بارسفرببسته خورشیدم ازجماران ،
ماتم سراشد دلم ازهجر روی جانان
مایه فخرزمین مرجع عالی مقام ،
جمله یتیمان پدریاورمستضعفان
صنم ز ریشه برکند خلیل این زمانه ،
به زنجیراسارت کشیده نمرود جان
روح خدا شد برون ازصحنه این دیار،
مصیبتی بس عظیم آمد به قلب ایران
ماه سرافکنده شد زهیبت وشکوهش ،
شمس خجل ازقیاس با روح سبز باران
درهجرروی ماهش خون جگربریزم ،
کزسنگ ناله خیزد روز وداع یاران
شوری زنو به پا شد در دل هرانجمن ،
همدم صدای نی بین با ناله هزاران
وجود من خالی ازلطف وصفا گشته است ،
چشم به راه پاکش وجود غمگساران
شمع وجوش خموش پروانه درتب وتاب،
ازعمق جان بسوزد وجود داغداران
زبان حسرت گزید دیده که سیرش ندید،
سیمای نورانیش مایه راحت جان
آن رهبر خدایی ازسرزمین ماشد،بود
مزار پاکش قبله گه عاشقان
?جهانگیر اکبری/ شهردار پلدختر
طبع شعر زیبایی دارد آقای شهردار
آفرین به جناب آقای اکبری .شهردار خوش اخلاق و دوست داشتنی شهرمون
اما از شهر بی درخت و بوستان های بی سایه پلدختر