تا ابد سبز تا ابد سرو تا ابد حرف دارد این زخم گشوده میشنوم و آه میکشم بر رسم روزگار میشنوم و دشنام میرانم بر زبان میشنوم و میاندیشم تبر چگونه تبرئه میشود؟! جنگل دارد در میافتد از پا عربدهی سپاه گرگ! قهقهی سیاه کلاغ! معرکهگیری روباه! میشنوم و گنجشک دلم پَرپَر میشود میشنوم و […]
تقدیم به محمد بساطی؛ که فروتن و عاشق و بیحاشیه در خدمت به فرهنگ و ادب دیار و زادگاه میکوشد. شنیدم خارج از گودی ز فرهاد به ضرب تیشه اش بگرفت ایراد ره دلبر به تیشه صاف کردن شود ننگت، مگیر آنرا به گردن مژه داری، چرا باضربِ تیشه؟ به مژگانت برآر از کوه ریشه […]