برچسب زده شده با : اشعار شاهپور لطفی
زخـم جوان

تا ابد سبز تا ابد سرو تا ابد حرف دارد این زخم گشوده می‌شنوم و آه می‌کشم بر رسم روزگار می‌شنوم و دشنام می‌رانم بر زبان می‌شنوم و می‌اندیشم تبر چگونه تبرئه می‌شود؟! جنگل دارد در می‌افتد از پا عربده‌ی سپاه گرگ! قهقه‌ی سیاه کلاغ! معرکه‌گیری روباه! می‌شنوم و گنجشک دلم پَرپَر می‌شود می‌شنوم و […]

بلوطستان | نشریه خبری _ تحلیلی بلوطستان