در این قسمت به بررسی تاثیرات دو رخداد مهم ایران مانند جنگ ایران و عراق و انقلاب اسلامی بر ساختار اجتماعی و سیاسی لرستان میپردازیم و نشان خواهیم داد که این ساختار تا چه حد امکان توسعه را در لرستان توسعه داده و یا دچار محدودیت و ساختند.ابتدا به فرصتهایی که انقلاب برای توسعه ایجاد کرد میپردازیم و سپس به محدودیتهایی که این دو رخداد برای توسعه لرستان رقم زدند، اشاره میشود.
الف: عاملیت بخشیدن به گروه های حاشیه ای جامعه اعم از زنان و جوانان و روستاییان وتسریع ادغام آنها در روند توسعه ملی
رخدادهایی مانند انقلاب و جنگ و نتایج قابل انتظار مانند ضعیف شدن ساختارهای دولتی باعث آزاد شدن انرژی اقشار حاشیه ای جامعه ایران گردید. یکی از این اقشار جوانان بودند. جوانان که در سلسله مراتب سنتی و خانوادگی و دولتی کمتر مجال بروز یافته بودند در بحبوحه انقلاب فرصتی یافتند تا خود را نشان دهند.
یکی از پیامدهای انقلاب، تحولات نسلی بخصوص در جامعه شهرستانی و روستایی ایران بود. نسل پدرانی که در جامعه روستایی، عشایری، شهرستانی و دهه ۵۰ شمسی اقتدار داشتند و تا حدی به نظم سیاسی قدیم تعلق خاطر داشتند در اثر دگرگونیهای ناشی از انقلاب و جنگ توسط نسل فرزندان انقلابی خود به حاشیه رانده شدند. این نسل جوان چه مرد و زن به شکل بی سابقه ای در بطن تحولات ملی قرار گرفتند. آنها باسوادتر، انعطاف پذیرتر و در رابطه با وقایع روز فعالتر و جسورتر شده بودند. مخصوصاً شرایط جنگی نیاز به جسارت و جرأت در میدان نبرد، فضایی را برای عاملیت جوانان فراهم کرده بود.
همزمان با بسیج ملی اقشار مختلف جامعه روستایی، روستایی و عشایری در جنگ و ادغام در سطح ملی، روند ادغام و تغییر در عرصه های محلی نیز سرعت بیشتری گرفت. در فاصله ۱۰ساله دوره جنگ و انقلاب، در لرستان تعداد روستاها و شهرهای برق دار که قبلاً ۲۸ درصد ( تنها در ۳۷ روستا) بود بشدت افزایش یافته و به ۵۱/۷ درصد در سال ۱۳۶۵رسید. تعداد شاغلان بخش عمومی در هر ده هزار نفر جمعیت که در سال ۱۳۵۵ در حدود ۲۹/۳ درصد بود به ۴۹/۶ درصد رسید. درصد باسوادان در مناطق شهری و روستایی به ترتیب از ۱۷/۴۷ سال ۱۳۵۵ به ۳۲/۵ در سال ۱۳۶۵ رسید. همچنین باسوادی زنان در طی این دوره از ۱۷به ۳۱ درصد رسید که بیشترین درصد رشد مربوط به باسوادی زنان روستایی است (استانداری لرستان، ۱۳۸۸).
این ارقام نشان دهنده عاملیت بخشیدن به جوانان (استخدام در بخش دولتی و عمومی) و روستاییان (در باسوادی فرزندان و بزرگسالان) و زنان (در باسوادی و حضور در فعالیت انقلابی و جنگ) در طول این دهه بود. عاملیتی و توانمندی که در چند دهه پیش به خاطر فرهنگ مردسالاری و پیرسالاری و دیوانسالاری تضعیف شده بود. این تحولات زیربنایی مانند فراهم کردن: آب و برق و مدرسه در روستاها و شهرهای کوچک تأثیرات اجتماعی بسیار گستردهای در پی داشت. شاید بتوان گفت با همه مشکلاتی که به سبب انقلاب و جنگ بر جامعه ایران تحمیل شد ولی این حوادث جامعه ایران و مخصوصاً لرستان را وارد فرآیند مدرنیزاسیون کرد[۱].
در روستاها و جامعه عشایری، تغییرات اجتماعی توسط خود افراد محلی و با کمک سیاستهای عمرانی و پوپولیستی نظام حاکم انجام گرفت[۲]. گرچه شاخص تولید ناخالص ملی پس از انقلاب نشان می دهد که جامعه به لحاظ اقتصادی فقیرتر شده است ولی شاخص های توسعه انسانی مانند سواد و آموزش و بهداشت و داشتن امکانات رفاهی نشان دهنده بهبود وضعیت جامعه ایران مخصوصا جوامع عشایری و روستایی بوده است.
سیاستهای دولت جمهوری اسلامی در زمان جنگ، تضمین حداقل سطح زندگی عمومی از طریق: تعدیل و تا حدودی تقسیم ثروت، توزیع کوپنی کالاهای مصرفی و امکانات کمابیش مشابه برای همه افراد البته در سطحی نازلتر از سابق بود (احسانی، ۱۳۹۰). شاید برای اقشار طبقه متوسط و بالای در کلان شهرها و استانهای توسعه یافته تر، دوران جنگ و اقتصاد کوپنی نوعی ریاضت اقتصادی بود ولی سیاست های اقتصادی و فرهنگی دهه ۶۰ و توزیع اقلام کوپنی برای جامعه لرستان که درصد بالایی از آنها در روستاها و زندگی میکردند و دارای مطالبات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی بالایی هم نبودند، نوعی تضمین، سطح زندگی معینی بود که قبل از آن فراهم نشده بود. برای این اقشار، اقتصاد کوپنی نوعی بالا بردن سطح زندگی از طریق توزیع اقلام ضروری بود.
با این همه باید به اشتغال بسیاری از اعضای خانوادهها در نهادهای انقلابی و جنگ، که درآمد ثابتی را وارد خانوارها می کرد، اشاره کرد. این بهبود وضع اقتصادی در بالا بردن سطح زندگی و تغییر پایگاه اجتماعی بسیاری از آنها موثر بود. در جنگ بواسطه بسیج گسترده اجتماعی از طریق فعالیتهای نظامی افراد زیادی در فرایند ادغام ملی درگیر شدند. این فرایند ادغام پیش از انقلاب بصورت ناموزون و تنها با حضور اقشار طبقه متوسط و بالای جامعه انجام میگرفت. اما در اثر جنگ و انقلاب ناگهان مقیاس و سرعت تحول و عمق آن چندین برابر شد. تودهها و اقشار پایین دست نیز وارد تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه خود شدند. بنابراین انقلاب و جنگ به تودههای مردم عاملیت بزرگی عطا کرد (بیات،۱۳۷۹).
ارزشهای فرهنگی سنتی مانند صداقت، سادگی، شجاعت، سلحشوری، دیگر خواهی و اعتماد، که جامعه لرستان بدان منسوب بود (پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان، ۱۳۸۱) همه ارزش هایی بودند که در زمانه جنگ کاملاً خریدار داشت و جنگ محملی بود که از طریق آن صاحبان این ارزش ها می توانستند توانایی و اراده خود را درجنگ نشان دهند. تعداد بالای شهدا و رزمندگان این منطقه در دوره جنگ بروز تجلی این روحیه سلحشوری و صداقت لرها بود. اگر در دوران صلح و آرامش پیش از جنگ معمولا مناطق توسعه نیافته، منزوی بودند وتوجه اندکی به آنها می شد در شرایط سخت جنگی مردمان این مناطق قومی و مرزی را مزرداران و قهرمانان کشور محسوب و تأکید می کردند باید در دوره بعد از انقلاب به آنها توجه ویژه شده و غبار محرومیت[۳] از صورت آنها گرفته شود.
ب: غلبه فرهنگ روستایی و عشایری بر ساختار شهری
تحولاتی مانند اصلاحات ارضی و انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق باعث ایجاد تحرک اجتماعی و جغرافیایی شدیدی در جامعه ایران گردید. نرخ باسوادی جامعه شهری لرستان در سال ۱۳۵۵ مقدار ۴۷ درصد را نشان میداد و انتظار میرفت که درسال ۱۳۶۵ با آهنگ بیشتری بالاتر، ولی در دهه ۶۰ با روند آهسته ای در میزان ۵۰ درصد باقی ماند. دلیل این کندی نرخ باسوادی در دهه ۶۰ را شاید بتوان ناشی از مهاجرت شدید افراد روستایی و بی سواد به جامعه شهری و مهاجرت افراد باسواد شهری به خارج از استان می باشد (قاسمی، ۱۳۷۸: ۹). به نوعی دهه ۶۰ را میتوان غلبه جمعیت بیسواد در شهرها مخصوصاً شهر خرم آباد دانست در عین حال که در همین دهه نرخ باسوادی در روستاها روندی افزایشی را نشان می داد. (استانداری لرستان، ۱۳۸۸).
این نوع تحرک اجتماعی و جغرافیایی سریع همراه با قدرتی که به سبب انقلاب به بعضی از اقشار روستایی و عشایری داده شده بود باعث گردید که جامعه پذیری این اقشار به صورت ناقصی انجام شود. مخصوصاً فراموش نکنیم در فضای عاطفی اوایل انقلاب، نوعی تحقیر ارزش های مدرن و شهری و تقدیس زندگی روستایی و عشایری در بین سران انقلاب وجود داشت. این تقدیس و اکرام زندگی روستایی باعث شده بود که فرد روستایی با احساس قدرت اعتماد به نفس باشد، نه فقط به دنبال سازگاری ارزش ها و شیوه تفکر و سبک زندگی خود با سبک زندگی و تفکر شهری نباشد بلکه خواهان تحمیل سبک زندگی خود به زندگی شهری نیز باشد. از منظر روستایی و عشایری او، این زندگی مرفه شهری بود که باید تغییر می یافت. علاوه بر این، جامعه شهری و مدرن با روحیه ساده و ایلیاتی او نیز سازگاری نداشت و سالها بود بخاطر تحقیری که برای دهاتی بودن از طرف شهریها احساس می کرد کینه زیادی نسبت به مظاهر زندگی شهری در دل داشت. حالا فرصتی به او داده شده بود تا انتقام تحقیر تاریخی خود را بگیرد.
با قدرت گیری این قشر روستایی، آنها بسیاری از مظاهر زندگی عشایری و روستایی خود را بر ساختار نحیف و کم بنیه شهری لرستان که کمتر از نیم قرن (۱۳۰۵ به بعد) از تأسیس آن می گذشت، تحمیل کردند. نباید فراموش کرد که در چند قرن اخیر در لرستان بخاطر ناامنی و غلبه شیوه زندگی عشایری و ایلی، یکجانشینی و شهر نشینی در این جامعه کم رونق بوده است. بنابر این، طبیعی بود که هم نظم و ریخت شهری نوپا بود و هنجارها و فرهنگ شهری خود را تثبیت نکرده بود. از طرفی دیگر نبود اقتصاد صنعتی و کشاورزی تجاری، مجال شکل گیری طبقه متوسط شهری و زمین داران و سرمایه دار کشاورزی را در این جامعه فراهم نکرده بود. روستاها هنوز بین کوچ نشینی و رمه گردانی و یکجانشینی در نوسان بودند.
از سقوط رضا شاه در ۱۳۲۰ تا اجرای اصلاحات ارضی در اواسط ده ۱۳۴۰، روستانشینی در بسیاری از مناطق لرستان اندک بود. زیرا شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این جامعه فرصت ساختن فضای شهری و روستایی مناسب را نداده بود و تمایزات کارکردی و ساختاری در این جامعه هنوز شکل نگرفته بود. انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ باعث به هم خوردن این وضعیت نیمه متعادل شهری-عشایر در لرستان گردید و فضای انقلابی موازنه قدرت شهر و روستا را بهم زد (امان اللهی، ۱۳۹۱).
در دوره پهلوی دولتها به حمایت از اقشار شهری در مقابل روستاییان پرداختند و در ساختار سیاسی و اجتماعی غلبه شهرنشینان بر روستاییان و عشایر بود. با آغاز انقلاب اسلامی و قدرت گیری توده ها معمولاً شکاف اجتماعی شهری– روستایی–عشایری را که وجود داشت فعال گردید. گرچه انقلاب توسط قشرهای متوسط شهری انجام شد (اشرف، ۱۳۵۹) ولی در لرستان این طبقات پایین جامعه با کمک روحانیت بودند که قدرت را در دست گرفتند. به عبارتی قدرت حاکم جدید بسیاری از گروه های اجتماعی شهری مانند زمینداران و خوانین و بورکراتها و نظامیها را که حامی نظام پیشین بودند، از ساختار سیاسی و اداری اخراج نمود. بسیاری از افراد این گروهها دستگیر، زندانی و یا مجبور به فرار از مناطق خود شدند. و خلاء اجتماعی این گروهها بوسیله مهاجران روستایی و عشایری پر گردید. ولی بعد از انقلاب این نابرابری قدرت روستایی-عشایری-شهری با غلبه ساختار فرهنگی عشایر و روستاییان بر شهرنشینان تداوم پیدا کرد. در ایران بعد از انقلاب ۵۷ و مخصوصاً در لرستان، این روستا و ایل بود که بر شهر غلبه نموده و به انقلاب اسلامی خصلتی روستایی بخشید. افراد مستقر در کمیتهها، بسیج و سایر نهادهای انقلاب نشانگر اکثریت روستایی و با تفکر روستایی بودند. ذهن ساده روستایی آنها مانع از تدارک برنامههای پیچیده و آیندهنگر میشد.
ج: جابجایی سریع نخبگان و ایجاد قشر جدیدی از نخبگان
از طرف دیگر جنگ ایران و عراق و انقلاب باعث جابجایی نخبگان (اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ) در جامعه ایران شد. امر جابجایی نخبگان جامعه از فردای پیروزی انقلاب در دستور کار رهبران انقلاب قرار گرفت. تغییر افراد بالای هرم دیوانسالاری وسیع و گسترده دولتی برجای مانده از نظام سلطنتی از جمله انتظاراتی بود که پیروزی انقلاب ایجاب می کرد. به همین منظور و با بی اعتمادی که ساختار انقلابی جدید به نهادهای دولتی گذشته داشت، نهادهای انقلابی مانند کمیته های انقلاب و سپاه و .. ایجاد شد و بسیاری از اعضای ساختار اداری و نظامی رژیم گذشته از کار برکنار شدند.
بعد از انقلاب اسلامی، هرم قدرت محلی و همچنین سیطره خانواده های شاخص و پرنفوذ شهری به هم ریخت و املاک زیادی مصادره گردید. جوانان که پیشتر در تظاهرات خیابانی شرکت کردند، به نیروهای سیاسی مختلف پیوسته و به عضویت نهادهای انقلابی محلی، مثل کمیتهها، جهاد و سپاه درآمدند. پیوستن به نهادهای جدید حکومتی به این نسل جوان عاملیت و قدرت بیسابقهای بخشید. در سال ۱۳۵۷ و بعد از آن، بخش عمومی و دولتی و نهادهای انقلابی و شبهانقلابی به مهمترین کانال پیشرفت اجتماعی بهخصوص برای طبقات و اقشار پایین دست جامعه که در نظام سابق از چنین امکاناتی محروم بودند تبدیل شد. به همین دلیل، حجم بخش عمومی و شبه عمومی بعد از انقلاب بسیار افزایش یافت. نهادهای انقلابی مانند کمیتهها و سازمانهایی مانند جهاد سازندگی، با جذب جوانان و نیروهای محلی کنترل تغییر و تحولات محلی را در دست گرفتند. روابط اجتماعی میان نسلی موجود در نهادهای رسمی و غیررسمی تازه تأسیس دستخوش تحولاتی بنیادین شد. در این تغییر و تحول در هرم قدرت آنچه معیار مشارکت بود حضور در صحنه های انقلابی، تدین انقلابی و سیاسی، همکاری و موافقت با نهادهای انقلابی، رفتار و حتی ظاهر اسلامی و انقلابی، شرکت در فعالیتهای انقلابی و دینی مساجد بود (احسانی، ۱۳۸۵). بنابراین، قشربندی ساختار قدرت بعد از انقلاب به سرعت دگرگون گردید. این شرایط فرصت مناسبی برای اقشاری بود که در سلسله مراتب اجتماعی در رده های پایینی قرار داشتند به این وسیله خود را به لایه های بالای قدرت سیاسی و اجتماعی برسانند. در بسیاری از شهرها لایه هایی از جامعه که قبلاً توسط خوانین تحقیر شده و مورد ظلم قرار گرفته بودند، با حضور در نهادهای انقلابی توانستند از طبقات بالای نظم قدیم انتقام تاریخی خود را بگیرند.[۴]
در لرستان، بخاطر ضعف ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهری و قوت ساختار عشایری و روستایی، انقلاب اسلامی با حمایت از اقشار سنتی و عشایری به نوعی غلبه فرهنگ ایلیاتی و روستایی بر فرهنگ شهری بود. واقعیت آن است برآمدن این قشر اجتماعی (روستاییان و عشایر) در عرصه سیاسی بیش از آنکه به داشتن توانایی ها و تخصص این قشر در عرصه سیاسی و اجتماعی باشد به حذف رقبای آنها و خلاء قدرت سیاسی بعد از انقلاب برمی گشت. حذف نخبگان سیاسی، اجتماعی و بورکراتهای قبل و بعد از انقلاب راه را برای قدرتگیری این اقشار باز کرد. بسیاری از افراد متعلق به اقشار متوسط جدید و تحصیل کرده ادرات و سازمان ها در برخوردهای سیاسی اوایل انقلاب به وسیله اسلامگراها و روحانیون، حذف شدند. خلاء قدرت ناشی از حذف فرزندان خوانین عشایر، متنفذین شهری، مدیران و تکنوکراتها، سرمایه داران مدافع نظام پهلوی و نیروهای انقلابی مخالف ایدئولوژی حاکم (تحت عنوان پاکسازی ادارات) و مهاجرت گروه دیگری از بورکراتها و تکنوکراتها از استان، بوسیله روحانیون و افرادی از طبقات پایین جامعه شهری و یا روستایی و یا پیشینه روستایی و عشایری پر گردید.
شور ایدئولوژیکی جوانان مسلط در انقلاب چنان بود که به جای پیرسالاری عشایری ، تعهد مذهبی و انقلابی را نشاندند. با این وضعیت، نظم سازمانی و بورکراتیک نوپا و ضعیف در لرستان که سابقهای بیش از چند دهه نداشت تضعیف شده و بینظمی و شلختگی و قانونگریزی که ویژگی جامعه عشایری بود در آن نفوذ نکرده و غلبه پیدا کرد.
قدرت فضای انقلاب به حدی قوی بود که صرفنظر از نظرات گروهها، خود را بر همه اذهان و واقعیت ها تحمیل کرد. گروه زیادی که غالباً شهرنشینان بودند، از فضای انقلابی جدید راضی نبودند. زیرا نظم قدیم با همه معایبش برای آنها یادآور تسلط شهرنشینان بر روستاییان و عشایر بود. دورانی که بورکراسی و تکنوکراسی در اختیار طبقات شهری بود. به هر حال نظم انقلابی جدید با برتری روحانیون و طرفداری تودههای سنتی و روستایی تثبیت گردید[۵].
در سالهای اوایل انقلاب در لرستان شکاف های مذهبی، ایدئولوژیکی و محلی بر شکافهای شهری و عشایری منطبق گردید. از یک طرف افرادی که خود را شهری اصیل میدانستند و توان همنوایی با نظم جدید را نداشتند از قدرت کنار گذاشته شده بودند و از طرف دیگر افرادی قدرت را در دست گرفته بودند که ریشه روستایی و عشایری داشتند و یا از اقشار پایین شهری بودند. بنابر این دوگانگی نظم جدید و نظم قدیم که شاید در سطح کلان بیشتر یک شکاف سیاسی و ایدئولوژیکی بود در جامعه لرستان به یک تضاد و دوگانگی شهری و عشایر تبدیل شد.[۶]
بنابراین در مجموع می توان گفت انقلاب و جنگ گرچه باعث آزاد شدن انرژی اقشار زیادی از جامعه لرستان شدند و باعث ورود آنها در فرآیند توسعه شدند ولی بخاطر عدم شکل گیری ساختارهای مناسب توسعه . این عاملیت و توانایی ها به یک توسعه پایدار منجر نشده و باعث بالارفتن بیکاری و مهاجرت و مسائل اجتماعی شده است.
دکتر مجتبی ترکارانی / دکتری جامعه شناسی توسعه / نشریه فرهنگی اجتماعی لور
[۱]-این نکته قابل ذکر است که مولف به منظر فرآیندی از توسعه و مدرنیته باور دارد. از این منظر ورود مدرسه و آب و برق و تلفن به روستاها می تواند نقطه آغازین فرایند مدرنیزه شدن یک جامعه باشد. گرچه انقلاب اسلامی جهت گرایی سنت گرایانه داشت ولی همیشه پیامدهای یک فرآیند در جهت خواسته های طراحان این پروژه ها پیش نمیرود.
[۲]-روستایی وقتی صاحب جاده میشود جذب بازار کار شهری شده و محصولاتش را برای بازار و نه معیشت خود تولید میکند. وقتی برق دارد صاحب تلویزیون و یخچال و کولر میشود. اینها تحولاتی ژرفی در زندگی روستایی فرد ایجاد نموده بود. خواسته و توان فرد را برای تاثیرگذاری بر ساختارها افزایش داده بود
[۳]– واژه مناطق محروم بار ایدئولوژیکی خاصی را دارا می باشد که از طرف نظام جممهوری اسلامی برای مناطق توسعه نیافته بهکار برده شد و بیانگر این بود که در نظام قبلی این مناطق مورد ظلم قرار گرفته بودند و اکنون باید این محرومیت برطرف شود. جالب است که عنوان محرومیت هنوز بعد از ۳۵ سال بر تارک این مردم می درخشد!
[۴]– خوانین و سران طوایف عشایری هر روز به بهانهای به نهادهای انقلابی و امنیتی احضار شده، تحقیر و تنبیه میشدند.
[۵]– گفته یکی از نمایندگان مجلس در جلسه شورای اداری استان شنیدنی است:” ماباید خدا را شکر کنیم از اینکه از این روستاهای پنج خانواری آمده ایم و جمهوری اسلای ما را نماینده و مدیر کل کرده است!!”(هفته نامه لرستان ، ۱۳۷۹)
[۶]– هنوز بعد از سه دهه، روستاییان و عشایر ساکن در این شهرها با وجود کسب سرمایه های اقتصادی و فرهنگی هنوز از منظر طبقه بالای و متوسط شهری به عنوان افرادی غاصب دیده می شوند که با زور مناصب شهری را غصب کرده اند (ساکت، ۱۳۸۸). بسیاری از افرادی که نتوانسته بودند در نظم جدید بعد از انقلاب جایگاه مناسبی را برای خود تعریف کنند، هنوز در رؤیای برگشتن به قدرت از دست رفته خود در نظم قدیم هستند. هر چند، در سالیان اخیر چنین دوگانهای(شهری- عشایری)[۶] کم رنگ تر شده است. چرا که نسلی در قدرت قرار گرفته که با وجود پیشینه روستایی، یا تحصیلات دانشگاهی بالایی دارند و یا تقریباً بیشتر عمر خود را درشهرها گذرانده اند. با گذشت زمان مهاجران روستایی در شهر تثبیت شده اند ولی هنوز جدال فرهنگ شهری و عشایری یکی از موضوعات و مشکلات جامعه لرستان است (فکوهی، ۱۳۸۳؛ ترکارانی، ۱۳۸۸). تحرک سریع اجتماعی و سیاسی این افراد از طبقه پایین جامعه نوعی تقابل و تضاد بین آنها و اقشار متوسط و بالای جامعه بوجود آورده است که کمتر مایل به پذیرش یکدیگر بوده اند و همکاری بین آنها بسیار دشوار است. اکنون با گذشت حدود ۳ دهه از آن زمان هنوز طبقات میانی و بالای شهری آنها را با خصوصیاتی مانند روستاییان و عشایر نوکیسه، تازه به دوران رسیده و عشایر با سواد ! تعریف می کنند.