شما اینجا هستید
دسته‌بندی نشده » علی تنهاست

قبل از اینکه هر تمدن، فرهنگ و یا مکتبی را وضع کنیم باید “انسان ” را بشناسیم ؛ هدف فلسفه ها معرفت انسانبه عالم بوده است اما هدف علم امروز منجر شدن آن به کوشش های علمی به ” صنعت ” است در نتیجه انحصار علم در چنین رسالتی ، خیانت به علم و انسان است ، چنانکه امروز عواقب چنین حصری برای علم و اندیشه کاملا هویداست زیرا : رسالت مقدس تر از مقتدر شدن انسان در زندگی ، خوبتر شدن انسان در زندگی است و” علم” آنطور که بیکن می گوید : به قدرتمند کردن انسان در زندگی و طبیعت کمک می کند و هرگز برای اینکه انسان چگونه خوبتر شود هیچ چاره ای نیاندیشیده است . از همه ی دوره های تاریخ ، انسان آگاه تر و مقتدر تر به طبیعت و از همه وقت نا آگاه تر و نادان تر نسبت به خودش است ! اگر قبل از اینکه انسان را اصلاح کنیم ، به او خدمت کنیم با این خدمت به انحراف بیشتری کمک کرده ایم .
اعتقاد انسان به اینکه “انسان” آنچه هست ، کم اش است و احساس به اینکه در این چهارچوب عالم مادی که او می بیند زندانی و غریب است ، این احساس در اینجا ، درد اندوه را در او به وجود آورده است ؛ غم مبهمی که دچار احساس عمیق تر و انسانی تر و خودآگاهی تر است ، بیشتر است و ” علی ” یکی از آن شخصیت های بزرگی است که پیغمبر را باید از او سوا کرد که از همه وقت ناشناخته تر و کاش ناشناخته تر بود ؛ بد شناخته تر است ؛ نمی توان این نکته را باور داشت که رنج های مدینه و جامعه عرب این روحی را که این همه از آفرینش بزرگتر است ، او را به این اندازه بیتاب بکند، مسلما این همان دردی است که انسان خود را در این عالم زندانی می بیند ؛ هر کسی انسان تر است از ” آنچه هست ” بیشتر در خود احساس نیاز می کند زیرا به میزانی که برخوردار است انسان نیست بلکه به میزانی که خود را نیازمند تر احساس کند انسان است.
وارد کردن علم در یک اجتماع بی ایمان همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نا مساعد ؛ اما در عین حال آنچه که ما فاقد آن هستیم قدرت ایمان نیست بلکه عدم معرفت منطقی و علمی به مسائلی است که بدان ایمان داریم ، چرا که یک دانشجو بخواهد درباره ” بتهوون” که یک موسیقی دان آلمانی است می تواند چندین کتاب مستقل بسیار عمیق و تحلیلی و بیش از صد ها مقاله و مصاحبه های علمی و خواندنی پیدا کند ؛ اما درباره ” علی ” یک کتاب که بتوان ادعا کرد که این بزرگمرد لااقل برای دانش پژوهان و دانش آموزان و طبقه کتاب خوان و روشنفکر به خوبی بشناساند ، یافت نمی شود !؟ همه اش ستایش و مدح و شعر . . . ! ملت ها سالهای فراوان محبت او را به قیمت زندان ها و شکنجه ها در دل خود مشتعل نگه داشته ، اما مردی که اینهمه تجلیل می شود و این همه دلها برایش می تپد ، کیست ؟ نمی دانیم و این درد است ! . قبل از هر شعر ، ستایش و تجلیل از ” علی ” و حتی محبت به او ، معرفت به ” علی ” ست که نیاز زمانه ی ماست .


سخن گفتن درباره ” علی ” بی نهایت دشوار است ، او تنها یک قهرمان تاریخی نیست . هرکس درباره “علی ” ازجهات مختلف بررسی می کند ، خود را نه در برابر یک فرد برجسته انسانی در تاریخ می بیند بلکه خود را در برابر معجزه ای حتی در برابر مسئله ای علمی این خلقت احساس می کند . بنابراین درباره ” علی ” نوشتن و سخن گفتن برخلاف آنچه در وهله ی اول به ذهن می آید ، درباره یک شخصیت بزرگ سخن گفتن نیست بلکه درباره معجزه ای که به صورت انسان و در تاریخ متجلی شده است ، هست . او را باید از ابعاد مختلف دید و در ابعاد مختلف باید شناخت ، یک بار به عنوان شیعه از نظر اعتقادی ما و گاه به عنوان مورخ ، یعنی نقشی که “علی”در دوره های مهم و حساس بشر یعنی تاریخ اسلام داشته است . کارکردی که “علی ” داشته ، پیروزی ها و شکست هایش ، موقعیتش در جامعه ای که در آن بوده و رهبری سیاسی و اجتماعی اش ، رابطه اش با مردم ، آزادی خواهی اش ، شخصیت سیاسی و اجتماعی اش در مقایسه با رقبایش و همچنین موقعیتی که حضورش در تاریخ اسلام در زمان حیاتش و همچنین حیاتی که پس از تاریخ مماتش در تاریخ اسلام شروع شد.

همچنین می‌بایست به این مساله پرداخت که ” علی ” در انسانیت چه مقامی دارد و از نظر انسان شناسی بخواهیم و بکوشیم او را مورد بررسی قرار دهیم که متاسفانه تاکنون این بُعد کار نشده لذا نه شناختی که به شرح حال نویسی و بیوگرافی از یک شخصیت بزرگ خلاصه می شود ؛ به قول الکسیس کارل ؛ انسان همواره به بیرون پرداخته و همواره در جستجوی سر در آوردن از عالم از اشیاء و از پدیده های مادی بوده و هرگز متوجه این نشده که قبل از شناختن بیرون ، درون را باید شناخت . مقصود از درون معنای صوفیانه آن نیست ، منظور اصالت وجودی انسان است (اگزیستانسیالیسم )
ما درون را بنگریم و حال را / نی برون را بنگریم و قال را
چه بگویم ! زبان قاصر نگارنده عاجز تر از آنست که شرحی درباره این مرد بگوید ، بخواند ، بنویسد …
مولوی او را بهتر می شناسد آنجا که در دفتر اول مثنوی می فرماید :
ای علی که جمله عقل و دیده ای
شمه ای وا گو از آنچه دیده ای
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانکه بی شمشیر کشتن کار اوست
گفت : من تیغ از پی حق می زنم
بنده ی حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گواه
من چو تیغم پر گهر های وصال
زنده گردانم نه کشته در قتال
کَه نیم ، کوهم ز صبر و حلم و داد
کوه را کی در رباید تند باد ؟
خشم بر شاهان شَه و ما را غلام
خشم را هم بسته ام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زدست
خشم حق بر من چو رحمت آمده ست
تو منی و من توام ای محتشم
تو علی بودی علی را چون کشم
معصیت کردی به از هر طاعتی
آسمان پیموده ای در ساعتی
الگوی ما بهتر از ” دموستنس ” سخن می گوید اما نه برای احقاق حق خویش ، او بهتر از” بوسئه ِ”ی خطیب سخن می گوید اما نه در باره ی لوئی بلکه پیشاپیش قدرتمندان است که فریاد می کشد ، او بهتر از “سقراط “می اندیشد اما نه برای اثبات فضایل اخلاقی اشرافیتی که بردگان از آن محروم اند بلکه برای اثبات ارزش های انسانی که در ما بیشتر است . برخلاف حکیمان ، نوابغ و اندیشمندان دیگر که اگر نابغه اند مرد کار نیستند و اگر مرد کارند مرد اندیشه و فهم نیستند و اگر هر دو هستند مرد شمشیر و جهاد نیستند و اگر هر سه هستند مرد پارسایی و پاکدامنی نیستند و اگر هر چهار هستند مرد عشق و احساس نیستند و اگر همه هستند خدا را خوب نمی شناسند .
اما ” علی ” قربانیِ خویشاندِ پیغمبر بودن است چرا که در جامعه قبایلی عرب روابط قبیله ای نیرومند تر از اسلام است . ” علی ” کسی بود که با جامعه یثرت هیچ گونه پیوندی نداشت مگر شمشیر هایی که به خاطر حق زده و خطر هایی که به خاطر حقیقت کشیده است . بنابراین او در ” مدینه ” تنهاست از این دردناکتر اینکه ” علی ” در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست !
به همین خاطر بزرگترین عاملی که ما را از دست یافتن به سر چشمه ی نخستین حقیقت باز می دارد جنگ بی سر انجام دو گروه ؛ متقدمِ منجمدِ کهنه پرست سنت گرا از یک طرف و نسلِ جوانِ متجدد مآّب از طرفی دیگر . و ما باز دوباره شاهدیم که مارهای زخمی اشرافیت جاهلی به تدبیر پیغمبر کوفته و افسرده شده بودند در گرمای خودخواهی اصحاب پیامبر دوباره جان گرفته و بیدار شده اند و به همین دلیل است که بارها گفته اند : امروز به شناخت ” علی ” نیازمندیم نه به محبت او زیرا که عشق و محبت بدون شناخت نه تنها هیچ ارزشی ندارد بلکه هیچ جهلی سنگین تر از این نیست که یک نوع معرفت کاذب پیدا کند
و در آخِر ؛
” ای خدای کعبه این مردمی را که هر صبح و شام رو به خانه ی تو دارند و رو به خانه ی تو میزی اند و رو به خانه ی تو می میرند ، این مردمی را که بر گرد خانه ی ابراهیم تو طواف می کنند قربانی جهل شرک و در بند جور نمرود مپسند (نیایش؛ علی شریعتی )
و السلام

 

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان