز یز جو یا ی واقعیت با ید خد متتا ن عر ض کنم که مر حو م محمد حسین خا ن غضنفر ی کسی بو ده که تما م ز ند گیش رو وقف مر د م کر ده بطو ر ی که تو ا نست قلو ب مر د م رو تسخیر کنه و بر د لها یشا ن حکو مت کنه کا ر ها ی که بر ای ملت وجا معه انجا م دا ده د ر این مقا ل نمی گنجد ا ما همین رو بد ا نید و بس که ا ین مر حو م بد و ن د اشتن مقا م ثر وت و حتی فر ز ند ی که بتو ا ند جو ا بگو ی مر دم شر یف با شد بس تشیع جنا ز ه با ا ین جعمیت عظیم و گر فتن جنا ز ه بر دوش مر د م عز یز تا بهشت ز هر ا چه د لیلی دارد جز نیکی گذ شت و خد مت صا دقا نه و بی مز د ومنت بد و ن د اشتن تکبر همر اه با خصیصه بخشند گی حا ل به نظر شما ا ین تشیع جنا ز ه با این شکو ه وعظمت چه چیز ی ر و می رسو نه عد ا لت سخا وت نیکی و خد مت به مر دم یا خد ای نا کر ده خیا نت و ظلم وز ور به مر دم قضا و ت بر عهد ه شما مخا طبا ن فر هیخته و بز ر گو ار
سلام یک نفر ساکن بلدختر رزیم شاه.قمار بر سر خونه اش زد که ارزش ان نوزده هزار تومان بود .قمار را باخت .حراسان بیش حاج ملک نیاز امد .او ان را از جیب خودش برداخت کرد .شخص مذکور که همه میشناسن در تلافی و جبران این کار بزرگوارانه بعدا که صاحب منزلتی شد وقتی ترمینال بلدختر اخر خیابون امام بود حاج ملک نیاز روی صندلی نشسته بود که همان شخص او را از مینی بوس بایین انداخت .من دفاع از بست سیاسی او نمیکنم .ولی نشانه مردی کجا به کجا…وبدان که خارات وارزش ها از بزرگان هستن .
سلام
گر بر سر نفس خود امیری، مردی/
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی/
مردی نبود فتاده را پای زدن/
گر دست فتاده ای بگیری، مردی ..