در آن سالها که بیشتر سفرها با اتوبوس بود و گاه با چند التماس و تهدید پلیسی موفق می شدیم پای برخی از راننده ها را برای خواندن نمازی روی ترمز قرار دهیم اتوبوس ما به سه راه بروجرد رسید .چون راننده رفت تا ساعت سرعتش را ثبت کند پیرزنی فقیر به میان مسافران آمد تا شاید دل برخی از مسافران را به رحم آورد و کمکی دریافت کتد. در این هنگام سه نفرسرباز هرکدام با ساکی که بر دوش داشتند وارد اتوبوس شدند و وضعیت را برای اظهار فقر پیرزن سخت و دشوار کردند ‌از اینرو او هم باسوز و گدازی گفت شانس مرا ببینید این جا هم شد جبهه ؟
حال بعد از دهها سال از گذشت عمر انقلاب اسلامی تدبیری اندیشیده شد تا سدی به نام معشوره برای کوهدشت با این همه زمین تشنه احداث شود. بعد از مطالعاتی که انجام شد و وزیر و دولتیان کار کارشناسی کردند و قانع شدند و توده های مردم شهر کار احداث سد را تمام شده می دانستند برخی ها همچون نماینده ی پلدختر شمشیر را از رو بسته اند و از امنیتی شدن پروژه سخن می گویند و چنان سخن از ممنوعیت احداث این سد می گویند که گویا سر چشمه ی سد معشوره پلدختر است و خداوند آن آب را هم فقط برای پلدختر آفریده است.
آری این هم از بخت و اقبال کوهدشت ماست که بعد از راضی کردن وزارت نیرو و دولتیان نماینده ی پلدختر در مقابل ایجاد سد معشوره هر چند روزی یک مصاحبه می کند و می گوید سد معشوره نباید احداث شود و آن را به جاده پل زال و …مرتبط می کند و سپس می گوید به جای سد معشوره سد چولهول احداث شود.
راستی اگر آب کوهدشت از پلدختر جاری می شد این نماینده چه می گفت و چه می کرد؟

سید محمد صادق محمدی وفایی/ بلوطستان