تقدیم به محمد بساطی؛ که فروتن و عاشق و بیحاشیه در خدمت به فرهنگ و ادب دیار و زادگاه میکوشد. شنیدم خارج از گودی ز فرهاد به ضرب تیشه اش بگرفت ایراد ره دلبر به تیشه صاف کردن شود ننگت، مگیر آنرا به گردن مژه داری، چرا باضربِ تیشه؟ به مژگانت برآر از کوه ریشه […]