شما اینجا هستید
اجتماعی » ماجرای من و مشق شبانه و معلم سخت گیر

عباس دارایی/ سال ۷۰ پایه پنجم مقطع ابتدایی تحصیل می کردم ، در آن سال دو معلم پایه پنجم داشتیم ، آقای فریدونی و آقای رمضان خیرمندی ، خیرمندی نسبت به فریدونی سخت گیر تر بود . بین خیرمندی و فریدونی رقابتی وجود نداشت اما معمولا عادت آقای خیرمندی این بود که دانش آموزانش را گلچین می کرد و خودش از میان کسانی که برای پایه پنجم ثبت نام می کردند به کلاس درس مجاور سرک می کشید و دانش آموزان را انتخاب می کرد و به کلاس درس خود می آورد .
خیرمندی عادت داشت بین ۳۵ دانش آموز که آن سالها در آن کلاس های درس خیلی عادی و صمیمی در کنار هم آن هم به شیوه سه نفر در یک میز یک بالانسی ایجاد میکرد به طوری که ۱۰ دانش آموز ممتاز داشت ، ۲۰دانش آموز معمولی هم در کلاسش می بایست حضور داشته و در نهایت او دانش آموزان ضعیفی هم داشت که شمار آن ها بین ۳ تا ۵ نفر بودند ، او از این کار یک هدف داشت و آن اینکه دانش آموزان ممتاز به سبب هوش و بهره هوشی و قدرت یادگیری خوبی که داشتند کمک حال خوبی برای او در تدریس باشند و در آن ایام به شیوه امروزی تدریس می کرد به طوری که علاقه داشت به صورت کارگاهی دانش آموزان درس را بفهمند و برای همدیگر در محیط کلاس توضیح دهند. دانش آموزان ضعیف تر نیز در فضای رقابتی کلاس سعی می کردند خود را در این فضا وفق داده و تلاش کنند و از این رو همواره مقایسه به نمرات کسب شده کلاس پنجمی ها نشان می داد که ضعیف های ما چون در فضای رقابتی تحصیل کرده بودند در مقایسه با دانش آموزان معمولی کلاس مجاور هم درس را خوب می فهمیدند و هم نمره هایشان در آن سالها که امتحانات کلاس پنجم نهایی بود بهتر بود.
در یکی از روزهای سرد زمستانی یکی از اقوام ما فوت کرده بود و به سبب حضور پدر و مادرم در مراسم ختم آن مرحوم ، نتوانستم در فرصت باقی مانده یعنی عصر آن روزی که خیرمندی به ما یک صفحه مشق توصیه کرده بود مشق هایم را بنویسم و شب هم فراموش کرده بودم که مشق هایم را بنویسم و بدون نوشتن مشق ، صبح روز بعد در کلاس درس حاضر شدم . خیرمندی عادت داشت در همان دقایق اولی که وارد کلاس می شد از دانش آموزانش می خواست دفاتر مشق خود را روی میز می گذاشتند و او با آن دست چپش و با خودکار قرمز روی مشق ها خط می کشید ، او با من به سبب اینکه در زمره دانش آموزان ممتاز و زرنگش بودم میانه خوبی داشت ، از من پرسید عباس دفتر مشق تو کو ؟ من که هاج و واج مانده بودم به دروغ متوسل و گفتم آقا اجازه ، دفتر مشقم تو خونه جا مونده !!
او هم چون عادت داشت همیشه من را دانش آموزی ممتاز و زرنگ و منظم می دید باور کرد و گفت عیبی ندارد برای فردا حتما دفترت را بیاری ، خیرمندی از من عبور کرد و مشغول خط زدن مشق های هم کلاسی هایم در میز دوم بود که یهو درب کلاس به صدا درآمد و معاون مدرسه گفت مادر دارایی ، دفتر مشقش را داده به یکی از هم کلاسی های بغلی آورده ، خیرمندی دفتر را از ناظم گرفت و مشغول ورق زدن برگ های دفتر بود که متوجه شد من دروغ گفته ام و اصلا مشقم را ننوشته ام .
خیرمندی ناراحت شد و به من گفت دروغ گفتن کار بسیار بدی است ، تو باید یاد بگیری اگر کاری را هم انجام نداده ای به دروغ متوسل نشی و این گونه اشتباهت را دو برابر نکنی ، او از من خواست سه بار از مشق جا مانده دیشب و سه بار از مشق امشب بنویسم .
من هم روز سختی را داشتم و به هر طوری که شده بود مشق هایم را نوشتم و روز بعد برای خیرمندی آوردم ، او بسیار انسان مهربانی بود ، نگاهی دقیق به مشق هایم کرد و گفت آفرین من لذت می برم از اینکه با وجود اینکه مشق هایت زیاد بوده اما منظم نوشتی و خط خوبی هم داری ، او من را تشویق کرد و گفت مشق برای تمرین و یادگیری است و در یادگیری درس فارسی و املاست که آدم می تواند به راحتی بخواند و بنویسد و اگر به توسخت می گیرم برای این است که یاد بگیری در کارهایت بی انظباطی نکنی و بر روی درست تمرکز کنی تا روزی برای کشورت سرمایه ای شوی ، خیرمندی را بعنوان یک معلم خوب و منظبط و موثر در دوران ۱۳ساله تحصیلاتم می دانم که هیچگاه ا و را فراموش نمی کنم و معتقدم بخش اعظمی از پشتکار و هنرم در نوشتن سبک خاص تدریس او و توجه ویژه اش به ما بود.

 

 

  1. محمدسهرابی

    سلام خاطره جالبی بود.عباس جان موفق باشی.معلم شغل بسیار مهم وتاثیرگذاری است که متاسفانه تو مملکت ما بهش اهمیت نمیدن.جامعه ای که حقوق یک معلم از یک نهگبان دم در کمتر است انتظار پیشرفت نیست

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان