شما اینجا هستید
دسته‌بندی نشده » کوهدشت را دریابید

به کوهدشت شهید پرور رفتم تا چون محرم های گذشته ، این دهه ی محرم را نیز در میان قوم خود، به تبلیغ معارف دین بپردازم. وارد شهر شدم . اما چه شهری؟! شهری که از نظر سیاسی و تبلیغات انتخاباتی ، جلوتر از تهران است! کوهدشت سرشار از اداره و رئیس ، معاون و کارمند است .برخی بر این باورند بعضی از ادارات بیش از نیاز خود نیرو جذب کرده اند ولی با آن همه اداره و رئیس ، و نیروی کار، مشکلات شهر چنان زیاد است که گویا اداره ای و نظارتی وجود ندارد! دست اندازها در خیابان های کوهدشت به صورت جدی و دائمی وجود دارند!
آشغال های متراکم برخی از محله های شهر ، شرم آور شده است.خیابان های چاله و چوله ای و… مرا به یاد گفتار بنده خدایی انداخت که نام کوچه اش را «خدا مرگ» گذاشته بود! از او پرسیدند فلسفه این نام گذاری چیست؟ جواب دادند چون این کوچه به حدی خاکی ودست انداز و چاله و چوله دارد با آمدن بارانی (که رحمت الهی است) پاهایم در گل گیر می کند و گیر کردن چندباره پا و با زحمت بیرون کشیدن آن باعث می شود، بگویم خدا مرگ !
به مسجد رفتم نماز بخوانم چند نفر فقیر در ورودی مسجد نشسته بودند از میان آنها پیرزنی که با چادری رنگ باخته بر زمین نشسته بود و به دست و جیب دیگران ملتمسانه چشم دوخته بود، دلم را سوزاند! با دلی گریان وارد محراب مسجد شدم نماز ظهر و عصر را به جماعت خواندیم .سخنرانی کوتاهی کردم به سیمای نمازگزاران نگاههایی دوختم .چون از مسجد بیرون آمدم خواستم سوار ماشینم شوم ، پیرمردی که نمازش را در صف اول جماعت خوانده بود جلو آمد و گفت حاج آقا نیازمندم اگر خودت هم نداری از افرادی که دارند کمکی جمع کن!
ای خدای بزرگ گویا آن افراد فقیر، نیازشان شدید بود و خیال کرده بودند جیب های من طلبه سرشار از پول است و حال آن که طلبه کجا و جیب های پر از پول کجا؟! خدایا خودت نیک می دانی فلانی به منزلم آمد و گفت فیش حقوقیت را برای ضمانت لازم دارم و چون به او گفتم طلبه ها که فیش حقوقی ندارند و بنده نیز در هیچ ادره ای کارمند و مسول نیستم تا فیش حقوقی داشته باشم،قهر کرد و رفت! خداوند فرمود ای بنی آدم مال برای خوردن و پوشیدن و انفاق است » دریغا در این جامعه خوردن و پوشیدن هست ولی انفاق کردن بسیار کم رنگ است.
از مسجد به منزل یکی از اقوام رفتم هنوز از ماشینم فاصله نگرفته بودم که شیشه های شکسته و ریز شده سمندی نو توجه ام را به خود جلب کرد و شخصی که از او هیچ شناختی نداشتم جلو آمد و گفت آقای محمدی شما که در سایت های کوهدشت یادداشت هایی می نویسید چرا در مورد امنیت این شهر چیزی نمی نویسید؟! آیا نوشتن در مورد امنیت ممنوع است؟در این مورد چیزی به شما گفته اند؟ گفتم بنده طلبه ای بیش نیستم دوست دارم دردهای جامعه را بیان کنم و هیچ خط قرمزی را به بنده اعلام نکرده اند. جناب! چه کسی این شیشه ها را شکسته است؟! فرمودند دو نفر سوار موتور بودند و شمشیر کشیدند و شیشه ها را شکستند و رفتند! گفتم با هم مشکلی داشتید؟
فرمودند خیر گفتم پس چرا؟ گفت نمی دانم و… علاوه بر این شب که شد میزبانم گفت باید فکری برای ماشینت بکنیم! گفتم چه فکری؟
او گفت حاج آقا! از جهت امنیت . او گفت ماشینم را خاموش کردم به منزل رفتم تا برگشتم صندوق عقب را باز کرده بودند و زاپاس ماشینم را بردند! کوهدشت که قم نیست ماشینت را در خیابان و کوچه تا صبح رها کنی ! به سمت بهشت زهرای کوهدشت رفتم ، پمپ گاز را به حدی شلوغ دیدم که از خجالتی سر به زیر شدم! جاده کوهدشت و زانوگه و چند بانده کردن آن هم حکایتی دیگر دارد.مذاکرات هسته ای به سرانجام رسید ولی گویا دوبانده شدن آن جاده به سرنوشت سد معشوره مبتلا شده است!


در مورد عزاداریی که برای سالارشهیدان و شهدا نیز، حرف برای گفتن بسیار است.فقط شش نکته را بیان می کنم:
یکم:
اسلامی که این همه می درخشد باید سخنرانان و نوحه خوان و اذان گویان آن هم در حد امکان بدرخشد شاید جذبی صورت گیرد. وقتی هرسالی یک محرم و یک روز عاشورا دارد و ارادت مردم به امام حسین(ع) و سپاه با وفایش ، باعث می شود همگان از هر جناح و سلیقه ای به مساجد ، خیابان ها و هیات ها بیایند. وظیفه هر طلبه ای ، استفاده از این فرصت و گل چین کردن و گفتن نکات کاربردی و متناسب با نیازهای عزادارن است . بعضی ها در این مورد ، نقدهایی جدی بر گفتار و نحوه ی بیان بعضی از ما طلبه ها دارند.
دوم:
عزاداری و اجتماع عظیم زنجانی ها در دهه محرم نوعی از عزاداری است و اجتماع دهل ها و بلندگوها ، بی نظمی ها و مزاحمت های خیابانی در کوهدشت ما نیز یک نوع از زنده نگه داشتن عزای اباعبدالله (ع)است! آیا مسولین مربوطه بهتر از این نمی توانند عمل کنند؟! این است مدیریت کردن عزاداران حسینی؟! مردم مدیریت پذیر نیستند یا مسولین کوتاهی می کنند و یا …؟
سوم:
تقریبا همه نذرها و غذاهای نذری در روز عاشورا انجام و به مردم داده می شوند. ای کاش برخی ها به نذر کردن و غذا دادن در روزهای اول و دوم و…محرم روی بیاورند.تا اسرافی صورت نگیرد. از سویی نذرهای غذایی جذابیت خاصی را دارند. در همین محرم شش جلسه سخنرانی در منزلی داشتم آخرین جلسه بیش از اندازه جمعیت آمده بود . خدایا امروز این همه جمعیت چرا و چگونه آمده است؟ با نمی از دقت متوجه شدم که درآن آخرین روز آش نذری هم داده می شود.
چهارم:
کسب معرفت بیشتر و گرفتن پند وتذکر برای هرکسی سرشار از سود است .متاسفانه بسیاری از هیات ها فقط چند نوحه می خوانند و چند ساعت سینه می زنند و چند تا دهل پاره می کنند ولی از طلبه و سخنران هیچ بهره ای ندارند! وقتی در جامعه افرادی هستند که سینه می زنند، ولی حق الناس را رعایت نمی کنند! نماز می خوانند و سینه می زنند ولی زن و فرزند آزار هستند! به شکم بچه اهمیت می دهند ولی به تربیت اهمیت نمی دهند ، تهمت می زنند ولی حسین حسین هم می گویند و گاه کارمند نظام هستند اما با انقلاب و سلام و آموزه های آن فاصله دارند چرا هیات ها باید ،از سخنران و طلبه محروم باشند؟
پنجم:
بی کاری و بالا رفتن سن و سال ازدواج جوانان نیز دردی بزرگ است.وقتی اسلام عزیز جوانان را به میوه ی بر درخت تشبیه کرده است و می فرماید اگر میوه ها به وقت چیده نشوند فاسد خواهند شد و بر زمین خواهند افتاد چرا پدر و مادرها و مسولین این همه جوان نیازمند ازدواج را می بینند ولی برای سر و سامان دادن آنها جد و جهدی و حرکتی نمی کنند؟!
ششم :
مهاجرت از کوهدشت به تهران و دیگر شهرها کاملا مشهود است .اگر با این سرعت ادامه یابد در آینده ای نه چندان دور کوهدشت شهری اختصاصی برای ادارات و کارمندان و مسولین خواهد شد!
ای عالی جنابان و مسولین کوهدشت! مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی «ره» می فرمودند شصت سال قبل مسئولیتی (مرجعیت) را بر دوش یک از اهل معرفت گذاشتند او دنبال آن مسئولیت نرفته بود و برای رسیدن به آن تلاش و رقابت نکرده بود.آن فرد آمد تعدادی از صلحا را جمع کرد و گفت من دعایی می کنم و شما آمین بگویید. گفت خدایا اگر من از عهده این مسئولیت بر نمی آیم، مرگ من را برسان. استاد ما می فرمود چهل روز نگذشت که من در مجلس ترحیم او شرکت کردم.
آن استاد ما می فرمود من از بعضی تعجب می کنم که رقابت می کنند تا این بار را به دوش بکشند. اگر انسان احتمال داد که ماندنش برای دینش ضرر دارد، ایراد ندارد برای رسیدن مرگش دعا کند. ممکن است ماندن فرد برای دین خودش ضرر نداشته باشد؛ ولی برای دین دیگران ضرر داشته باشد. در این حالت هم اشکالی ندارد. من مهم نیستم. دین مهم است» علاوه براین از نظر شریعت در چند مورد از خداوند طلب مرگ شده است یکی جایی که انسان به سمت گناهان برود گناهانی که خشم خداوند را به دنبال داشته باشد.
امام سجاد(ع) فرمودند خدایا اگر بنا بود به سمت گناه بروم و خشمت بیایید قبل از رفتن جانم را بگیر. مرحوم مجلسی نیز در جلد ۳۳ بحارالانوار نامه ۶۹ نقل کرده است که «چون بعضی از مردم نادان خیال می کردند امام رضا با مامون خوش است و از ولایتعهدی راضی است و به خاطر دنیا دینش را از دست داده است. امام آرزوی مرگ کردند تا مردم با این سوءظن به هلاکت نیفتند و دینشان را از دست ندهند.»
حضرت مریم (س) نیز چون به حضرت عیسی (ع)حامله شد و حرف و حدیث ها و طعنه ها آغاز شد ، وجامعه با دیدی منفی به او نگاه می کردند و … فرمودند ای کاش مرده بودم و فراموش شده بودم. مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان از قول امام صادق(ع) در خصوص علت تقاضای مرگ از سوی حضرت مریم(س) می گوید این خانم بزرگوار در تمام قومش یک مرد سراغ نداشت که تیزهوش و تیزبین باشد و از او دفاع کند و بگوید که مریم به گناه آلوده نشده است و از اینکه مردم به او گمان بد ببرندخجالت می کشید.

سیدمحمدصادق محمدی وفایی؛ بلوطستان

۴۱۲۷۵۸_۲۶۲

  1. واقع بین

    سلام بر حاج آقا. دو صد گفته چو نیم کردار نیستند کیه که اینها را بلد نباشه شما طلبه در جهت رفع این کارها با چند مسؤل دیدار و رایزنی کردی ، خوب حرف زدن مخصوصاً بر روی کاغذ همه بلدیم دلسوز مردم شدی نزدیک انتخابات تا حالا کجا بودی ندیدی …..

  2. سید صادق محمدی وفایی

    هفت نکته درمورد قاتلان اصلی امام حسین(ع)
    نکته اول:
    معاویه(به معنای ماده سگ است)، پدرش ابوسفیان، مادرش هند جگر خوار و پسرش یزیدبود او در مکه مکرمه ، توسط سپاه ده هزار نفری حضرت محمد (ص) محاصره و سران کفر همه اسیر شدند. ابوسفیان ناگزیر مسلمان شد، اما معاویه از مکه گریخت پدرش را به سبب پذیرش اسلام، توبیخ کرد. بعدها وقتى همه راه‏ها را بسته دید، ناگزیر اسلام آورد.
    معاویه قسم خورد که باید نام پیامبر را دفن کند. معاویه بیست و یک سال با پیامبر خدا جنگ کرد. رسول خدا نیزفرمود: خدا یا ابوسفیان، معاویه و یزید را لعن کن.او فرمود: هنگامى که معاویه را در منبر من دیدید بکشید.
    نکته دوم:
    بعد از فتح مکه، در حالى که پیامبر اکرم (ص) می ‏توانست همه مکیان را برده سازد بر آنها منت گذاشت و آزادشان کرد و آنان از آن هنگام به بعد، «طُلَقاء» (آزاد شدگان) خوانده شدند.بنابراین معاویه جزو طلقا است و طلقا حق حکومت بر مسلمانان را نداشتند .
    امام على علیه السلام در نامه اى به معاویه نوشت: و اعلم انک من الطلقا الذین لاتحل لهم الخلافه…. اى معاویه بدان تو از طلقا هستى، کسانى که براى آنان خلافت روا نیست. آن حضرت در نامه‏اى نامه. ۱۷ نهج ‏البلاغه نیز، به معاویه ، می‏نویسد: «مهاجر مانند طلیق نیست». کنایه از آن که طلیق هیچ گاه براى حکومت شایستگى ندارد.
    عمر بن خطاب نیز گفته اند : نه طلقا حق حکومت دارند و نه فرزندان آنها . اما با این حال معاویه و خانواده اش بیست و یک سال با پیامبر جنگیدند و چون روز فتح مکه اسیر شدند ، هیچ کدام درباطن مسلمان نشدند و اعمال بعدى آنها این حقیقت را آشکار کرد.
    آنان همواره در فکر مبارزه با اسلام و تسلط بر مسلمانان بودند و به این آرزو هم رسیدند و انتقام خود را از اسلام و مسلمانان گرفتند. در کتاب الصحیح من سیره النبى روایات زیادى است. که معاویه حق حکومت برکشور اسلامى را ندارد. (براى آگاهى بیشتر در این باره به کتاب «الصحیح من سیره النبى ج ۲۲ ص ۲۵۵ مراجعه کنید.)
    نکته سوم:
    معاویه بیشترین کینه را از حضرت على (ع) به دل داشت زیرا امام (ع) در جنگ بدر برادرش حنظله و دایی ‏اش و لید بن عقبه را به هلاکت رسانده بود و در کشتن جدش عتبه یا عمویش شیبه مشارکت داشت. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص. ۳۳۸
    معاویه برای اشغال کردن کرسی خلافت و درهم شکستن امام علی(ع) به حربه افترا متوسل شد. آن حضرت را به انحراف از صراط مستقیم وترک فرایض متهم نمود.معاویه قسمت مهمی از بیت المال را صرف تبلیغات خائنانه خود مى کرد.از طرفی هم ، مامورین لشکری و کشوری ،معلمین،سخنرانان را موظف کرد سب و لعن امام علی(ع) را سرلوحه برنامه های خود قرار دهند.
    نکته چهارم:
    معاویه در سال‏هاى امارتش بر شام نشان داد، به هیچ وجه اسلام‏ خواه نیست. او در شام زندگى آکنده از تجمّل پى‏ریزى کرد و با بیت المال مسلمانان براى خود کاخ‏ها ساخت و وقتى با انتقاد عمر روبه رو شد نزدیکى به روم و لزوم نشان دادن عظمت و هیبت مسلمانان به کافران را بهانه قرار داد. هنگامى که ابوذر، به دستور عثمان، دوران تبعید خود را در شام سپرى مى‏کرد، معاویه به ساختن کاخ پرتجمّل خود (الخضراء) اشتغال داشت. ابوذر، با مشاهده عظمت کاخ، از اسراف معاویه بر آشفت و فریاد کشید: «معاویه اگر این کاخ را با اموال بیت المال- که از آن خداوند است- مى‏سازى، این خیانت است و اگر با مال خود مى‏سازى، اسراف است». الغدیر، ج ۸، ص. ۳۰۴
    ابوذر، در موارد مختلف به کردار معاویه اعتراض مى‏کرد و مى‏گفت: «معاویه کارهایى مى‏کنى که ما آنها را به نیکى نمى‏شناسیم و در کتاب خدا و سنت پیامبرش اثرى از آنها نمی ‏یابیم. به خداوند سوگند من حق را می ‏بینم که در حکومت تو خاموش مى‏شود و باطل را می ‏نگرم که زنده می ‏گردد و…».
    نکته پنجم:
    معاویه در نزد اهل سنت هم منفور است. احمد بن حنبل پیشواى حنبلیان مى نویسد: عبدالله بن بریده مى گوید: من و پدرم به دربار معاویه رفتیم، معاویه ما را بر فرش نشاند، بعد دستور داد برایمان خوراک آوردند و خوردیم، سپس دستور داد شراب آوردند و خودش از آن نوشید و جامى هم به پدرم تعارف کرد. پدرم گفت: از وقتى که شراب حرام شده نخورده ام (مسند احمد، ج ۵، ص ۳۴۷)
    مالک و نسائى و دیگر محدثان آورده اند که معاویه تنگى زرین یا سیمین را به مبلغى بیش از ارزش وزن آن فروخت. ابودرداء گفت: من از رسول خدا شنیدم که فرمود: چنین چیزها را باید فقط به قیمت وزن آن فروخت، معاویه گفت: ولى به نظر من اشکالى ندارد. ابودرداء گفت: با معاویه چه مى توان کرد، من حدیث پیامبر را برایش مى خواندم و او نظر شخص خودش را مى دهد. من در سرزمینى که تو باشى به سر نخواهم برد. این را گفت و خود را به عمر بن خطاب رساند و ماجرا را برایش شرح داد. عمر به معاویه نوشت: آن را جز به قیمت وزن آن نفروش (موطأج، ج ۲، ص ۵۹ و غیره(
    نکته ششم:
    وصیت معاویه به یزید
    با توجه به اینکه معاویه (لعنت الله علیه) در صلحنامه خود با امام حسن (علیه السلام) متعهد شده بود تا براى خود خلیفه و جانشین تعیین نکند در زمان حیات خود از مردم براى یزید بیعت گرفت و رسماً او را ولیعهد خود خواند موقعى که در بستر مرگ معاویه افتاده بود به پسرش گفت: من براى تو از همه بیعت گرفتم و همه را رام کردم ولى از ۳ نفر ترس دارم که با تو مخالفت کنند ۱- حسین بن على (علیه السلام) ۲- عبدالله بن عمر او با توست او را زیر پانگه دار اما عبدالله بن زبیر هر جا بر او دست یافتى اورا بکش و بدنش را قطعه قطعه کن زیرا اواگر فرصت به دست آورد مى خواهد مثل شیر تو را بدرد و گرنه همچون روباه که با سگ رفتار مى کند با تو رفتار خواهد کرد در دنباله وصیت معاویه خودش مى گوید، اما امام حسین (ع) مقامش را نسبت به رسول خدا (ص) مى‏دانى او گوشت و خون پیامبر است و مى دانم که مردم عراق ناگزیر به سوى او مى گروند ولى او را تنها مى‏گذارند و مقامش را تباه مى سازند اگر به او دست یافتى مقام و حقش را بشناس او را باز خواست مکن با توجه به اینکه رشته خویش نیز با او داریم حتى از برخورد با او پرهیز کن. بحار الانوار، علامه مجلسى، ج ۴۴، ص. ۳۱۱
    غرض آن ملعون از این نصیحتها حفظ ملک و پادشاهى یزد پلید بود زیرا مى دانست بعد از شهادت آن بزرگوار ملک دنیا بر او مستقیم نخواهد ماند و جمیع خلایق از مؤمن و منافق از او منحرف خواهند گردید و معلوم است که آن کافر اعتقاد به خدا و روز جزاء و نبوت سید انبیاء نداشت و کفر و نفاق او بر عالمیان ظاهر بود .
    قطعه اى از بهشت، على نجاتیف ج ۱، ص. ۵۳ به نقل از اداره پاسخگویى آستان قدس رضوى
    نکته هفتم: چرا یزید را لعن نمی کنند؟
    سعد الدین تفتازانی (عالم اهل سنت)در بیان علت اینکه چرا علمای اهل سنت حاضر نیستند بر یزید لعن کنند می گوید: «اگر بگویید پس چرا برخی از علمای مذهب ما لعن یزید را تجویز نمی‏کنند با این که می‏دانند یزید استحقاق لعن و بیشتر از لعن دارد؟من پاسخ می‏گویم که هدف آنها پیشگیری از رواج و سرایت آن به شخصیت‏های برتر است»
    اگر یزید زیر سوال برود این سوال پیش می آید که این فرد فاسد و بی دین را چه کسی خلیفه مسلمین قرار داد؟ می گویند: معاویه! پس معاویه با وجود اینکه می دانست فرزندش چنین موجود فاسدی است ولی به زور از مردم برای او بیعت گرفت. پس معاویه در جنایات یزید شریک است و معاویه زیر سوال می رود. حال چه کسی معاویه با این اوصافی که داشت حاکم شام قرار داد؟ خلیفه دوم

  3. سید صادق محمدی وفایی

    سلام جناب واقع بین
    ممنون از این که حرف دلت را نوشتی .
    به جان گلرخانم یادداشت های بنده هیچ ربطی به انتخابات ندارند. اگر نمی دانستی بدان بنده در انتخابات ها ، جز رای دادن هیچ نقشی ندارم .
    بنده ی خدا!
    سی سال است طلبه ام و در روستاها و شهرها به خصوص کوهدشتمان به تبلیغ معارف دین مشغول بوده ام و هستم . در این سی سالی که طلبه شده ام چه وقت و کی جنابعالی تبلیغی از بنده به سود جناحی یا کاندیدایی دیده ای؟
    منتقد محترم!
    اگر دید انتخاباتی داشتم من هم مثل برخی ها جناحی حرف می زدم .باندی می نوشتم و…
    گرامی واقع بین گاه دردها را رسانه ای کردن بیش از رایزنی با عالی جنابی اثر گذار است هم عقل این را تایید می کند و هم تجربه آن را امضا کرده است.
    او نگهدارتان و نگهدار بلوطستانمان

  4. مخاطب هیشگی

    با سلام
    واقع بین عزیز اگر اندکی واقع بین بودی به سید نازنین قلم به دست ما اینگونه عتاب نمی‌کردی
    جناب محمدی وفایی دلسوزانه زحمت می کشد و می نویسد شایسته تقدیر است نه مورد کم لطفی قرار گرفتن
    او را از این سایت نوشتن و فریاد برآودن چیزی نخواهد رسید شاید چیزی هم از دست دهد

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان