هر چه به سوز سرمای زمستان نزدیکتر میشویم، گرمای تنور انتخابات ایران سوزانتر خواهد شد، انتخاباتی که شعاع انتخابش گرچه برای مردم کوچکتر شده، اما مدعیان کاندیداتوری را افزونتر میبیند. در یکسوی رقابت، شیخ حسن روحانی قرار دارد که با رجزخوانی، حریف میطلبد و در سوی دیگر اصولگرایان در کشاکش شکاف جوانان و پیرانش به دنبال یک اجماع میگردند و مثل همیشه شیخوخیت را بر میگزینند که البته اگر این استراتژی راهگشا بود، شاید اینان شکست خوردهی همیشگی انتخابات از سال ۷۶ به بعد لقب نمیگرفتند. اما چه میشود گفت؟ اصولگرایانند دیگر و اصول خود را نمیشکنند حتی اگر بارها آنرا آزموده و به خطا رفته باشند!
اینگونه است که در چند دستگیهای اخیر خود بین جبههی پایداری، جمعیت رهپویان، مؤتلفه و… نامهای گوناگونی به گوش میرسد؛ از «جلیلی و نادران» گرفته تا «ضرغامی و الهام» و در این قحط الرجال اصولگرایی باز هم به «سردار نشسته بر شهرداری» میرسند. همانکه شانساش را در سالهای ۸۴ و ۹۲ امتحان کرد و اینبار هم فرصتی دیگر به او داده میشود، گویی محافظهکاران چشمها بسته و رأی تنها ۶ میلیونی او از ۳۶ میلیون نفر شرکت کننده را به یاد نمیآورند.
اما قالیباف انگار به خَلَف خود میاندیشد که چگونه بعد از حدود ۲ سال از همین مسند به پاستور سفر کرد و خود را میبیند که بعد ۱۲ سال «رؤیای شیرین»اش به «کابوسی تلخ» تبدیل شده است. سردار اما باید به ضعف عدم گفتمانش بنگرد، عامل مهمی که بودنش در سالهای ۷۶ و ۸۴ دو کاندیدای محذوفِ امروز را به قدرت رساند و قالیباف هیچگاه آن را یا جدی نگرفت و یا نتوانست جدی بگیرد و هرکس از این ویژگی محروم باشد، توان جذب آرای خاکستری را نخواهد داشت.
علاوه بر این، او مردی است «سرگردان»؛ سرگردان بین «سنت و مدرنیته»؛ از سویی خود را نظامی میداند و از خود یک چهرهی جنگی – جهادی بروز میدهد و از سویی دیگر تکنوکرات. اما نه توان یکدست کردن رأی پایهی مذهبیها و انقلابیها را دارد (که فردی چون جلیلی را بر او ترجیح میدهند) و نه قدرت جذب طبقهی متوسط جامعه را، که بر فنی و علمی بودن او به دیدهی تردید مینگرند.
او چون خلبانی است که هرگاه از مبدأ خود یعنی سنت، به سمت مدرنیته رفته، رأی اصولگرایی خود را از دست داده و چون به آشیانه باز میگردد دستش خالیتر شده، چرا که «مردم تمایلِ سفر با خلبان ِ سردرگم را ندارند.»
قالیباف در ضمن باید بداند جامعه، رئیسجمهورِ فراری از سیاست را نمیپسندد و کسی را میخواهد که با واقعیات روبرو شود؛ از «برجام» سخنِ صریح بگوید و نظرش را نسبت به «حصر» روشن کند و «کارآمدی» را به تنها به امور عمرانی تقلیل ندهد، «عدم شفافیت» او با شعارش و داشتن رسانههایی به این اسم، قطعا برطرف نشده و نخواهد شد.
از منظر تحلیلگران، قالیباف نه «نگرانی مرکز» را پاسخگوست و نه «دغدغهی پیرامون را»؛ که مرکزنشینان، «آزادی» را فریاد میزنند و پیرامون نشینان «معیشت» را و قالیباف توان پاسخگویی به هیچکدام را ندارد، همانگونه که در شهرداری تهران نداشته و بعد از حضور بیش از یک دههای خود، نه رضایت شمال تهران را به دست آورده و نه رضایتِ جنوب تهران را، که اگر میآورد شکست انتخابات سال ۹۲ در تهران برایش آنگونه رقم نمیخورد.
قالیباف در دو قطبی با روحانی بازنده خواهد بود، چرا که یارِ همیشگی خود؛ «تردید» را هنوز به همراه دارد و این را شیخ کاربلد و زیرک «حسن روحانی» به خوبی میداند و با تکیه بر این ضعف، یکبار به راحتی مچ او را با زمین آشنا کرده است. او باید بداند که «تردید»اش باعث شده که جنبشی با او همراه نشود و این چالش ِبزرگ را حتی ستادهای چند گانهاش هم جبران نمیکنند.
اینگونه است که «عبدالرضا داوری» مشاور سابق رئیس دولت دهم، پس از نهی و حذف تنها رقیب جدی «حسن روحانی»، با کنایه تنها راه پیروزی قالیباف را در مسابقهای میداند که حریفش در مسابقه حاضر نشده باشد و با این تئوری، هشداری جدی به کسانی میدهد که با حذف احمدینژاد، «سودای واهی» اجماع و پیروزی بر حسن روحانی را دارند!
امروز هم مثل دیروز محمدباقر قالیباف، همان «سردارِ بیقافلهای» است که عدم گفتمانش، تردیدش و محافظهکاریاش، باعث شده مردم را پشت سر خود نبیند. اصولگرایان توان به جامهی عمل پوشاندن رؤیایشان را با او نخواهند داشت، مگر آنکه آنان در دل امیدی به انتخابات ۹۶ نداشته باشند و تنها بخواهند با نیروی سوختهی خود به مبارزه با رقیب پر توان بروند، تا یکبار ِدیگر اما اینبار «برای همیشه» از سردار گذر کنند تا با خیال راحت برای ۱۴۰۰ به دنبال رَجُلی دیگر بگردند. در حقیقت ارتفاعِ امیدی که سردار برای اصولگرایان ساخته، بسیار کوتاه است؛ «ارتفاعی پست.»
حسین علیپور، دانشجوی دکترای روابط بینالملل