شما اینجا هستید
تاریخی » شناخت وضعیت اجتماعی طایفه نویرعالی دلفان و ترهان

زمین گر گشاده کند راز خویش             نماید سرانجام آغاز خویش

کنارش پر از تاجداران بود                 برش پر ز خون سواران بود

پر از مرد دانا بود دامنش                  پر از ماهرخ چاک پیراهنش

Untitled-2

طایفه نویرعالی یکی از معدود طوایف مهم و عشیره ای ایل بزرگ دلفان به شمار می رود، که از گذشته و تا ازمنه نزدیک در مسیر کوچ–ییلاق یا ایلاخ گرمسیر – دلفان تا ترهان روزگار گذرانده و از این رهگذر صفحاتی از تاریخ این کهن زیست  را به خود اختصاص داده است.این طایفه کوچرو، در زمستان در کوهدشت و ترهان و سیمره  بوده اند و در تابستان به نویرآباد  و تا حوالی الوند می رفتند در زمستان به مناطق گرمسیری می آمدند و در پناه کوهها و در میان سنگها که به آن (زمگه= زمستانگاه) می گفتند زندگی می کردند و در تابستان به مناطق خوش آب و هوای نویرآباد کوچ می کردند. راهی را که از ترهان به طرف نویرآباد می رفتند به نویرعالی راه معروف بود و هنوز آثار آن باقی است. شواهد نشان می دهد که برخی از شخصیتهای سرشناس این طایفه در چگونگی وضعیت اجتمایی ترهان و دلفان نیز تاثیر گذار بوده اند. بخشی از تحقیق حاضر حاصل زحمت و تلاش دو تن از دانشجویان گرامی امیرمنصوری،یعنی آقای حاجی عباس همت پور و خانم مستانه علیمرادی نویرعالی است که به عنوان پژوهشی در –  رفتارشناسی فرهنگی ایرانیان – در دانشگاه علمی کاربردی کوهدشت ارائه شده است، و با اصلاحاتی در نگارش و وقایع به سمع نظر خوانندگان محترم می رسد.

بنابر روایت بزرگان و راویان منطقه؛ نویرعالی و میروه‌گ (میروه‌گ یا میربگ نیز یکی از طوایف بزرگ ایل دلفان به شمار می رود و به عبارتی دیگر نویرعالی جزئی از طایفه میروه‌گ می باشد که در گذر زمان از هم جدا شده اند) دو برادر بودند که نامهای محلی آنها نویره و میره بوده است نویره یا همان نویرعالی مردی شرور و بدنبال اسب و تفنگ و کوه بوده ولی میره یا همان میروه‌گ مردی متفکر و دارای سیاست بوده است. بنابر روایت بزرگان طایفه، از لحاظ آمار پراکندگی جمعیت، میروه‌گ را به هیکل گاوی تشبیه کرده اند و نویرعالی سفیدی روی پیشانی گاو است.

وقتی که این دو برادر از هم جدا می شوند نویرعالی اراضی متصل به کوه را می برد و میروه‌گ اراضی دشت را تصرف می کند. بعدها بین این دو برادر اختلافاتی شروع می شود و تا نسل های بعد از آنها ادامه داشته است.

روایت شده است که نویرعالی دارای فرزندانی بوده است که بعد از مرگش جانشین او بوده اند. از لحاظ زاد و ولد نویرعالی اندک بوده اند ولی میروه‌گ از این لحاظ تعداد آنها بیشتر بوده است.

طایفه دیگریکه در همجواری طایفه نویرعالی روزگار می گذرانده به طایفه بیژنن یا بیژن وند معروف است. این طایفه نیز در گذشته در مسیر کوچ ترهان و دلفان روزگار گذرانده اند، و هم اکنون اهم آنان در منطقه شیروان چرداول و مشرف به سرزمین سرترهان اسکان گزیده اند.از این میان مردی شرور و زورگو در طایفه بیژنن زندگی می کرد که پلنگی بیژنن نام داشته است. که این مرد هرکجا که می رفت باج می گرفت و خودش را شریک مردم می دانست و نصف اموال آنها را برای خودش می برد. مردم آن منطقه از دست پلنگی در آسایش نبودند تا اینکه یک روز یکی از فرزندان نویرعالی در نویرآباد فعلی که قدیم به آن نیز نویرانی آباد یا (دِماویزهDoemaweeza) نیز می گفتند، در گردنه ای که به طرف بابا برزک Baba berzekمی رود پلنگی را می بیند و به او می گوید که امروز، روز مرگت است پس آماده مبارزه شو با گرز و سپر به جان هم می افتند و سرانجام پسر نویرعالی پلنگی را از پای در می آورد مردم که می بینند پلنگی کشته شده است هر کدام بطرفش سنگی پرت می کنند و انبوهی از سنگ بر روی جنازه درست می شود که به آن در اصطلاح محلی و لکی (چول پلنگی کوشیا) می گویند.

طایفه پلنگی بر آن هستند که انتقام پلنگی را بگیرند ولی هر بار موفق نمی شوند. تا اینکه پس از گذشت زمانی نویرعالی از دنیا می رود و فرزندانش

در مرگ پدر، سوگواری می کنند و اسبی را سیاه پوش می کنند که به آن کوُتل می گفتند و هفت دسته ساز و دهُل چمری در مرگ نویرعالی می نوازند. طایفه بیژنن از فرصت استفاده می کنند و می بینند که فرزندان در مراسم سوگواری پدر هستند به گله های گوسفند آنها حمله می کنند و آنها را می برند یکی از چوپانان فرار می کند و با داد و فریاد همه را خبردار می کند. فرزند بزرگ نویرعالی سوار بر همان اسبی که آن را سیاه پوش کرده اند می شود و به تعقیب می رود و پس از درگیری با افراد مسلح طایفه بیژنن گله ها را پس می گیرد و باز می گردد و به مردم و برادرانش می گوید اکنون وقت شادی است پس سازهای چمری را به ساز عروسی تبدیل کنید و طبل شادی بزنید. به همین خاطر و از این پس بوده است که به نویرعالی، هُنی Hoeni می گویند.

مذهب این طایفه دین اسلام و پیرو آیین اهل حق می باشند. در گذشته تا ازمنه نزدیک هدایت و خط مشی رهبری امور کل طایفه (= قیتول و رعیت) را بزرگان نویرعالی یعنی خاندان آقا محمد بر عهده داشتند.این طایفه از لحاظ پراکندگی جغرافیایی شامل؛

تیره های: آقا محمد، همه وند، کاو کاو، بختیار، پشم، مرخورزار، حسن گاری، باله، آله، ده پهلدون، سهل علی، هوز بهمن، مرای، شای جون، خلیفه و هوز آبش(مشعشعی) می باشند. و در تمام استان، حتی اگر یک خانه باشد پراکنده شده اند ولی می توان گفت که بیشتر در این مناطق ساکن هستند؛

منطقه نورآباد- هاشم آباد یا (گچینه)- دُم قلمه- سبزه خانی- اشرف آباد – یک رزگی بهمن- سراب هوسیون- چیا حسین- حاجی آباد.در منطقه ترهان نیز در روستاهای سولاوه- خسروآباد- چاه سرده خیارون- میشنان- عالین آوا- داود رشید- شیخ احمد- کمره- هفت چشمه- تنگ قلعه- زنگنه- و در کوهدشت کنونی یا قیتول سابق ساکن هستند. از این میان می توان به شجره بزرگان نویرعالی یعنی هوز آقامحمد، بنا به گفته های شیوای شیرمحمدخان از نوادگان امام قلی خان، اشاره کرد که از لحاظ مردم شناسی در خور نگرش است:

بخی ← آقامحمد ← شامل؛ یوسف خان، رشیدخان، چراغ خان، سبزعلی خان، متی خان، فتح اله خان. و از این میان یوسف خان یکم فرزند آقامحمد داماد خاندان غضنفری دارای دو پسر به نامهای رضاقلی (از طرف دولت قاجار به درجه سرتیپی می رسد) و امام قلی بوده است.

یادها رفتند و ما هم می رویم از یادها

کی بماند پر کاهی در میان بادها

از بزرگان این طایفه که به پاکی و پاکدامنی معروف بوده است به یوسف خان امیر بهادُر سرتیپ نیا فرزند رضاقلی می توان اشاره کرد، که در زمان خود رهبری طایفه و ایل را بر عهده داشته است. همچنین از فرزندان امام قلی نیز می توان به امام قلی معروف به عزیزی اشاره کرد که  نه تنها درمیان طایفه نقش آفرین بوده بلکه در حیطه تنبور نوازی از هنرمندان بزرگ کشور به شمار آمده است. و از دیگر کسانی که در این طایفه صاحب نام بوده است و هنوز از او یاد می کنند می توان به کرمی یاغی معروف اشاره کرد.

آداب و رسوم طایفه:

مردان این طایفه لباسی سرتاپا، یعنی تا زانو می پوشیدند که به آن (ستره) می گفتند که لباسی بود رنگارنگ و اکثریت مردان این طایفه دارای سبیل بودند که در قدیم به آن نیز (شارب) می گفتند. زنان این طایفه نیز بر سر خود لچک یا همان گولونی می گفتند و جلیغه ای می پوشیدند که با پولهای آن زمان تزئین شده بود و زیور آلاتی هم چون پابند- مِل بند- دست بند خود را با آن آراسته می کردند. اما علت داشتن سبیل را این می دانستند که شاه مردان حضرت علی را دارای سبیل می دانستند و خود را پیرو آیین علی یعنی اهل حق می دانستند. آیین اهل حق سبیل را نشانۀ مردانگی می دانستند و حاضر بودند سر بر تنشان نباشد ولی یک مو از سبیل آنها بی جهت کم نشود.

مردان این طایفه شب ها را به قصه گویی یا همان (پارچا) گویی می نشستند و حتی بعضی مواقع یک پارچا تا دو تا سه شب ادامه داشت.عده ای نیز به شاهنامه گویی می پرداختند و عده ای نیز کلام می گفتند؛

کلام همان (نوختهایی) بود که بزرگان معتقد بودند که مردی بنام خان الماس (از بزرگان آیین اهل حق) که چندین سال پیش زنده بوده است پیش بینی کرده، که باید اتفاق بیفتد. وقتی که (نُوخت ها) را می سرودند عده ای هو یا علی سر می دادند و یا علی، یا علی می گفتند و از این جملات که جانم علی- سرَم فدای علی.

پیروان آیین اهل حق و مردان این طایفه نذر می کردند. نذرشان گوسفند- یا بز- یا گاو بود. بدین صورت که وقتی سر گوسفند را می بریدند زیر چانه گوسفند گودالی می کندند و خون و بقول خودشان اجزاییکه نباید پخته شود را در آن می ریختند و تمام گوشت گوسفند را در یک دیگ بزرگ می ریختند و وقتی که خوب پخته می شد یک نفر که سید بود آن هم گوشت را از استخوان جدا می کرد و هنگام جُدا کردن دُعا می کردند و وقتی که آماده خوردن می شد هفت قسمت یا سهم می گذاشتند و یک نفر جلو سید می ایستاد که یک کلاه بر سر و یک پارچه سبز بر کمر می بست تا به سید کمک کند تمام گوشت را در یک ظرف بزرگ بنام سطل می ریختند و یک درب یا همان (تک) روی آن می گذاشتند فقط یک گوشه را باز می گذاشت و با دست برای هر یک از اعضاء خانواده سهم می گذاشت اما چرا کاملاً روی سطل را باز نمی گذاشت می گفتند تا برکت داشته باشد.

یکی دیگر از آئینی که در میان این طایفه رواج داشت اعتقاد به حسابگری یا همان حساب (شَله) بود که در میان طایفه عده ای از این امر برخوردار بودند. از دیگر آئین و سنت های قدیمی این طایفه می توان به جشن یاران اشاره کرد که هفت شبانه روز بود که در اول چله زمستان برگزار می شد و می گفتند عیدکه یاران، یا وه‌ره یا وارون. به اعتقاد آنها حتماً در این هفت شب باران یا برف می بارد. اما این هفت شب اسامی خاص خود را داشتند که عبارت است از:

شب اول: شب نیت یا شب مردگان است.

شب دوم: شیر قوطی است که غذا باید با برنج و گوشت و روغن حیوانی باشد.

شب سوم: شب پادشاه، که غذا باید برنج همراه با گوشت خروس یا همان (کلشیر) باشد.

شب چهارم: کامریجان، که باید برنج خالی و یک رنگ باشد.

شب پنجم: پیر موسی است که برنج یا هرچه باشد.

شب ششم: قلم زرین است برنج با هر چه درست کنید.

شب هفتم: که‌مچه لیس است که غذا باید گردهgerda یا همان کولیره باشد. با این وصف هفت شبانه جشن یاران به پایان می رسد.

یکی دیگر از آئین و روسم این طایفه مراسمات عزاداری و سوگ است، وقتی که کسی از آنها فوت می کرد زنان مویه کنان مور می آوردند و در وصف متوفی با توجه به موقعیت اجتمایی که داشته، اگر مرد بود او را با اسب و تفنگ و جوانمردی و دلاوری می سرودند. و برایش گیس یا (همان گیسوان) می بریدند و دور دست حلقه می کردند و صورت خود را می خراشیدند. و اگر زن بود او را به پاکدامنی و مهمانداری می ستودند. زنان و مردان این طایفه سیاه می پوشیدند و حتی تکه ای دوار یا همان سیاه چادر به گردن می آویختند.هفت دسته ساز و دهُل می آوردند و چمری بنوازند. چمری یا آهنگ عزا و غم یک وعده هنگام سحر بود که به آن سحری می گفتند و یک وعده هنگام غروب آفتاب.و به این ترتیب تا یک سال خنده و شادی از زندگی آنان رخت بر می بست.

از دیگر مراسمات طایفه نویرعالی برپایی آیین چل سرو یا چهل سرود است که بیشتر هنگام مسافرت یا کار خیر از آن استفاده می کردند، و در میان ادبیات فولکلور لکی اشعار مختص به خود و حکم فال را داشته است. بدین گونه که عده ای دور هم جمع می شدند و هر کدام نیمه نخست مصراع اول بیت را تلفظ می کردند و تا آخرین مصرع که بیت چهلم بودو ختم فال و نتیجه کار را بیان می کردند و باید که بدین گونه دیکلمه و معنی می شد؛

خُدا لِم شُکریِ رسیم وه  مطلو          دلم ساکت بی ژَ پژاره شو

شُو مونگی خاصه و شرَت خوُشت بو                  سُوزه بالا برز و لا کشِت بو

کُور گن گن بای بوینه هُوماری                         وه لا دوس مچمِ و سَرِ سواری

تُوشتیر مقالن هامه لاتَو                     هخُدا بِستمَ و جا پاتَ وه

هر کل کلت بی باو تا کِلت کَم                    و باوان مَچی دَس وه مِلت کَم

ادامه دارد

  1. ابراهیم خدایی

    سلام… مطلب در لور با ذکر منبع بازنشر شد… در ضمن غلط املایی تیتر را اصلاح فرمایید (اجتماعی به جای اجتمایی) همچنین درون ابیات هم “و شرَت خوُشت بو” اگر “شرط” نوشته شود بهتر فهمیده می شود … با اجازه نویسندگان و بلوطستان این اصلاح در لور انجام شده است.
    سربلند باشید

  2. لک

    لباساشون که کردیه اینا پس شاید راست میگن که لکها کردند

  3. احمدآزاد

    با سلام به همه دوستان چرا ما همیشه با نیت بدحرکت می کنیم درتمام این نوشته چیز با ارزشی به نظرشما جناب خدایی عزیز نرسید که فقط آن ع نظرمبارک را نگران کرد چراما چنین هستیم وجناب مدیر محترم سایت هم منتظراین گونه ایرادها است که حا ل نویسنده زحمت کش را بگیرد این لطف ها بجای خداقوت می باشد چه بگویم ما این هستیم

    • بلوطستان

      با درود
      جناب احمد آزاد ضمن سپاس از توجه‌تان به مطلب، شما چرا نقد دلسوزانه را بد تعبیر می‌کنید؟ همین جا با ندای رسا از طرف بلوطستان اعلام می‌کنم که هرکس اشتباهات و ایرادات کار ما را به ما باز گوید بجای اینکه از او برنجیم و دلخور گردیم، ممنون و سپاسگزارش می شویم.
      گفتنی است بروز اشتباهاتی شبیه مورد بالا چیزی طبیعی است و بیان آن از اهمیت مطلب و زحمت نویسندگان ارجمند نخواهد کاست.

    • ابراهیم خدایی

      برادر “احمد آزاد”
      همین که مطلب را برای بازنشر بر می گزینیم خود بدین معناست که مطلب را پسندیده ایم و به نویسندگان آن ارادت داریم. یک غلط املایی مثل اجتمایی و احتماعی هم یک مساله بسیار پیش پا افتاده است و متاسفانه در شبکه اینترنت توجه کمی به رعایت اصول دیکته می شود، این تقصیر ما رسانه چی ها است و نه نویسندگان مطالب. سایت لور در این زمینه ضعیف ترین نمرات را دارد یعنی من به عنوان سردبیر لور معترفم که متاسفانه در این زمینه بسیار کوتاهی کرده ام. سخت خوشحال می شوم وقتی می بینم مخاطبان این کوتاهی ها را هر جا می بینند گزارش می کنند و کار ما را راحت می کنند.
      اگر در لحن تذکر املایی ام تندی یا بی ادبی هست عذرخواهی می کنم.
      از لطف مدیریت بلوطستان هم سپاسگزارم.

  4. احمدآزاد

    جناب مدیرمحترم سایت بلوطستان من ازنقددلسوزانه بد برداشت نمی کنم شما با نیت بد نقد کوچک را بزرگ می کنید این نوشته در روزسه شنبه گذشته درهفته نامه سیمره زیرنظرجناب دکتررستمی باآن سختگیری ودقت فراوان به چاپ رسیدوایرادی برآن وآردنکرده وشما همه ی مطالب آن راتوجه نکردید فقط آن ی رادیدید من ازجناب مهندس منصوری گرامی تقاضا دارم جواب شما آنطوری که شا یسته است بدهند

    • بلوطستان

      جناب آقای آزاد
      شما به مطلب توجه نکرده اید والا نمیگفتید که مدیر سایت بر مطلب ایراد وارد کرده زیرا چنین نیست. نه بنده و نه سایر مخاطبین ایرادی بر کسی وارد نکرده اند. بلکه جناب آقای خدایی اشتباهی که در تیتر مطلب رخ داده را یادآور شده نه کسی دیگر.
      که بنده هرچند این اشتباه متوجه خودم نیز بود بخاطر اینکه مخاطبان بدانند نظرات آن ها دیده می شود این دیدگاه بسان صدها دیدگاهی که روزانه تایید می شود تایید گردید. و ما ممنون تذکر این دوست و مخاطب فهیم هستم.
      در ضمن دلیلی نمی شود اگر در جایی مطلبی اشتباهی چاپ شده؛ دوباره آن اشتباه رخ دهد. نشریه ی مورد اشاره هم اگر دقت میکرد حتمن مورد گفته شده را اصلاح می کرد.
      برادر شما دارید از کاهی کوهی میسازید و از چیزی که به شما مربوط نیست و نسبت بدان مسئولیتی ندارید دلخور می گردید. این چه منطق غلطیه که کسی آینه وار اشتباه مرا به من بنمایاند و تو نگذاری که او این کار را بکند. معلوم نیست رنجش سرکار از چیست؟
      اگر قرار باشد کسی از این مسئله ناراحت شود باید نگارنگان مطلب و گردانندگان سایت باشند که چنشن اشتباهی کرده اند نه شما. البته هم گرداندگان سایت و هم نگارندگان مطلب به خوبی واقف هستند که چنین مسائلی در کار رسانه و نشریه چیزی طبیعی است.
      به هر حال کار شما مثل «دو کافر وه سر مال بسلمونی بینه جنگ» را به یاد می آورد.
      هر چند دوست دارم تمامی نظرات مخاطبان محترم را به نمایش بگذارم ولی در صورت طرح چنین مسائل براستی حاشیه ای از درج آن ها معذورم.

    • ابراهیم خدایی

      همان طور که در پاسخ قبلی ام به جناب “احمد آزاد” عرض کرده ام (بدون این که نظر جدید ایشان را دیده باشم، چنین ایراداتی در بلوطستان و لور و دیگر رسانه ها به مدیران رسانه (یعنی امثال من و مدیریت بلوطستان و…) بر می گردد و نه نویسندگان مطالب. مدیران رسانه وظیفه ویرایش و اصلاح مطالب را دارند.

  5. لک

    انصافا سایت بلوطستان از لحاظ انتشار نظرات مخالف بی نظیره و مطمعن باشید همین قضیه باعث پیشرفتش میشه. به شخصه چندین نفر رو میشناسم که خیلی از دست سایت هایی مثل … که هیچ نظر مخالفی رو تایید نمیکنند شاکی هسنتد. باور کنید من اصلا دست اندرکاران سایت بلوطستان رو نمیشناسم ولی کارشون درسته

  6. امیر منصوری

    با درود خدمت دوستان محترم
    اینکه در میان مطالب اینجانب فلان کلمه یا واژه چطور نوشته شده رو بنده صلاح دونستم که بنویسم چرا که من بر اساس شناخت و دیدگاهی که نسبت به ادبیات و دستور زبان کشورم از گذشته تا کنون که دارم، خواهانم که برخی از واژه ها را آنطور که بایسته و شایسته است بنگارم… لطفن با تاملی بر تاریخچه زبان و ادبیات کشور و منطقه خودمون، به بحث و ایراد بپردازید
    به هر حال از توجه شما ممنونم
    پیروز باشید

    • بلوطستان

      دوست اجمند
      ضمن خوشامدگویی و عرض ادب،
      از آنجا که شکل رایج آن واژه ی بحث برانگیز در کتب و منابع علوم اجتماعی به شکل اجتماعی آمده است تصور من بر این بود که از روی اشتباه بدان شکل نگارش شده است. زیرا با جستجو در فضای مجازی و فرهنگ لغتی که در دسترسم بود برای آن معنی نیافتم و به مطلبی که در باره ی شکل نگارشی آن توضیحی داده باشد برنخوردم
      لطفا دراین باره برای ما و مخاطبان عزیز توضیح بده که چرا واژه ی اجنمایی را بدین شکل نگاشته ای و به چه معنی است تا نسبت بدان آگاهی یابیم.

  7. همشهری

    جناب آقای بساطی عزیز
    با سلام
    مطلب فوق … هفته پیش چاپ شد. حالا چرا شما بدون ارجاع مطلب و عکس رو بنام خود قید کرده اید، جای شگفتی است. لطفن با دانش بازی نکنید. شما و سایتتون ارزش بیشتری دارید.
    سپاسگذارم

    • بلوطستان

      همشهری عزیز
      با درود
      لطفا از نسبت به چیزی که خبر نداری قضاوت نکن
      مطلبی که گفتی در وبلاگ شخصی حاج حسین آزادبخت درج گشته و در آنجا به هیچ منبعی اشاره ای نگردیده است. گفتنی ایشان از مورخین باسابقه و کوشای شهرستان می باشد که عضو هیئت مرکزی تحریریه بلوطستان به شمار می آید. جناب آزادبخت این مطلب و سایر مطلبش را به بلوطستان هبه کرده است.
      تصویر مورد اشاره از عکس های است که از آرشیو شخصی مدیر سایت استفاده گردیده هرچند این نگاره پیش از این در کتابهای تاریخی نیز منتشر شده است.
      مخاطبان فهیم بهتر از هر کس دیگر می دانند که بلوطستان چه اندازه نسبت به ذکر منبع و حساسیت به خرج می دهد. الحمدالله افراد آگاه و اندیشمند در این خصوص از بلوطستان به نیکی یاد می کنند

      • امیر منصوری

        درود بر آقای بساطی عزیز
        بله شما درست فرمودید، آقای آزادبخت همه مطالبشانرا به شما می دهند، اما لازم است که در وحله نخست شما به سایت ایشان ارجاع بدین چرا که منبع مورد استفاده شما بوده است.
        و دویوم اینکه فرمودی (تصویر مورد اشاره از عکس هایی است که از آرشیو مدیر سایت استفاده گردیده هر چند این نگاره پیش از این در کتابهای تاریخی نیز منتشر شده است)
        باید به عرض برسانم که تصویر نامبرده را فقط بنده در آرشیو داشتم، این تصویر از نایابترین عکسهایی بودکه بنده دو سال پیش از دست آقای دکتر ایرج سرتیپ نیا پسر فتح اله خان سرتیپ نیا در منزلشان در قم گرفتم. و تا حالا در هیچ جایی منتشر نشده بود تا اینکه بنده با کمک حاج حسین آزادبخت آنرا در سیمره منتشر کردیم. و اگر عکس به دست شما رسیده، در واقع از ما به وام گرفته ای… حالا این کتابهایی که به آنها اشاره کرده ای که تصویر و مطلب فوق در آنها نیز قبلن منتشر شده رو هم به ما معرفی کنید تا آنها را ورق بزنیم و آگاه شویم… خواهشن کم لطفی نفرمایید… منو تو بغیر همشهری بودن و یه جورایی همکار بودن، با هم نیز دوست هستیم و خواهیم بود… حداقل این اشاره که مطلب و عکس از کجا اومدن، هیچ خلائی به موقعیت سایت وزینتون وارد نخواهد کرد…
        به هر حال از توجه شما بی نهایت سپاسگذاریم…
        پیروز باشید ارادتمند

        • بلوطستان

          ضمن عرض پوزش از حضور مخاطبان فهیم بلوطستان بخاطر طرح مسائل حاشیه ای که ممکن است حوصله ی آنها را سرببرد به ذکر نکاتی پرداخته میشود.
          دوست عزیز
          آقای منصوری، خودت بهتر میدانی که من عادت به مطرح کردن چنین موضوعاتی ندارم و آنها را حرفهای اساسی نمیدانم که بخواهم آن ها را بازگویم اما اکنون که صلاح میدونی مطرح شوند عرض میکنم.
          تعجب می کنم وقتی این حرف را از دهن شمامی شنوم. اگر حاجی از درج مطلبش در بلوطستان منصرف شده می تواند فرمایش کند تا آن را برداریم. اما وقتی ایشان خود جز مجموعه ی بلوطستان هست و پیشتر در باره ی چند و چون انتشار مطالبش صحبت شده و اجازه ی انتشار داده دیگر جای حرفی باقی نمی ماند. اگر قرار بود نام وبلاگ ذکر گردد دیگر چه نیازی به هماهنگی بود؟
          اگر نیاز بود چرا جنابعالی طی چند سال گذشته تمامی مطالبی که در بلوطستان منتشر می شد را به نشریات دیگر و از جمله ی همین نشریه ای که اکنون مدعی طرفداری از او هستی میدادی؟
          آیا تا کنون از من دوستانه هم شتیده ای که این مسئله را حتی بین خودمان مطرح کنم؟
          در مورد آن عکس هم اگر جنابعالی به بنده محبت کرده ای، به چه منظور بوده برای این بوده که از ان استفاده کنم یا اینکه برای دلخوشکنک بوده؟ آیا وقتی که آن را بمن دادی گفتی که حق استفاده از آن را نداری؟
          آیا تو نباید از عکس های که من در اختیارت گذاردم استفاده کنی؟ مطمئن باش اگر چیزی داده شد برای استفاده بوده و لاغیر
          اگر غیر از این بود حتما حضورا تأکید میکردم.
          در مورد جایی که عکس منتشر شد به گمان کتاب امنیت و انتظامات در لرستان باشد.
          قطعا ذکر منبع هیچ خدشه ای به کسی وارد نمی کند. اما خوب بود این نکته را جنابعالی و آن هفته نامه ای که بارها مطالب بلوطستان را چاپ کرد مد نظر قرار می دادید. و توضیح میدادید که آن مطالب از کجا آمده نه بلوطستانی که به این مهم اهتمام جدی دارد اگر میبینی در پاورقی همین مطلب این اندازه به روشنگری میپردازیم صرفا برای رعایت همین مسئله است تا مخاطبان جریان را دریابند و بدانند که بلوطستان رعایت اصول اخلاقی را بر هر چیز دیگر ترجیح می دهد
          خدا را گواه میگیرم بیان آن اشتباهی که در تیتر مطلب رخ داده بود نه از جانب من بود و نه به منظور عیب یابی از کسی، اگر میدانستم سبب رنجش دوستان می گردد. هیچگاه نسبت به درجش آن تذکر مبادرت نمی ورزیدم هرچند باور دارم رنجش از چنین مسائلی بیهوده است.
          دوست و برادر عزیز کسی که جنابعالی را اینگونه تحریک می کند مطمئن باش غرضی دیگر دارد. خوب است بگویی اگر بنا نداری قسمت دوم مطلب را منتشر کنی راست و حسینی بگو و زیرا از این موش دواندن ها طرفه ای نمی بندی و دوستی و برادری ما با اینگونه کارها خللی نمیپذیرد

          • امیر منصوری

            برادر عزیز جناب آقای بساطی
            من هیچ حرف مغرضانه ای برای شما ننوشتم
            و در این باره با هیچ کسی هم مشورت نکرده ام. همه ی این حرفهایی که گفتم از جانب خودم بوده، و اگر بی پرده برایت نوشتم برای این است که شما را دوست دارم.
            من با هیچ حرف و حدیثی که با شما خصومت داشته باشد شریک نیستم. فقط برای من جای سوال بود که این مطلب و عکس رو شما از کجا آورده ای…؟ بله من از شما تصاویری دریافت کرده ام و متقابلن هم به شما اطلاعاتی داده ام.
            منظوری هم نداشته و ندارم که مطالبم در بلوطستان منتشر نشود. فکر نکنم که حاجی حسین هم مخالفتی با سایت شما داشته باشد. و در این باره هم بهتر است با خودشان صحبت کنی چونکه من از ایشان چیزی نشنیده ام.
            به هر حال ممنونم از توجه شما برادر…

  8. احمدآزاد

    سلام برهمه جناب مدیرمحترم سایت بلوطستان درمورد اینکه بطورکوتا فرمودی به شمامربوط نیست عرض می کنم که مربوط هم می شود.برمیگردیم به اصل موضوع شمادرجواب استاد منصوری گفتید که درهیچ جا ودرفرهنگ لغتی که دردستم بود برای آن معنی نیافتم بلی درستاست پیدا نکردید چون شما دنبا ل لغت اجتما یی گشتید واما منظورنوسندگان درباره وضعیت اجتما یی است که بعدازکلمه وضعیت می آید نه درباره اجتماع بله اگردرباره اجتماع بحث بود شماو آن دوست عزیزدرست می گفتید حال بحث درموردوضعیت اجتمایی است که شامل ناوآب دارای ونوع زندگی وخوردوخوراک مردم است اگرچنین هم نوشته شودمعنی خود رااز دست نمی دهد که نویسندگان محترم راما ننددانش آموزکلاس دوم مشقش را نمره دادید ودرباره اینکه من ازکاهی کوهی ساختم این کفته شمادرست نیست چون یکی ازاین دو نفر نویسنده برادرمن می باشد دوست محترم وقتی مشخص است که شما خود دنبال بزرگ کردن موضوع هستید وگرنه همان نظریه اول طوری عمل می کردید که کار به این جانکشد

    • بلوطستان

      با درود
      ایکاش زودتر از این خودت رو معرفی میکردی
      برادر حاج حسین، عزیز ما هم هست.
      همه چی روشن و آشکاره و نیازی به توضیح نیست
      مطمئنن جنابعالی اگر با حاجی مشورت میکردی، نظرت در این باره تغییر می‌کرد

  9. لک

    پس شما هم سانسورچی هستید. خسته نباشی سانسورچی فقط پیام های تشکر را تایید کن آفرین

    • بلوطستان

      مخاطب محترم
      خود بهتر می دانی که انتقاد وارده به بلوطستان و مجموعه ی ما نیست تا آن را منتشر سازیم، همچنان که انتقاد حاضر را منتشر می کنیم.
      چیزی که بیان کرده ای بیانش از سوی بلوطستان باعت دلخوری و سوءتفاهم می شود. پس به ما حق بده چنین پیام های را ویرایش کنیم.

  10. ازکوهدشت سابق

    پاسخ به لک من نمی دانم شما قلمت علیه کدام یک ازنویسندگان است چون با توجه به پا سخی که جناب مدیرسایت داده با اونیستی پس منظورت نویسندگان است ما مردم کوهدشت (سابق) به خوبی آقای حاج حسین آزادبخت را می شنا سیم وآن جوان که استاد دانشگاه درکوهدشت پس خودرا زحمت ندهید و…

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است -
آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد -

برای ارسال دیدگاه شما باید وارد سایت شوید.

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان