هر قومی به شهری مینازد و به این فخر میکند که پرچمش در آن سامان برفراشته است مثلا دست فارس زبانان در این میانه پرتر از دیگران است و از انجا که اقبال به سرزمینهای ایشان بیش از دیگران بوده لاجرم کلانشهرهای فراوانی سربرآورده است: تهران، اصفهان و شیراز و مشهد و ….
جهان آفرین را جهانى نبود / جهان را اگر اصفهانى نبود
خوشا شیراز و وضع بیمثالش / خداوندا نگهدار از زوالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی / بجوی از مردم صاحب کمالش
ترکان، تبریز را فخر شهرها میدانند و و اگر فارسان اصفهان را نصف جهان دانسته و عروس شهرهای مشرق زمین میدانند انها تازه برای سوگلی فارسان خط و نشان کشی میگویند اصفهان نصف جهان البته اگر تبریز نباشد و یا اینگونه برای شیراز کری میخوانند:
شب است و «باغ گلستان» خزان رؤیاخیز بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
باختران یا کرماشان و یا همان کرمانشاه هم برای کردان محبوبه شهریست و شهر شیرین و فرهاد را قبله گاهی برای خویش میشمارند و اهواز هرچند گونه گونه شده اما رایحه عربیاش بیشتر به مشام می رسد…
و اما لران! کلان شهر لران کجاست؟ محبوبه شهر ایشان چه نام دارد!؟
نهاوند؟ ملایر؟خرم آباد؟ بروجرد؟ مسجدسلیمان؟ ایذه؟ یاسوج؟ شهرکرد…؟ کدامین یک کلان شهر لران است ؟ آیا اصلا مولفههای یک کلانشهر را دارند؟ کجاست آن کلانشهری که نوید یک آرمانشهر را بدهد!
خرم آباد طبق گفته ویکی پدیا بزرگترین شهر لرنشین ایران است و ترانههای محلی خاص خود را نیز دارد که به مدحش میپردازند اما خایدالوی باستانی راه بسیار بلندی برای رسیدن به این هدف دارد و فعلا آن جایگاه را ندارد که قبلهگاه قومی شود و مابقی شهرها نیز اینگونهاند و بروجرد در عین ظرافت و زیباییاش نیز کوچک و نقلیست و همین پاریس کوچولو را در حد حرف نگه داشته است و یاسوج هرچند لقب پایتخت طبیعت ایران را بکشد و یا نهاوند با قدمت کهنش و مسجد سلیمان با آن حجم عظیم منابعش و… وضعیتی مشابه داشته و هیچکدام را نمیتوان کلانشهر لران نامید!
حال در اینجا دو سوال پیش میآید اول آیا وجود یک کلانشهر برای هر قومی الزامی ست؟ و یا لازم است هر قومی برای خود یک پایتخت معنوی برای خود داشته باشد که بیشتر بدان شناخته شود!؟ و سوال دوم اینکه چرا لران از این خصیصه بیبهرهاند!؟
در جواب سوال اول وقتی خوب تفکر میکنیم میبینیم در مجموع وجود یک کلانشهر یا “ویژه شهر” برای هر قومی بهتر از نبودنش است و تازه از برخی وجوهات نعمتی محسوب میشود آنگونه که مرکز ثقلی برای آن تبار میشود و مثل نگین انگشتری میماند که دیگران دورتادورش حلقه میبندند و به اصطلاح باد در این ملک بر پرچم قوم میوزد و نگاه ها بدانجاست …
حال که به این نتیجه رسیدیم وجود یک کلانشهر سودمندتر از نبودنش است این سوال پیش میآید ما چرا از این مزیت بیبهرهایم؟ آیا موقعیتهای جغرافیایی مان و عوامل درونی اجازه چنین پیشرفتی به شهرمان نداده است و یا عوامل بیرونی تاثیر بیشتری بر این امر داشتهاند!؟
در جواب باید گفت هر دو عامل چه درونی و چه بیرونی در این امر دخیل بودهاند بگذریم که انبوهی از لران هنوز بصورت عشایری و کوچ رو زندگی میکنند و هنوز از یکجا نشینی اجتناب میکنند لیکن در مورد عوامل درونی آنچه بیشتر به چشم میآید عدم همیت قومی و متفرق بودن اجتماع لران است! انگونه که هر فرد لری تنها به شهر خود میاندیشد و چشم و هم چشمی نامیمونی در این مقوله فراوان به چشم میخورد …
اما عوامل بیرونی فراوانی وجود دارد گه حتی عوامل درونی را نیز پررنگتر می کنند تلاش فراوانی همیشه وجود داشته است تا تفکر لران را از مسائل اساسی دور نگه داشته و مانع از تجمیع فکری و یدی ایشان و دامن زدن به اختلافات داخلی شان شود گه هیچ نفع وسودی جز عقب ماندن از قافله پیشرفت وتوسعه برایشان نداشته است!
بدون شک وجود یک کلانشهر و یالااقل ویژه شهری که خصیصه های یک شهر مهم و معروف و توسعه یافته را داشته باشد گامی بزرگ و مهم برای پیشرفت قومی لران محسوب میشود و صدالبته پیشرفت همه شهرهای لرنشین باید در الویت مسائل قرار بگیرد . ورود سرمایه گذاران برای پیشرفت شهرهای لرنشین از نان شب هم واجبتر است و از انجا که موقعیت ما حساس تر از بقیه است ذکر این نکته لازم است که مبادا در گذر به توسعه یافتگی لپ کلام که همان هویت است مغفول واقع شده و دستخوش تغییرات شود که در ان صورت نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاک نشان ! و در آخر اینکه آیا روزی خواهد آمد که این رویا محقق شود!؟
حمید لطفی/ لور