تابستان امسال برایم سعادتی دست داد تا یکی از مکانهای مورد علاقهام را بار دیگر از نزدیک ببینم. این مکان جایی نبود جز سرزمین فرهنگی کردستان!
کردستان برای ما لرها هم یک محبوب تمام عیار است هم یک افسوس بیپایان. محبوب از این جهت که بیشتر ما لرها یک علاقه درونی در خود نسبت به مردم کرد حس میکنیم و افسوس از این باب که بادیدن آنها و تاکیدشان بر داشتههای خود یاد این همه بیوفایی و بیهمتی خود نسبت به فرهنگمان میافتیم.
کرمانشاه در حقیقت یک شهر فارسزبان است (سکنه قدیم کرمانشاه فارسزبان با لهجهای شبیه مردم همدان هستند) با این حال کردستان در جایجای آن نمود دارد اما برای حس نمودن فضای کردی به نظر میرسد باید وارد کامیاران شوی. از اینجا به هر شهر که برسی یک بلوار کردستان در ورودی چشمانت را مینوازد. در سنندج انواع میدان، مجتمع، کارگاه، مغازه و… با نام کردستان، ماد یا نمادهای کردی به وفور به چشم میخورد. به نحوی که هر رهگذر غریبهای با یک نگاه به اطراف میداند دارد در یک شهر کردی قدم میزند. این کاملا” برعکس استان ماست که فقط باید از روی تابلوهای اداره راه یا سردر ادارات بفهمی که اسمش لرستان است و اگر به تابلوی مغازهها و رستورانها و مجتمعهای تجاری بنگری تصور خواهی نمود به خوزستان یا فارس سفر کردهای!
اگر به کردستان سفر کنیم برخی نامها اینقدر تکرار میگردد که مجبورید کنجکاو شوید چه هستند. مثلا” در هر کوی و برزن ((نان کلانه)) خودنمایی میکند. پس شما بخواهید یا نخواهید خواهید فهمید این یک نان کردیست مثل تیری، شاته، گرده، برساق، کلگ و خیلی از نانها و شیرینیهای لری که ما عیب میدانیم اسمشان را ببریم. لباس رایج هم کردی است (هرچند پوشش زنان و جوانان اکثرا” رسمی است) و داخل پارکها یا معابر عمومی به ندرت موسیقیای به جز کردی شنیده میشود.
یک چیز جالبی که یک روز صبح حین گرفتن نان متوجه شدم این بود که سنندجیها به نان بربری ((کلیره)) میگویند. کلیره یعنی نان کوچک و گرد و ما هم در لری مئنجایی و بالاگریوه دقیقا” همین را میگوییم با این فرق که اگر حالا مثل منی این واژه را به کار ببرد به عنوان یک فرد متعصب و عقبمانده در جامعه لری معرفی میگردد اما برای یک کردستانی افتخار است که برای یک نان سنتی اسم محلیاش را داشته باشد و به کار ببرد.
در سنندج سردر خیلی از مغازهها و حتی ادارات جملاتی برای خوش آمد گویی یا معرفی به زبان کردی و مراکزی هم برای آموزش این زبان وجود دارد. چیز جالب دیگری هم هست: در همان چند روز اقامت متوجه شدم صداوسیمای کردستان به بهانههای مختلف با کارشناسانی از شهرهای دیگر استانها (مثل ایلام و کرمانشاه) برنامه اجرا میکند تا مردم کرد تفاوت لهجه همدیگر را بپذیرند بخاطر همین روحیه است که هورامی و سورانی و کرمانج سعی میکنند علیرغم سختی ارتباط منظور خود را به زبان کردی به هم برسانند نه زبان دیگر! نکتهی دیگر که در سنندج و دیگر شهرهای کردستان عمومیت دارد این است که حتی یک نفر کرد با بچهاش فارسی حرف نمیزند دقیقا” برعکس ما که اگر یک مرد پیدا شود که بخواهد با فرزندش لری صحبت کند با وتوی همسرش ره به جایی نمیبرد!
از سنندج که به سمت مریوان میروی هم غلظت کردی بیشتر میگردد هم اهتمام به حفظ فرهنگ کردستان. بر سر راهت روستایی زیبا در یک دره تنگ قرار گرفته که نامش نگل (نوگل) است. اینجا مسجدی دارد که مکان نگهداری همان قران قدیمی و کهن کوفی است که همه ما احتمالا” نامش را پشت کامیونهای پلاک ۱۹ و ۵۱ دیدهایم. قران نگل که مردم روستا اعتقاد عجیبی بدان دارند جزو ۴ قران قدیمی جهان به شمار میرود و بر پوست آهو نوشته شده است. پس از جای گذاشتن روستای نگل به سروآباد میرسیم که شهری کوچک با یک خیابان نسبتا” بزرگ است. یک طرف خیابان تمام کوچهها به نام نیشتمان: به کردی=وطن مسمی شدهاند و سمت دیگر وطن!
بعد از سرو آباد مریوان را داریم که به نوعی نقطه صفر مرزی است. مریوان که محل برگزاری سالانه تئاتر خیابانی کشور است شهری بسیار پاکیزه با مردمی فوقالعاده فرهنگی محسوب میشود. در مریوان با نمادها و نامهای کردی بسیار بیشتر از سنندج مواجه میشوید. پارکی هست به نام ۲۶ گولان که به مناسبت سفر رهبربزرگوار انقلاب در سال ۸۸ بدین نام نامگذاری شده است. گولان به معنای اردیبهشت ماه میباشد. بسیاری از مغازهها و مجتمعها نام و نشان کردی دارند. در مریوان علاوه بر سورانیها، هورامیها هم زندگی میکنند. در مورد ریشهی هورامیها سخن فراوان است و بیشتر زبانشناسان معتقدند زبان هورامی چیزی غیر از کردی است. با این حال کمترین نشانی از تفرق بین هورامیها و دیگر اکراد مشاهده نمیشود. حتی منطقه هورامانات پایگاه بسیاری از تحولات مربوط به ناسیونالیسم کردی محسوب میگردد.
اگر به مریوان سفر کنید نباید فرصت دیدن دریاچه زریوار ((زری=دریاچه، وار=پسوند همانندی)) را از دست بدهید. دریاچهای بسیار بزرگ که به ادعای مسوولان اینجا، بزرگترین دریاچه آب شیرین دنیا محسوب می شود…
اگر بخواهم از کردستان، این امپراتوری زیبای فرهنگی بنویسم روزها و ماهها و بلکه سالها وقت نیاز است اما اگر ما اهل عبرت باشیم و بنگریم چگونه یک قوم بدون حکومت در میان پرسینگ دو تفکر نژادپرستانه و فاشیستی خاورمیانه (پانترکیسم و پانعربیسم) هم خود را حفظ کرده هم تاثیرگذار بوده شاید آن وقت کمی به خود آییم و دست از حراج فرهنگی خویشتن برداریم.
برگرفته از: لور
به نظر من بلوطستان باید در درج مطالب وسواس بیشتری بخرج دهد ، آنچه در این نوشته دیده می شود شیفتگی شخصی نویسنده است که موجب استنتاج های غلطی نیز شده و پالودن و انتخاب متنهای علمی تحقیقی کاریست که بلوطستان باید متعهد به آن باشد ….