شاید سخنی به اغراق نرفته باشد اگر هفت سال پایانی عمر هاشمی رفسنجانی وی را یعنی از ۲۲خرداد۸۸ به اینسو را تلخترین و سنگینترین دوران حیات سیاسی وی بدانیم. تهمت، توهین، افترا، دشنام و بیحرمتی نبود که اصولگرایان تندرو در آن ۷سال نثار وی ننمودند؛ اما او همچنان استوار ایستادگی نمود. گویی آن توهینها و بیحرمتیها نثار فرد دیگری میشدند. علیرغم همه فشارها اما حاضر نشد دست از ایستادگی بر روی اعتدال و میانهروی و نزدیکی با اصلاحطلبان بردارد. علیرغم همه دشواریها، سختیها و فشارها حاضر نشد حتی کوچکترین گامی به سمت همراهی با تندروها بردارد.
رد صلاحیتش توسط شورای نگهبان در جریان انتخابات ۲۴خرداد۹۲ عمق بغض و کینه اصولگرایان از آن مرحوم را به نمایش گذارد. جالب است که او بازهم خویشتنداری نشان داد و در عوض از مردم خواست تا به آقای روحانی رأی بدهند. رأی سنگینی که در انتخابات خبرگان در اسفند۹۴ به دست آورد و نفر اول تهران شد حکایت از آن میکرد که او سرانجام موفق به جلب اعتماد عمومی شده. موفقیت در صندوق رأی و تشییعجنازه باشکوهی که مردم برای وی گرفتند، حضور صدها هزار متولدین بعد از انقلاب، گواه آشکاری بود بر اینکه در پیکار نابرابری که بر سر اعتدال و میانهروی با تندروی و رادیکالیسم انقلابی میان او و تندروها در دهههای پایانی حیات سیاسیاش به راه میافتاد، هاشمی رفسنجانی موفق میشود با دستخالی تندروها را شکست دهد. او موفق میشود تا اعتدال و میانهروی را سرانجام در قالب یک گفتمان نیرومند و پایدار در ایران اسلامی به پا دارد. اگرچه رنج و زجر بسیاری در سالهای پایانی حیاتش کشید، اما خیل عظیم جوانان دهه شصتی و هفتادی در تشییعجنازهاش نشان داد که آن زجرها خیلی هم بیحاصل نبودهاند و او موفق میشود تا سرانجام اعتدال و میانهروی را در ایران اسلامی نهادینه نماید.
صادق زیباکلام- سرمقاله شرق